گیلگمش بر انکیدو گریه‌ی تلخ می‌کند: من نیز مانند انکیدو نخواهم مرد؟ درد قلب مرا شوریده. من از مرگ ترسیده‌ام، حال از روی دشت‌ها می‌شتابم. راهی می‌گیرم که نزد اوت‌ناپیشتیم می‌برد، او که زندگی جاوید را یافته؛ و می‌شتابم، تا به او برسم. شبانه به تنگ کوه رسیدم. شیران را دیدم و ترسیدم. سر خود را بلند کردم و فریادرسی خواستم، و دعای من به درگاه سین، "خدای ماه" و به درگاه نین‌اوروم، "خاتون برج زندگی" آن که در میان خدایان تابنده است، می‌رود: زندگی مرا بی‌گزند نگهدارید.!