میخوام در چند قسمت فیلمهای سینمای مکتب سورئال رو اینجا برای تماشا بذارم، از سینمای مدرن و مکتب سورئالیسم بگم و درنهایت اون فیلمها رو با استفاده از منابع مختلف تحلیل کنم.
در این قسمت به فیلم صدف و مرد روحانی که به «صدف و کشیش» هم ترجمه شده میپردازم، عنوان این فیلم به انگلیسی هست: The Seashell and the Clergyman که ترجمهی عنوان فرانسویش La Coquille et le clergyman میشه.
اول از همه تماشا
دوران شکلگیری سوررئالیسم تقریبا با اولین موفقیتهای سینمای صامت در میان مردم همزمان بود، سوررئالیستها با حساسیتی که به هر چیز تازه یا مدرن داشتند، طبیعی بود که سینما را شیوهی بیان شورانگیزی بشمارند و از آن استقبال کنند؛ اما جا دارد بگوییم که علت توجه آنها به سینما نه تنها امکانات فنی یا نظام روائی آن بلکه به جهت "شگفتیآفرینی"سینما بود.اولین فیلمی که تا حدودی دارای ویژگیهای مکتب سوررئال بود "بازگشت به عقل 1923" نام داشت که مدت زمان آن سه دقیقه و توسط "مان ری" ساخته شد. این فیلم هرچند بیشتر ویژگیهای مکتب دادائیسم را داشت، ولی در حقیقت یک پیوند عمیق میان دادائیسم و سوررئالیسم ایجاد کرد. مان ری عکاسی آمریکایی بود که در آن زمان در پاریس زندگی میکرد و در مونتاژ عکس سابقه داشت. او فیلم "بازگشت به عقل" را برای نمایش در یک برنامهی دادائیستی ساخت. آن برنامه مخلوطی بود از شعرهای دادائیستی که با فریاد خوانده میشدند و قطعات نثر که آرام خوانده میشدند و نیز همراه بود با موزیکی که از صداهایی مانند سوت کارخانه و زنگ کلیسا ساخته شده بود. فیلم "بازگشت به عقل" سرانجام توسط تریستیان تزارا در 6 ژئانویه 1923 در این مراسم شبانه که آن را "از قلب تاریش" نام نهاده بودند به نمایش درآمد. مان ری برای ساختن "بازگشت به عقل" نوارهای فیلم را روی میز کارش پهن کرده بود و اشیایی را که در استودیو داشت از قبیل میخ و پونز و دکمه و یقه لباس و عکس یک زن را روی نوارها ریخته بود؛ زمانی که شکل این اشیا روی سلولوئید افتاده بود، نوارها را ظاهر کرد و آنها را به هم چسباند. همچنین فیلمهای دیگری مثل "باله مکانیکی" اثر فرنان لژه و "اماک باکیا" اثر همین "مان ری" (که هر دو فیلم بیشتر از دادائیسم پیروی میکردند تا سوررئالیسم) ساخته شد و به نمایش درآمد. سی سال بعد مان ری گفت: "فیلمهایی که در گذشته ساختم یک عمل ابتدا به ساکن بود، خودم تنها کار کردم و کارم یک سینمای اتوماتیک به شمار میآمد و میخواستم ترکیببندیهای عکسیام را با وسایل سینما به حرکت درآورم. یک فیلم دیگر در این راستا "انه میک سینما" (به زبان خودمون: آنه میس سینما) ساختهی "مارسل دوشان" است. آنه میک (anemic) در هم ریخته شدهی (مثل این فیلم رو دیوید لینچ هم داره) حروفیست که کلمه سینما را میسازند. در این فیلم که در سال 1926 ساخته شد، تصویر تعدادی زن و یک سرباز و یک مجسمهی آریایی روی یک صفحه گرامافون میچرخند، سپس "هانس ریشتر" که فیلمهای: "شتودی، تورم، سمفونی مسابقه، جادوی دوپولی، همهچیز میچرخد و میرود و شبح صبحگاهی" را در فاصلهی سالهای 1927 و 1929 میسازد که موضوع آنها مبهم است، و شالودهای است از تخیل، رویا، نکات غیر معمول و غیر متعارف. در این فیلمها، هانس ریشتر هم مثل "مان ری" و "مارسل دوشان" سعی میکند ارتباطی بین مکاتب دادائیسم و سوررئالیسم برقرار کند.و اما... اولین فیلم سوررئالیستی (صدف و مرد روحانی 1927)"اولریش گرگور" و "جک انوپاتالاس" در تاریخ سینمای هنری چنین مینویسند: "نخستین فیلم مکتب سوررئال، صدف و مرد روحانی بود که توسط «خانم» "ژرمن دولاک" بر اساس فیلمنامهای از "آنتونن آرتو" ساخته شد. داستان فیلم سرگذشت عجیب و رویایی افلیجی جوان و روحانی اسـت، که با ژنرالی پر طمطراق برای جلب نظر دختری زیبا به مبارزه برمیخیزد. در اینجا حمله علیه مسیحیت با سمبلهای رویای فرویدی و تداعیهای سوررئالیستی در هم میآمیزد و به فیلم ارزشی شاعرانه میبخشد."خانم ژرمن دولاک که نام اصلیش "ژرمن سسه اشنایدر" بود، کارگردانی فرانسوی است که به سال 1882 در "آمی ین" فرانسه دیده به جهان گشود؛ در آغاز به تحصیل روزنامهنگاری پرداخت و بعدها به عنوان مـنتقد تئاتر و نمایشنامهنویس فعالیتش را ادامه داد، و سرانجام نخستین فیلمش را با نام "ژئو اسرارآمیز" در سال 1916 کارگردانی کرد. آرتو نوسیندهی فیلمنامهی صدف و مرد روحانی میگفت: "اگر سینما برای آن ساخته نشده است که ترجمان رؤیا باشد و یا هرچه را که در زندگی معمول میگذرد، با نگرشی رویایی نبیند، پس میگویم سینما اصلا وجود خارجی ندارد.""ژرژ سادول" دربارهی صدف و مرد روحانی چنین میگوید: "فیلم مجموعهای از بخشهای مختلف است و از تصورات فرویدی برای بیان آلام و اضطرابهای فکری مرد روحانی اسـتفاده میکند. آنتونن آرتو که از شیوهی برخورد خانم دولاک با فیلمنامهاش راضی نبود، تظاهرات خشن و خاطرهانگیزی از سوررئالیستها در استودیوی دزاور سولین علیه او به راه انداخت. اما با وجود نارضایتی آرتو، فیلم دولاک تجربهی صادقانه و بیریایی اسـت و آن دسته از سکانسهایی که در خیابانهای پاریس تهیه شده، به ویژه قابل توجه است. نکتهی جالب هم اینجاست که ادارهی سانسور فیلم انگلستان به این دلیل به فیلم اجازهی نمایش نداد: "این فیلم آنچنان پررمز و راز است که هیچ معنای روشن و آشکاری از آن مستفاد نمیشود." (پس داشتن سانسورچی دیوانه و روانپریش فقط برای ایران زمان ما نیست؛ اونایی که فیلم، تئاتر، نمایشنامه یا داستانشون زیر تیغ ارشاد گیر کرده میفهمن من چی میگم. )پوستر فیلم صدف و مرد روحانی، این فیلم برای نخستین بار در ۹ فوریه ۱۹۲۸ در پاریس نمایش یافت.
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
آه سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
فروغ فرخزاد