پیوند میان اراده و جادو چیست و در کدام فرهنگها میان اراده و کارکرد جادو پیوند وجود دارد!؟
(از دریچهی انسانشناسی فرهنگی)
دیباچه
پیش از آنکه این گفتار را آغاز کنیم، باید یادآور شوم که کارکرد زبانشناختی و چَمِ واژهی «جادو» در ایران باستان، با ایران امروز دگرگونی فراوان دارد. جادو یا جادوان در ایران باستان و بهویژه در سنتهای اوستایی به موجوداتی از جهان انگرهمینو و هم ردیف با دیوان و پریان گفته میشود. در این دوران واژهی «جادو» به چمِ نیرو و موجودی زیانآور و تاریک، از جهان انگرهمینو است که تلاش میکند تا گیتی را نابود کند، سامان آن را بههم بریزد و آشوب به پا کند.. این درحالی است که جادو در زبان پارسی نو، به هر نیرویی که بتواند جهان مادی (یا مینوی) را دگرگون کند و خارج از قوانین فیزیکی آن را بسازد یا دگرگون کند، گفته میشود. در اینجا واژگان افسون و جادو تا اندازهای همردیف هستند! (فراموش نکنیم که واژهی Magic نیز از واژهی کهن مُغ یا Mag یا مغان بهوجود آمده و بهکارهایی که مغان باستانی «پیشازرتشتی» انجام میدادهاند، اشاره دارد.)
نیروی اراده چیست؟
در فلسفه، روانشناسی و سایر زمینههای انسانگرا، اراده به عنوان نیروی ذهنی یا عزم برای عمل به خواستهها، اهداف یا اصول اخلاقی، اغلب در مواجهه با مقاومت، دشواری یا وسوسه شناخته میشود. فیلسوفانی مانند فردریش نیچه قدرت اراده را نیروی کنش رفتار انسان میدانند. در ایده او از «اراده بهسوی قدرت» یاد شده است؛ نیرویی درونی که افراد را برای دستیابی و بالابردن خود در جهان هدایت میکند. از دیدگاه روانشناختی، قدرت اراده بیشتر با مفاهیمی مانند خودکنترلی و انگیزه پیوند دارد. برای نمونه، زیگموند فروید، ذهن انسان را میدان نبرد خواستههای گوناگون میداند و با نیروی اراده بهعنوان مکانیزمی که از راه آن عقل و خویشتنداری بر غرایز پست غلبه میکند. در علوم انسانی، بهویژه در ادبیات و انسانشناسی فرهنگی، نیروی اراده بیشتر بهعنوان جوهرهی کنش انسانی به تصویر کشیده میشود. خواه قهرمانی باشد که بر شانسهای بزرگ غلبه میکند یا جامعهای که بهطور جمعی برای زندهماندن از ناملایمات تلاش میکند، نیروی اراده بهعنوان نیروی درونی شناخته میشود که افراد را به فراتر رفتن از چالشهای بیرونی میکشاند.
انسانشناسی فرهنگی، قدرت اراده را در چارچوب آیینها و نظامهای باورمند میبیند، جاییکه افراد یا گروهها نیروی ذهنی و روحی خود را برای دستیابی به حس کنترل بر عدم قطعیتهای زندگی مهار میکنند. بسیاری از آیینها، مانند تمرینهای مراقبه یا آیینهای عبور، با رویارویی با محدودیتهای جسمی و عاطفی، ارادهی فرد را بهبود میبخشد.
در علوم اعصاب و روانشناسی تجربی، اراده با کنترل شناختی و قشر جلوی مغز، بخشی از مغز که مسئول تصمیمگیری، برنامهریزی و تنظیم رفتار است، مرتبط است. مطالعات در این زمینهها اغلب بررسی میکنند که چگونه اراده بهعنوان یک سرچشمهی ناکافی کار میکند. مفهوم کاهش اعتماد به نفس، نشان میدهد که اراده مانند ماهیچهای است که پس از استفاده خسته میشود، به این معنی که پس از کارکردن بیش از اندازه، میتواند سست شود. برای نمونه، مقاومت در برابر وسوسه در اوایل روز میتواند مقاومت در برابر وسوسه دیگری را بعدا سختتر کند. مطالعات تجربی همچنین نشان داده است که میتوان اراده را از طریق تمرینهای ویژخ، مانند درنگ در ارضا (مانند آزمایش معروف مارشمالو) تقویت کرد. آموزش انضباط شخصی از طریق چالشهای کوچک و مداوم میتواند ظرفیت کلی فرد برای کنترل خود را بهبود بخشد، یافتهای که با شیوههای فرهنگی کهن، مانند مراقبه یا زهد برای تقویت اراده همسو میشود.
چکیده آنکه، نیروی اراده بهعنوان ترکیبی از نیروی ذهنی، خود انضباطی و تمرکز بر روی هدف در نظر گرفته میشود که هم توسط روانشناسی فردی و هم چارچوبهای فرهنگی شکل میگیرد.
پیوند میان نیروی اراده و جادو
در بسیاری از فرهنگها، بهویژه آنهایی که جهانبینی کهن، اسطورهای یا جادویی دارند، نیروی اراده و جادو پیوند تنگاتنگی باهم دارند. جادو، در این زمینهها، بیشتر پیدایش یک ارادهی نیرومند است. خواه طلسمکردن، فراخوانی یک ایزد یا موجود فراطبیعی و یا استفاده از آیینها برای تأثیرگذاری بر جهان باشد، نیروی پشت آن در بیشتر زمانها ارادهی کاربر است.
اینجا چگونگی کارکرد این پیوند را بررسی میکنیم:
اراده در جایگاه سرچشمهی جادو:
در سنتهای جادویی، نیروی اراده بیشتر در جایگاه سرچشمهی بنیادین نیروی جادوگر یا شمن دیده میشود. برای نمونه، در سامانههای جادویی باستانی و مدرن (مانند آنهایی که در باطنیگرایی غربی یا شیوههای شمنیستی وجود دارد) تأکید میکنند که جادو تنها در مورد خواندن واژگان یا انجام آیینها نیست، بلکه گردآوری و هدایت انرژی درونی و هدف شکلدهی به واقعیت است. به این معنا، افسون و جادو هنر تحمیل اراده خود بر جهان است، که بیشتر بر خلاف قوانین طبیعی است. در فرهنگهایی که شمنیسم یا سایر ریختهای همکنش روحانی را تمرین میکنند، نیروی ذهنی و مینوی شمن که از راه آموزشهای سخت یا حالتهای آگاهی دگرگون شده (مانند خلسه) پرورش مییابد، بهعنوان توانمندی آنها برای عبور از جهانهای دیگر یا تأثیرگذاری بر نیروهای مینوی دیده میشود. در اینجا، نیروی اراده، سوختی است که ارتباط آنها را با جهان فراطبیعی و مینوی ممکن میکند.
اراده درجایگاه سامانپذیری آیینی:
بسیاری از سامانههای جادویی، شامل دورههای طولانی تمرین آیینی هستند که بیشتر به پایداری ذهنی و احساسی نیاز دارند؛ مانند گرسنگی کشیدن، تشنگی کشیدن، مراقبه یا رعایت قوانین سختگیرانهی اخلاقی. اینها همه تمرینهایی هستند که برای تمرکز و تقویت اراده طراحی شدهاند. ایده این است که هر چه ذهن و بدن تمرینکننده، سامانمندتر باشند، تواناییهای جادویی آنها نیرومندتر میشود و بازتاب روشی است که نیروی اراده بهعنوان شکلی از سامانمندی ذهنی یا مینوی در چارچوبهای روانشناختی یا فلسفی کار میکند.
اراده انسان و اراده کیهان:
در برخی از سنتها، بهویژه آنهایی که تحت تأثیر باورهای باستانی ایرانی، زرتشتی و یا شرقی هستند، اراده تنها یک منبع فردی نیست، بلکه نیرویی است که آدم را با انرژیهای کیهانی بزرگتر یا ارادههای آسمانی همسو میکند. پس افسونگری و جادو، گونهای کنش داشتن، کوبیدن و همکنشی بر این جریانات و نیروهای گیهانی است تا از این راه، آن نیروها و ارادههای آسمانی و طبیعی را، از راه نیروی ارادهی شخصی دگرگون کنند. این ایده در باورهای باستانی مغان (پیشازرتشتی و پسازرتشتی) دیده میشود - فردی که ارادهی خود را با نیروهای آسمانی یا گیهانی هماهنگ میکند تا کارهایی را انجام دهد که فراتر از شرایط عادی انسان است.
اراده در جایگاه مسیری برای هدایت:
در ادبیات فانتزی، که بیشتر از سامانههای جادویی تاریخی ریشه میگیرد، اراده در جایگاه کلید چیرگی بر نیروهای جادویی بهتصویر کشیده میشود. خواه یک جدای از جنگ ستارگان باشد که از نیرو استفاده میکند یا جادوگرانی از دیگر جهانهای فانتزی که طلسمهای قدرتمندی بهکار میبرند؛ در تمام آنها این ایده یکسان است: ارادهی نیرومند موجب چیرگی بر انرژیهای فراطبیعی میشود. در این راه، شکست اراده بیشتر وقتها به فساد یا هرجومرج میرسد؛ همانگونه که میبینیم، زمانی که کاراکترها بهدلیل پایدار نبودن احساسات یا سامانمند نبودن ذهن و روانشان، کنترل بر جادوی خود را از دست میدهند. (مانند آناکین اسکایواکر در جنگ ستارگان.)
نیروی اراده، استعارهای از جادو:
همچنین میتوان نیروی اراده را بهشکل استعاری «جادو» در نظر گرفت، بهاین معنا که به ظاهر غیرممکن را به واقعیت تبدیل میکند. به تعبیر انسانگرایانه، زمانی که فردی از ارادهی بسیار بالایی برای غلبه بر چالشها یا ناملایمات استفاده میکند، آنها بهطور استعاری «جادو» انجام میدهند؛ «از محدودیتهای سست انسانی سرپیچی میکنند»، دقیقاً مانند یک جادوگر که قوانین گیتی را زیر پا میگذارد. این ایده، با اینکه قهرمانان باستانی در اسطورهها و افسانهها، چگونه به شاهکارهای معجزهآسا، تنها از راه نیروی اراده دست میابند، نیز همسانی دارد.
در نهایت اینکه، پیوند میان نیروی اراده و جادو، یک وابستگی تنگاتنگ است. نیروی اراده، بیشتر نیروی درونی یا نیت متمرکز بر پشت کارهای جادویی است، درحالیکه جادو در شکل پیدایش بیرونی این نیرو کار میکند. چه در شیوههای دنیای واقعی و چه در روایتهای فانتزی، افسونگری و جادو بازنمایی نمادین چیزی است که اراده در صورت مهار صحیح میتواند بهدست آورد. هر دو رشته، اراده را در جایگاه یک نیروی دگرگونکننده میبینند که میتواند بر هر دو قلمرو مادی و مینوی تأثیر بگذارد.
**********************
پیوند میان اراده و جادو در فرهنگهای گوناگون
پیوند میان نیروی اراده و افسونگری و جادو، جستاری جذاب است که در طیف گستردهای از فرهنگها پدیدار میشود. در اینجا چند نمونههای کلیدی از فرهنگهای گوناگون را بیان میکنیم که در آنها اراده برای کارکرد و باور به جادو نقش اساسی دارد:
1. مصر باستان
در جادوی مصری، مفهوم «هکا» نیرویی است که به ایزدان و آدمی اجازه میدهد، بر جهان تأثیر بگذارند. این فقط افسونگری نبود، بلکه ارادهی کاربر نیز بود. ایزد هکا نماد نیروی جادو بود و مصریان باور داشتند که از راه ارادهی خود میتوانند از نیروهای آسمانی و مینوی برای پیدایش خواستههای خود در دنیای مادی استفاده کنند. هکا ایزد جادو و پزشکی در مصر باستان بود. این واژه در زبان مصری باستان برای «جادو» نیز استفاده میشود. طبق ادبیات مصری (متن تابوت، طلسم 261)، هکا «قبل از اینکه دوگانگی هنوز به وجود آمده باشد»، وجود داشته است. اصطلاح هکا همچنین برای اشاره به کارکرد آیینهای جادویی نیز بهکار میرفته است.
2. هرمسیسم یا هرمتیک (اروپا یونانی-رومی و رنسانس)
هرمسیسم یا هرمتیک که از دوره هلنیستی سرچشمه میگیرد، بر قدرت ذهن و اراده برای تأثیرگذاری بر جهان مادی تأکید دارد. تمرینکنندگان بر این باور بودند که ارادهی انسان، وقتی با نیروهای کیهانی همسو شود و به درستی هدایت شود، میتواند نیروهای جادویی را برای تغییر واقعیت مهار کند. در سنتهای جادویی رنسانس، متون هرمسی این ایده را الهام بخشیدند که اراده متمرکز میتواند هم جهان درونی و هم دنیای بیرونی را شکل دهد.
هرمسیسم یک سنت فلسفی و باطنی جذاب است که عناصر دین مصر باستان، فلسفه یونان باستان و باورهای گوناگون عرفانی را در هم میآمیزد. این بر اساس آموزههای منسوب به هرمس تریسمگیستوس، شخصیتی اسطورهای است که تصور میشود، ترکیبی از خدای یونانی هرمس و خدای مصری توت است. هرمتیک طیف وسیعی از باورها و اعمال، از جمله کیمیاگری، طالع بینی و جادو را در بر میگیرد. یکی از پیروان مهم این باور، نیوتون دانشمند بود که خود را در این مکتب یک جادوگر میدانست. هدف جادوی هرمتیک، که اغلب بهعنوان تئورگی از آن یاد میشود، هماهنگ کردن خود و ارادهی خود با آگاهی و ارادهی آسمانی و درک حقایق ژرفتر جهان است. این سنت بر بسیاری از جنبشهای معنوی مدرن تأثیر گذاشته است و همچنان با کسانی که به دنبال تحول معنوی شخصی هستند، طنینانداز میشود. هرمسییسم ریشه در آموزههای هرمس تریسمگیستوس دارد که ترکیبی از فلسفههای یونانی، مصری و دیگر فلسفههای باستانی را در بر میگیرد. این آموزهها به بررسی ماهیت جهان مادی، مینوی و روح انسان میپردازند. هرمتیک در پی کشف حقایق پنهان در مورد کیهان و خود، با دانش باطنی است. این تعقیب دانش باطنی بهطور طبیعی به اعمال جادویی نیز گسترش مییابد، که به عنوان ابزاری برای دسترسی و دستکاری این حقایق پنهان، دیده میشوند.
در هرمتیک، جادو اغلب به عنوان تئورگی Theurgy شناخته میشود که به معنای کار یا اراده الهی است. تئورگی شامل آیینها و اعمالی است که هدف آنها فراخوانی و برقراری ارتباط با موجودات الهی یا موجودات معنوی بالاتر برای دستیابی به روشنگری و دگرگونی معنوی است. جادوی هرمتیک بر اساس هفت اصل هرمتیکی استوار است و در آن باور بر این است که قوانین جهانی حاکم بر کیهان هستند. این اصول شامل مفاهیمی مانند ذهن گرایی (این ایده که جهان مخلوق ذهنی است)، مطابقت (همانطور که در بالا، پایینتر) و ارتعاش (همه چیز در حرکت دائمی) است.
یکی از تمرینهای کلیدی در جادوی هرمتیک، کیمیاگری است که هم یک فرآیند فیزیکی و هم مینوی است. هدف کیمیاگران تبدیل مواد پایه به مواد برتر (مانند تبدیل سرب به طلا) و به صورت استعاری، تبدیل روح به حالتی بالاتر از وجود است و بنیاد این کار را به مفهوم اراده انجام میدهند. هرمتیسم شامل طالعبینی است و باور دارد که اجرام آسمانی بر رویدادهای زمینی تأثیر میگذارند. جادوی سیارهای شامل کار با انرژی سیارات برای دستیابی به نتایج خاص، همسو کردن اقدامات و ارادهی فرد با نیروهای کیهانی است. جادوی هرمتیک شامل آیینها و افسونهای مختلفی است که برای فراخوانی قدرتهای الهی، محافظت از کاربر و دستیابی به اهداف ویژه طراحی شدهاند. این آیینها اغلب شامل استفاده از نمادها، هندسه مقدس، و مطابقتها (مانند گیاهان، سنگها و رنگها) است که با نتیجه مطلوب طنینانداز میشوند.
3. تانترای هندی و تبتی
در تانترا، قدرت اراده ارتباط نزدیکی با اعمال معنوی و جادویی دارد. تمرینکنندگان بر این باورند که کنترل و هدایت اراده درونی از طریق مدیتیشن و تشریفات، انرژیهای پنهان (کندالینی) را باز میکند و به آنها اجازه میدهد تا شاهکارهای فراطبیعی انجام دهند یا به دانش الهی دسترسی پیدا کنند. سیدها یا قدرتهای ماوراء طبیعی، مانند شناوری در هوا یا کنترل ذهن، در جایگاه محصولات جانبی نیروی اراده شدید و سامانبندی ذهنی شناخته میشوند.
تانترا در هند در حدود اواسط هزاره اول پس از میلاد توسعه یافت و بر هر دو آیین هندو و بودیسم تأثیر گذاشت. این شامل اعمال باطنی با هدف روشنگری و رهایی معنوی است. این اعمال اغلب شامل تشریفات، مدیتیشن و استفاده از مانتراها و یانتراها (نمودارهای عرفانی) برای مهار انرژی معنوی است. تانترای هندی بر وحدت دنیای الهی و مادی تاکید می کند و به دنبال فراتر رفتن از دوگانگی و رسیدن به حالت یگانگی با جهان است. بودیسم واجرایانا که به عنوان بودیسم تانتریک نیز شناخته می شود، واجرایانا در هند قرون وسطی توسعه یافت و به تبت گسترش یافت. این شامل آیینهای پیچیده، تجسمها و تمرینهای مراقبهای است که برای تغییر ذهن و بدن تمرینکننده طراحی شدهاند. بودیسم تبتی متون تانتریک را به طبقات مختلف دستهبندی میکند که هرکدام دارای کارها و آموزههای خاصی هستند. اینها شامل استفاده از ماندالا، مانترا و مودرا (اشارات نمادین دست) برای دستیابی به اهداف معنوی است.
4. جادوی نورس و ژرمنیک؛ Seiðr and Galdrسیار و گالدر
در اساطیر اسکاندیناوی، Seiðr و Galdr اشکال جادویی بودند که میتوانستند تحتتأثیر اراده فرد قرار گیرند. اودین، یکی از خدایان، اغلب در حالی به تصویر کشیده میشود که از اراده خود برای دستکاری واقعیت استفاده میکند. ایده وایکینگها درباره سرنوشتwyrd میتواند با اراده قوی شکل بگیرد، و جادو اغلب مستلزم ارتباط بین ذهن کاربر و نیروهایی بود که تلاش میکردند، کنترل کنند.
5. کابالا (عرفان یا جادوی یهودی)
در سنت کابالیستی، اراده بخش مهمی از دستیابی به ارتباط با الهی و درک جنبههای پنهان خلقت خداوند است. سحر و جادو، در این زمینه، در مورد درک و استفاده از اراده الهی است. برخی از کابالیستها باور داشتند که از راه نیت متمرکز و همسویی با اراده الهی، میتوانند معجزه یا شاهکارهای جادویی انجام دهند.
6. سنتهای آفریقای غربی و آفریقایی-کارائیب Vodun و Santería
در وودون «وودو» و سنتریا، اراده تمرینکننده هنگام فراخوانی ارواح (لوا یا اوریشا) بسیار مهم است. قدرت اراده فرد میتواند بر موفقیت آیینها تأثیر بگذارد و توانایی برقراری ارتباط یا فرمان دادن به ارواح، اغلب بهعنوان بازتابی از قدرت و قصد شخصی در نظر گرفته میشود.
7. دروییدیسم سلتیک
شیوههای دروییدی، اگرچه پوشیده از رمز و راز است، ارتباط عمیقی بین قدرت اراده و جادو نشان میدهد. اعتقاد بر این بود که درویدها میتوانند جهان طبیعی (گیتی یا ساختهشده از ماده) را از طریق اراده خود دستکاری کنند و با عناصر و انرژیهایی که آنها را احاطه کردهاند درگیر شوند. تمرکز ذهن و اراده در انجام طلسمها یا مناسکی که بر طبیعت و جامعه تأثیر میگذاشت ضروری بود.
8. شمنیسم (فرهنگهای مختلف)
در بسیاری از سنتهای شمن، از جمله سنتهای سیبری، مغولستان، و فرهنگهای بومی آمریکا، اراده شمن در ورود به حالتهای تغییر یافته آگاهی و سفر بین دنیای فیزیکی و روحانی، کلیدی است. این اراده آنهاست که به آنها اجازه میدهد با ارواح ارتباط برقرار کنند، بیماران را شفا دهند یا بر نیروهای طبیعی تأثیر بگذارند. قدرت و قصد شخصی شمن تواناییهای جادویی آنها را شکل میدهد.
9. تلما (آلیستر کراولی)
سنتهای باطنی مدرن، بهویژه تلما Thelema، که توسط آلیستر کراولی پایهگذاری شد، تأکید زیادی بر قدرت اراده دارند. جمله معروف کراولی "آنچه را که میخواهی انجام بده، کل قانون خواهد بود" بر این ایده استوار است که اراده واقعی با نیروهای کیهانی همسو است و با کشف و پیروی از این اراده واقعی میتوان اعمال جادویی انجام داد. در تلما، جادو اساساً «علم و هنر ایجاد تغییر مطابق با اراده است».
10. جادوی آشوب یا جادوگران آشوب (مدرن)
این جادو بر خلاف نامش، با هدف ایجاد بینظمی شکل نمیگیرد. بلکه چون در آن جادوگر از هر روشی برای رسیدن به هدفش استفاده میکند و به هیچ مکتبی وفادار نیست به آن نام chaos magic را دادهاند. جادوی آشوب نوعی جادوی مدرن و به شدت فردگرا است که به جای پایبندی به سنت یا مجموعهای از باورهای خاص، بر دستیابی به نتیجه تمرکز دارد. این در مورد استفاده از هر روشی است که برای تمرینکننده بهترین کار را انجام میدهد؛ بیشتر سامانهها و تکنیکهای جادویی گوناگون را برای هماهنگی با نیازهای او مخلوط میکنند. (نمونهی سرشناس این جادو در ادبیات فانتزی مدرن، کاراکتر جان کنستانتین است. او از هر روشی که بتواند برای رسیدن به هدفش استفاده میکند.!)
جادوی آشوب یک عمل جادویی مدرن است که بر قدرت باور و اراده بر ساختارهای آیینی خاص تأکید میکند. تمرینکنندگان بیشتر از نشانهها استفاده میکنند – نشانهها و نمادهایی که با هدف و نیت شارژ میشوند - و ایده اصلی این است که اراده متمرکز فرد، میتواند واقعیت را شکل دهد. این رویکرد از اشکال سنتی جادو فاصله میگیرد و استدلال میکند که تنها نیاز راستین برای جادو، توانایی تمرینکننده برای فرافکنی نیروی ارادهاش است.
جادوی آشوب یک سنت مدرن جادویی است. این فرهنگ که در دهه 1970 در انگلستان بهعنوان بخشی از خرده فرهنگ نئوپگان و باطنی گستردهتر ظاهر شد، به شدت از باورهای غیبی هنرمند آستین عثمان اسپیر که چندین دهه پیش از آن بیان شده بود، ریشه میگرفت. این دین در جایگاه دینهای ساختگی (نوآورانه) مدرن شناختهشده است و برخی از پژوهشگران شباهتهایی را بین این جنبش و دیسکوردینیسم ترسیم میکنند. سازمان های جادویی در این سنت عبارتند از روشنگرهای تاناتروس و معبد جوانان روانگرا یا ذهنگرا. (Thee Temple ov Psychick Youth و Illuminates of Thanateros) (واژه ساختگی اینجا جایگاه بدی ندارد، بلکه هدف آن رساندن چم نوآورانه است!)
در نهایت این که در بسیاری از این فرهنگها، اراده نتنها در جایگاه یک حالت ذهنی، بلکه درجایگاه نیروی فعالی تلقی میشود که میتواند انرژیهای غیبی جهان را تحت تأثیر قرار دهد یا کنترل کند. اراده کاربر، نیروی محرکهی دستکاری نیروهای جادویی است، چه از راه آیینها، فراخوانها یا تمرکز ذهنی مستقیم.
************************
باورهای باستانی مردم و سرزمینهای ایرانشهر در جادو
پیش از آنکه این بخش را آغاز کنم، باید یادآور شوم که کارکرد و چَمِ واژهی جادو در ایران باستان، با ایران امروز دگرگونی فراوان دارد. جادو یا جادوان در ایران باستان و بهویژه سنتهای اوستایی به موجوداتی از جهان انگرهمینو و هم ردیف با دیوان و پریان گفته میشود. در این دوران واژهی «جادو» به چمِ موجود و نیروی زیانآوری است که تلاش میکند تا گیتی را نابود کند، سامان آن را بههم بریزد و آشوب به پا کند.. این درحالی است که جادو در زبان پارسی نو، به هر نیرویی که بتواند جهان مادی (یا مینوی) را دگرگون کند و خارج از قوانین فیزیکی آن را بسازد یا دگرگون کند، گفته میشود. در اینجا واژگان افسون و جادو تا اندازهای همردیف هستند! (فراموش نکنیم که واژهی Magic نیز از واژهی کهن مُغ یا Mag یا مغان بهوجود آمده و بهکارهایی که مغان باستانی انجام میدادهاند، اشاره دارد.)
حال از دید گیهانشناسی ایرانباستان این پرسش را بررسی میکنیم: آیا میان «اراده و جادو» یا اراده (در جایگاه یک نیرو) و رسیدن به خواستهها، پیوندی وجود دارد؟
در باورهای ایرانیان باستان، بهویژه آنهایی که در آیینهای زرتشتی و پیشازرتشتی یافت میشوند، اراده نقش مهمی در چارچوب اخلاقی و فرافیزیکی زندگی دارد. مفهوم «اراده» (بیشتر به "خرَتو" یا دانش و شناخت آسمانی پیوند دارد) برای دستیابی به خواستههای خود، همسو شدن با نیروهای نیک و تأثیرگذاری بر گیهان نقش اساسی داشت. «خرَتو» Khratu لغت پارسی باستان و به چَمِ «ارادهی دانا» است و در فارسی امروزی (پارسی نو) به آن «خِرَد» گفته میشود. این بیان در زبان یونانی به Kratos تبدیلشده و به چم «نیرو و توانایی» بهکار میرود.
در اینجا چگونگی برخورد اراده و دستیابی به خواستهها در باورهای ایرانیان باستان آمده است:
1. آشا در برابر دروج: نقش اراده در نبرد کیهانی: در جهانبینی مَزدَیَسْنا (مزداپرستی) که به آن دین زَرْتُشْت یا دین بِهی (بِهْدین) نیز میگویند، جهان در چرخهی نیروهای دوگانهی «اشا» ( راستی، سامانمندی و درستی) و «دروج» (فریب، هرجومرج و بدی) ساختهشده است. انسانها در جایگاه شرکتکنندگان فعال در این مبارزه کیهانی دیده میشوند و ارادهی آنها برای حمایت از اشا بسیار مهم است.
«سپنتا مینو» نیرو و جهان سازندهی اهورا مزدا (ارباب خرد) و جهان روشنایی، نشان دهندهی نیرویی نیک است و تصور میشود کسانی که ارادهی خود را با ارادهی سپنتا مینو هماهنگ میکنند، به نظم کیهانی کمک میکنند. در برابر آن، کسانی که با «انگرهمینو» (اهریمن، جهان تاریکی و روح ویرانگر) همسو میشوند، با ارادهی بد خود (نیتهایی که ریشه در دروج دارد) به بیراهه کشیده میشوند. در این زمینه، اراده افراد و توانایی آنها برای همسویی با اشا بهطور مستقیم سرنوشت معنوی و پیروزی آنها را در دستیابی به خواستههای درست شکل میدهد.
2. خوارنه (فرّه): شکوه و ارادهی آسمانی و برتر: مفهوم «خوارنه» kuarnah (همچنین در پارسیمیانه خورّه xwarrah و پارسی نو «فرّه» نوشته میشود) در پیروزی و نیکروزی ایرانیان باستان نقش بنیادین دارد. خوارنه شکوه آسمانی است؛ نیرویی که اهورامزدا به آدمی هدیه کرده و مردمان را نیرومند میسازد تا با پیروزی به هدف و جایگاه خود برسند و به بزرگی دست یابند. فره گونههای گوناگونی، مانند «پادشاهی»، «ایزدی»، «ایرانی»، «آریایی»، «آزادگی»، «پهلوانی و جنگآوری» و... دارد و هرکس به یکی از آنها دستیابد ارادهاش برای رسیدن به شکوه در آن جایگاه همسو میشود. البته این چیزی نیست که منفعلانه دریافت شود و با همسو کردن ارادهی فرد با راستی و درستی، بهدست میآید. برای نمونه در کارنامهی اردشیر پاپکان، زمانی که اردشیر با درستی ارادهی پادشاهی کرد، «فره پادشاهی» به او رسید. در همینحال، شاهان و پهلوانانی مانند «خسرو اول (انوشیروان)» یا «رستم»، بیشتر چنان بیان میشوند که فره ویژهی خود را دارند. خسرو انوشیروان «فره پادشاهی» و رستم دستان «فره پهلوانی» دارد و این به آنها کمک میکند، تا از راه کوشش و پذیرشی اخلاقی، ارادهی آسمانی خود را نگه دارند. باور بر این بود که نیروی اراده یک نفر بر اینکه آیا آنها میتوانند خوارنه را به دست آورند و حفظ کنند یا نه، تأثیر میگذارد؛ همچنین از دست دادن این نیروی آسمانی را نتیجهی لغزش اراده در فریب و تاریکی میدانستند.
3. آیین یسنا و نیروی اراده: در آیینهای مَزدَیَسْنا یا زرتشتی، بهویژه «یسنا»، اراده نقش بسزایی دارد. «اوستا» (کتب مقدس زرتشتیان) شامل نیایشها و سرودهای بسیاری است که گفته میشود خواندن این کلمات مقدس با نیت (اراده) به حفظ نظم کیهانی و تقویت حضور آشا در جهان کمک میکند. خواندن نیایش «آهونا وایریا» (مانترای نیرومند) یک کوشش برای رسیدن به ارادهی برتر است که گوینده را با ارادهی اهورامزدا هماهنگ میکند. این نیایش برای کمک به دفع هرجومرج اهریمن و نگهداری نیروهای مینوی بیان میشود. در این راه، خود آیینها و نیایشها در جایگاه کوشش برای بهدست آوردن نتایج مورد پسند، بر اساس کیش آسمانی هستند. این نوعی از سامانبندی مینوی، روانی و ذهنی است که در آن نیت متمرکز، به جای جادوگری گسترده، نیروی راستین در پشت کنش جادویی یا آسمانی است.
4. زروانیسم: نقش اراده در سرنوشت و زمان: زروانیسم، یکی از باورهای کهن ایرانی-آریایی است که هم پیش از زرتشت، بر این دین تاثیر گذاشته و هم پس از آن، از این دین تأثیر گرفته است؛ این باور جهانبینی جبرگرایانهتری از دین زرتشت پیشنهاد میدهد که در آن «زروان» (زمان) نیروی نخستین است. در زروانیسم، مفاهیم ارادهی آزاد و سرنوشت کیهانی پیوند پیچیدهتری دارند. انسانها هنوز هم، نیروی تأثیرگذاری بر سرنوشت خود را از طریق نیروی اراده خود میدانستند، اما آنها را تابعی از نیروی فراگیر زروان نیز میدیدند. در این سامانه، نیروی اراده در جهتیابی سرنوشت فرد ضروری بود، حتی اگر ساختار کیهانی گستردهتر توسط زمان تعیین شود.
5. باورهای پیشا زرتشتی؛ جادو و نیروی اراده: پیش از گسترش دین زرتشتی، مردمان ایرانیتبار باستان اشکال جادویی و آیینی انجام میدادند که به شدت با نیروی اراده در پیوند بود. در حالیکه متون این دوره پراکنده هستند، مقایسه با دیگر سنتهای هندو-ایرانی (مانند باورهای ودایی در هند) نشان میدهد که ایرانیان نخستین به جادو، در جایگاه نیرویی که میتواند با نیت یا ارادهی فرد شکل بگیرد، باور داشتهاند. برای نمونه مغان یا مغهای پیشازرتشتی (کاهنان) دوران مادها و هخامنشی به خاطر آیینها، جادوها و افسونهایی که شامل بهبود ارادهی تمرینکنندگان برای هدایت نیروهای مینوی یا دنیوی میشد، شهرت داشتند.
در باورهای مغان مادی پیشازرتشتی، نیروی اراده در کارکرد جادو و افسون و همکاری با نیروهای فراطبیعی جایگاهی اساسی داشت. برای مغها که کاربران سنتهای مینوی باستانی هندوایرانی بودند، اراده درجایگاه نیروی قدرتمندی شناخته میشد که جادوگر در آن میبایست ارادهی خود را با ارادهی گیهان و سامانمندی مینوی همسو میکرد. یک مغ، هرچقدر در این راه بیشتر پیروز میشد، به جادوی نیرومندتری نیز دست مییافت. آنها باور داشتند که از راه آیینها، نیت متمرکز و ذهنی پاک، میتوانند به نیروهای مینوی دست یابند و بر قلمروهای مادی و فرامادی تأثیر بگذارند.
در کیش مهرپرستی نیز، اراده بهطور مشابه مورد احترام بود، بهویژه در پیوند با جادوگری، وفاداری، سامانمندی و شناخت راستی که اصول بنیادین برای پرستش مهر، ایزد پیمان و نور بود. میپنداشتند که ارادهی فرد باورمند، برای باز کردن نیروی مینوی و پیوند با نیروی کیهانی میترا، لازم است؛ تا درنهایت بتواند جهان مادی و فرامادی را آنگونه که بخواهد دگرگون کند.
6. ایزدان: موجودات مینوی و نیروی اراده: در آیین زرتشتی، «یازاتاها» (ایزدان) موجوداتی آسمانی هستند که جنبههای گوناگون جهان دنیوی و مینوی را در خود جای دادهاند. آنها نمایانگر برتریهایی مانند نیرومندی، راستی و فراوانی هستند و انسانها تشویق میشوند تا ارادهی خود را با این موجودات هماهنگ کنند. کارکرد فراخوانی یازاتاها از راه نیایش و آیین، راهی برای همسوکردن ارادهی فرد با این ایزدان است؛ تا اطمینان حاصل شود که خواستههای فرد (برای پیروزی، تندرستی یا باروری) به سرانجام میرسد. برای نمونه، ایزد بهرام (وهرام)، یازاتای پیروزی، توسط جنگجویان مورد ستایش قرار میگرفت تا ارادهی خود را با ارادهی او هماهنگ کنند و در جنگ به پیروزی برسند.
درنهایت اینکه در باورهای ایرانیان باستان، اراده فقط یک نیروی درونی نیست، بلکه یک همسویی سامانمند با ارادهی گیهان است. چه از راه باور بر زرتشت بر همسویی با اشا و چه از راه شکوه آسمانی خوارنه، نیروی اراده در جایگاه بنمایهی بنیادین در دستیابی به خواستهها، سامانمندی و نگهداری از خود در برابر نیروهای تاریکی دیده میشود. در این باورها برای انجام افسون و جادو، نیروی ارادهی جادوگر باید با نیروها و ارادهی گیهان یکی و همسو شود تا بتوان بر جهانهای گیتی و مینوی کارساز بود و دگرگونی ایجاد کرد.
پیوند میان اراده و جادو؛ پیوندی بنیادین
پس بر اساس آنچه گفتهشد، درنهایت بهاین نتیجه میرسیم که پیوند اراده و جادو، پیوند بسیار مهمی است و این اراده است که بنیاد جادو را میسازد! چنانکه میتوان گفت، نیرو و موتور اصلی جادو، اراده است. دیدیم که پیوند میان نیروی اراده و جادو نتنها یک رابطهی مهم است، بلکه هستهی بنیادین بسیاری از سنتهای جادویی در فرهنگهای گوناگون نیز هست. اراده اغلب موتوری است که جادو را به کار وامیدارد و توانایی تمرینکننده برای شکلدادن به واقعیت، تأثیرگذاری بر نیروهای کیهانی و دستیابی به خواستههای خود را هدایت میکند.
بهراستی، اراده «آرمان، هسته و سو دهی» را فراهم میکند که به جادو، زندگی میبخشد. چه از راه آیینها، نیایشها، افسونها، نشانهها و نمادهای نگارین و آوایی (مانند سیگیلها، خاتمها، وِردها و شکلها)، جادوها، پیگوییها (مانترا) یا مراقبه، نیروی ارادهی فرد برای اثربخشی بر نتیجهی جادو نمایان میشود. بدون نیروی آگاهانه و متمرکز اراده، افسون و جادو، بیهدف خواهد بود و ناتوان از دگرگون کردن هدف است.
بنیاد جهانی اراده در جادو:
اراده بهعنوان شاهراه نیروهای مینوی یا کیهانی:
در بسیاری از روایات، ارادهی تمرینکننده به عنوان گلوگاه نیروهای مینوی یا گیهانی کار میکند. همسوکردن ارادهی کاربر با نیروهای بالاتر، مانند ایزدان، روحها یا نیروهای طبیعی، کارکرد جادویی را ممکن میکند. این گزاره در دین زرتشتی (همسویی با اشا)، هرمسی (همسویی با قوانین گیهانی) و کابالا (همسویی با ارادهی الهی) بیان میشود.
اراده در جایگاه ابزار دگرگونی:
افسون و جادو بیشتر شامل دگرگونی میشود - چه از خود، چه در طبیعت و چه در مورد سرنوشت. اراده، نیروی بنیادین پشت این دگرگونی را فراهم میکند. در سامانههایی مانند تانترا، هدایت کردن ارادهی فرد، قدرتهای پنهان را باز میکند. برای نمونه، در جادوی آشوب، اراده درجایگاه تنها شرط لازم برای شکلدهی دوبارهی واقعیت، فراتر از هر آیینی دیده میشود.
اراده درجایگاه سپر و سلاح:
نیروی اراده در سنتهای جادویی، وسیلهای برای دفاع و حمله نیز هست. در فرهنگهای شمنیسم و جنگجوپروری، اراده برای مبارزه با نیروهای تاریک، دفاع در برابر آسیب معنوی و شکستن توهمات جادویی استفاده میشود. هر چه اراده نیرومندتر باشد، جادو در نگهبانی یا چیرگی بر چالشها توانمندتر است.
نبرد درونی: جادو درجایگاه چیرگی بر اراده:
یک جستار کلیدی در بسیاری از سنتهای جادویی این است که چیرگی بر جادو به چم چیرگی بر اراده است. در سامانههایی مانند «مغان پیشازرتشتی، مهرپرستی و مزدیسنا»، جایی که ایستادگی در برابر وسوسهی دروج مهم است؛ یا در سنتهای اسکاندیناوی، که در آن جنگجویان به ارادهای نیرومند برای دستکاری سرنوشت نیاز دارند، بیشتر در مورد چیرگی بر هرجومرج درونی، برای دستیابی بر نیروهای بیرونی است.
در نهایت، جادو و اراده جدایی ناپذیرند - جادو چیزی نیست که تنها «اتفاق» بیفتد، بلکه چیزی است که در اراده جریان دارد. هرچه چیرگی بر اراده ژرفتر باشد، توانایی جادو نیز بیشتر است. پس بله، اراده به راستی نیروی بنیادین و برانگیزانندهی دنیای جادویی و فراطبیعی است!
نیت و اراده، جادو را بهکار میاندازد
زمانی که یک نمایهی جادویی، یک متن جادویی، یک طلسم و یا نشانهی جادویی کشیده، نوشته و یا بیان میشود، این ارادهی جادوگر، شمن یا مرد خردمند است که آن را توانا میکند.
(نمونه: در ایران باستان تصویر سیمرغ که روی شمشیرها و لباسهای جنگی، اسبها و سپرها کشیده میشد، یا در مصر باستان چشم هورس؛ آنها بر این باور بودند که اینها جلوی ورود و آسیب رساندن نیروهای شر را میگیرد. در نتیجه این نمایهها، نه به خودی خود، بلکه با نیروی ارادهای که از کاربر میگیرند، کار خود را انجام میدهند.)
نیروی جادویی نمادها، متون، طلسمها یا نمایهها در ذات خودِ شی یا نماد نیست، بلکه با اراده و نیت شخصی که از آن استفاده میکند، بهکار میافتند و معنا مییابد. سیمرغ در ایران باستان، چشم هوروس در مصر، پازوزو در میانرودان و نمایهها و نمادهای مقدس و جادویی بیشمار دیگری در میان فرهنگها، در جایگاه مجراها یا شاهراههای نیرومندی برای ارادهی شخصی کار میکردند.
اراده درجایگاه سرچشمهی نیرو در اشیاء جادویی:
نمادها، نشانهها و نیت: باور بر این بود که سیمرغ یا چشم هوروس نگهبان و نابود از شر را به ارمغان میآورد، اما کارایی آنها به باور، نیت و ارادهی کاربر بستگی داشت. هنگامی که یک جنگجو بر روی زره یا سپر خود سیمرغ را میکشید، ویژگیهای پشتیبانی موجود را هدف قرار میداد، اما این اراده و ایمان به قدرت آن بود که جادو را زنده میکرد.
اشیاء جادویی به عنوان شاهراه: میپندارند که اشیاء، تصاویر یا نمادهای جادویی (مانند طلسم یا بلاگردان) همچون روزنههای تمرکز یا تقویتکننده برای اراده کاربر کار میکنند. نیت جنگجو یا جادوگر، زمانی که بزار ساخته یا نماد کشیده، بیان یا پوشیده میشود، به آن تزریق میگردد. این ارادهی کاربر، همراه با معنای فرهنگی یا معنوی پشت نمایه یا ابزار است که ویژگیهای جادویی آنها را بهکار میاندازد.
آیینها و طلسمها: این بنمایه به آیینها و طلسمها نیز گسترش مییابد. یک آیین فقط زمانی کار میکند که با اراده و تمرکز کاربر انجام شود؛ واژگان بیانشده، خود ظرفی برای نیروی ارادهی جادوگر هستند. نیروی واژگان (نمونه در نیایشهای ایرانی-آریایی، افسونهای سرزمینهای میانرودان یا تمدنها مصری) تنها زمانی معنا دارند که با نیت فردی که آن را به زبان میآورد، شارژ شوند. بدون نیت، واژگان یا نمادها، خالی از جادو خواهند بود.
نمونهای در ایران باستان: سیمرغ
سیمرغ در ایران باستان پرندهای مینوی بود که در نماد خرد، درمان، پشتیبانی و نگهبانی شناخته میشد. این نمایه بر روی شمشیرها، لباسهای جنگی، اسبها، سپرها و پیشدشتیها کشیده میشد، زیرا مردم به نیروی نگهبانی و پشتیبانی این موجود آسمانی باور داشتند. با اینحال جادوی سیمرغ تنها زمانی بهکار میافتد که جنگجو، پادشاه یا کاربر، اراده و باور به توانایی آن در نگهبانی در برابر آسیب را داشته باشد. این تصویر خود روزنهای بنیادین برای خواست جنگجو برای پشتیبانی و پیروزی بود.
نمونهای در مصر باستان: چشم هوروس
در مصر باستان، چشم هوروس (که به آن «چشم ایزدبانوی وادجت» نیز میگویند) نماد نگهبانی، نیروی پادشاهی و تندرستی بود و بیشتر در کارکرد یک طلسم روی لباس پوشیده میشد؛ یا اینکه آن را روی مکانهای مهم میکشیدند، با اینحال میپنداشتند که نیروی نگهبان آن، تنها زمانی کار میکند که پوشنده یا کاربر به ویژگیهای پشتیبان آن باور داشته باشد. ارادهی کاربر، چشم هوروس را با نیرویهای نابودگرِ نیروهای شیطانی همراه میکرد.
در نهایت نتیجه اینکه، نمایه یا نماد مانند یک ظرف است؛ ابزاری که چشمبهراه بهکار افتادن، بهدستِ ارادهی شخصی است که از آن استفاده میکند. نیروی جادویی راستین از نیت و باور تمرینکننده ناشی میشود و بدون تزریق اراده، این نمادها یا طلسمها تنها یک بیان هنری یا واژگانی، بدون نیروی راستین خواهند بود. این ارادهی جادوگر، شمن یا مرد خرد است که به جادو جان میدهد و به آن توانایی پشتیبانی، درمان یا دگرگونی جهان را میدهد.
ادامه مطلب ...هفت شاهکار از داستانهای ادبیات فانتزی (فانتزی حیوانات) که کاراکتر بنیادین آنها موش است.
در اینجا چند داستان شاهکار از برترینهای ادبیات فانتزی رو به شما میشناسونم که در همهی اونها کاراکتر بنیادین، یک جونده (بیشتر یک موش) هست. در این داستانهای مسحورکننده، موشها و جوندگان بهعنوان قهرمان داستان دست به کنش میزنن. خوندن این داستانهای فانتزی رو پیش از هرچیز به بچههای تئاتر عروسکی پیشنهاد میکنم.
1. داستان دسپرو یا The Tale of Despereaux
این داستان نوشتهی کیت دی کامیلو است و داستان دلگرمکنندهی دسپروی بیباک را دنبال میکند، یک موش شیردل با گوشهایی بزرگ و البته دلی بسیار بزرگتر. ماجراهای او به یک قلعه جادویی میرسد، جایی که او با عشق، خطر و تلاش برای افتخار و شرافتش مبارزه میکند.
2. خانم فریزبی و موشهای انآیاماچ یا Mrs. Frisby and the Rats of NIMH
این داستان فانتزی نوشتهی رابرت سی او براین است. یک داستان شاهکار و گیرا در مورد خانم فریزبی، یک موش صحرایی بیوه و رابطهی او با جامعهای از موشهایی بسیار باهوش.(من به این داستان دلبستگی خیلی زیادی
زبان عربی باستان یکی از گویشهای زبان آرامی سریانی بوده. به راستی اینکه زبان عربی باستان در واقع یکی از لهجهها یا گویشهای آرامی-سریانی بود. سریانی که به عنوان سریانی کلاسیک نیز شناخته می شود، در طول قرن نخست پس از میلاد از یک گویش محلی آرامی شرقی که در منطقه باستانی Osroene، مرکز شهر ادسا صحبت میشد، پدید آمد.
این زبان به زبان ادبی اصلی جوامع مختلف مسیحی آرامی زبان در سوریه باستان و در سراسر خاور نزدیک تبدیل شد. بهعنوان یک زبان مذهبی مسیحیت سریانی، در میان جوامع مسیحی شرقی شهرت یافت و تا هند و چین گسترش یافت. با این حال، با گذشت زمان، زبان های نوآرامی نوظهور، بهتدریج جایگزین آن، بهعنوان زبان بومی در میان گویشوران بومی آن شدند.
چگونه آرامی سریانی که یک زبان مسیحی بود به عربی کلاسیک تبدیل شد.؟
گذار از آرامی سریانی به عربی کلاسیک یک روند تاریخی مهم ادامه مطلب ...
دریچهای به گذشته: کاوشی شناختی در پارسی میانه باستان (پهلوی) و ادبیات آن
زبان باستانی پارسی میانه (پهلوی) و ادبیات آن، از دریچهی زبانشناسی شناختی بررسی میشود.
1. دیباچه: درآمدی بر طرح کلی
آ. مروری کوتاه بر پارسی میانه (پهلوی) و اهمیت تاریخی آن
پارسی میانه که با نام «پارسیگ» در زمان خود و «پهلوی» در زمان بعد از اسلام شناخته میشود، یک زبان ایرانی میانه ی غربی است که زبان ادبی و رسمی شاهنشاهی ایران ساسانی بود و از سال «۲۲۴» تا «۶۵۱» میلادی به عنوان یکی از قدرتمندترین و تأثیرگذارترین زبان های تمدنهای جهان باستان کارکرد داشته است.
پارسی میانه فرزند مستقیم پارسی باستان، زبان امپراتوری هخامنشی (559-330 پ.م.) و نیای مستقیم پارسی نو، زبان رسمی ایران، خراسان بزرگ و تاجیکستان است. همچنین این زبان به خط های مختلفی که برگرفته از خطوط کهن آرامی است، نوشته می شود، مانند خط پهلوی، دیندبیره، مانوی، زبور و حتی گاهی اوستایی. ادبیات پارسی میانه نیز بسیار غنی، متنوع و ژرف است و شامل متون زرتشتی (دینی و غیردینی) و مانوی، وقایع نگاری های تاریخی، اشعار حماسی و رساله های علمی است.
پارسی میانه منبع ارزشمندی از داده ها درباره ی فرهنگ، تاریخ و مذهب دوره ساسانی و حتی پیش از آن میباشد و همچنین ادامه ی رشد و تکامل زبان های ایرانی و هند و ایرانی است.
ب. مقدمهای بر زبانشناسی شناختی و کاربرد آن در مطالعه زبان
زبان شناسی شناختی شاخه ای میان رشته ای از زبان شناسی است که به بررسی رابطه زبان و ذهن می پردازد. زبان شناسان شناختی فرض می کنند که زبان یک پدیده شناختی است که نحوه درک و مفهوم سازی ما از جهان را منعکس و شکل می دهد.
زبانشناسی شناختی رویکردی مبتنی بر کاربرد را برای زبان اتخاذ میکند، به این معنی که ساختارها و معانی زبانی با انگیزه نیازهای ارتباطی و شناختی کاربران زبان ایجاد میشوند. زبانشناسی شناختی از ابزارهای نظری و روششناختی گوناگونی، مانند دستور زبان شناختی، استعاره مفهومی، آمیختگی مفهومی، فضاهای ذهنی، معناشناسی قاب و دستورزبان ساختاری، برای تحلیل و تبیین پدیدههای زبانی بر حسب اصول و فرآیندهای کلی شناختی استفاده میکند.
البته این نکته را همیشه باید در یاد داشت، که این زبان یک چارچوب واحد نیست، بلکه مجموعهای از رویکردهای مرتبط و همپوشانی است که برخی مفروضات و اهداف مشترک دارند.
ج. بیانیه: بررسی پارسی میانه از دریچه زبانشناسی شناختی، برای فهم ذهن و سازوکارهای شناختی ایرانیان آن زمان
هدف اصلی این پژوهش، بررسی زبان پارسی میانه و ادبیات آن، از دریچه ی زبان شناسی شناختی است، تا نسبت به ذهن و سازوکارهای شناختی مردمان آن زمان، فهمی ژرفتر داشته باشیم.
امیدواریم با به کارگیری نظریه ها و روش های زبانشناسی شناختی در تحلیل متون و ادبیات پارسی میانه، مدل های شناختی و زیربنای فرهنگی زبان، ادبیات و کاربرد آن را ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...در نگارگری ایران، دیو بهعنوان موجوداتی اهریمنی در بسیاری از داستانهای شاهنامه نقشآفرینی میکند. تحلیل دیونگاریها در طول زمان میتواند موجبات شناخت شرایط فرهنگیهنری دورههای تاریخی مختلف و مکاتب نگارگری را فراهم آورد.
نگارگران در ترسیم دیو، با تکرار سنتهای بصری، صفات ظاهری مانند شکل دستوپا، نحوهی پوشش دیو، نوع زیورآلات و بهکارگیری ترکیبات نیمه انسانی نیمه حیوانی در شکل جمجمه و سیمای دیو را بهصورت اشتراکاتی تکرارشونده درآمده و درگذر زمان ویژگیهای دیوان را در نگارههای شاهنامه تا حدی به هم نزدیک کردهاند. همچنین، نگارگران در کنار پایبندی به خصوصیات دیوان در متن شاهنامه و روایات شفاهی، در مواردی سنت نگارگری و خلاقیت هنری را مقدمتر دانستهاند.صفات منفی چون خشونت و پلیدی دیو با بهرهگیری
ادامه مطلب ...نابغه واقعی در پشت سایهی شرلوک هلمز: دکتر جوزف بل
در سالنامه تاریخ ادبیات، تعداد کمی از شخصیتها مانند شرلوک هلمز تخیل را جذب کردهاند. هولمز که توسط سر آرتور کانن دویل خلق شده است، به دلیل استدلال منطقی زیرکانه، توانایی او در اتخاذ تقریباً هر نوع لباس مبدل و استفاده از علم پزشکی قانونی برای حل پرونده های دشوار مشهور است. اما آیا میدانستید که الهام بخش این کارآگاه نمادین یک شخص واقعی بوده است؟ دکتر جوزف بل، جراح اسکاتلندی و مدرس دانشگاه ادینبورگ، الهام بخش یکی از مشهورترین شخصیتهای ادبیات بود.
سنین جوانی و تحصیل
جوزف بل در 2 دسامبر 1837 در ادینبورگ اسکاتلند متولد شد و پسر بنجامین بل، جراح مشهوری بود که بهعنوان اولین جراح علمی در اسکاتلند شناخته میشود. جوزف بل راه پدرش را دنبال کرد و در رشته پزشکی
جایگاه فلسفه شناختی در اندیشهی فردریش ویلهلم نیچه
دیباچه
فلسفه فردریش نیچه عمیقاً با فلسفه شناختی درهم آمیخته است، بهویژه از دریچهی مفهومی که او به دیدگاهگرایی دارد. دیدگاهگرایی نیچه نشان میدهد که همه دانشها منوط به دیدگاههای افراد است که توسط تجربیات، انگیزهها و زمینههای فرهنگی منحصربهفرد آنها شکل میگیرد. این دیدگاه مفهوم حقیقت عینی را به چالش میکشد و در عوض پیشنهاد میکند که حقایق همیشه جزئی و مشروط به عوامل مختلف هستند.
درگیری نیچه با فلسفه شناختی به نقد او از متافیزیک سنتی و تأکید او بر ماهیت مجسم شناخت نیز گسترش مییابد. او دوگانهگرایی را بهنفع دیدگاه مونیستی رد میکند؛ جایی که ذهن و بدن، بهعنوان یکی دیده میشوند و آگاهی بهعنوان برخاسته از فرآیندهای فیزیولوژیکی درک میشود. ایدههای او مقدمه بحثهای معاصر در علوم شناختی، بهویژه آنهایی که در مورد شناخت تجسمیافته و ماهیت پویای فعالیت عصبی هستند.
علاوهبراین، اندیشهی نیچه در مورد شناخت، به پروژه فلسفی بزرگتر او برای غلبه بر نیهیلیسم مرتبط است. او باور داشت که ارزشگذاری مجدد دانش انسان، برای پرداختن به گرایشهای نیهیلیستی اروپای پس از مسیحیت ضروری است. بدبینی او نسبت به اراده بیقید و شرط به حقیقت، او را به کشف مدلهای جایگزین شناختی سوق داد که هدفشان حقیقت به معنای سنتی نیست.
بهطورخلاصه، فلسفه شناختی جایگاه قابلتوجهی در اندیشه نیچه دارد، زیرا زیربنای نقد او از معرفتشناسی سنتی، درک او از ماهیت انسان، و پروژه فلسفی او برای ارزیابی مجدد و غلبه بر نیهیلیسم است. کمکهای نیچه به فلسفه شناختی ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...تفاوت مسیحیت در امپراتوریهای روم شرقی (بیزانس) و روم غربی چیست؟
مسیحیت در امپراتوری روم شرقی و غربی در طول زمان بهطور قابلتوجهی از هم جدا شدند که منجر به سنتها و کارهای جداگانه آنها شد.
در اینجا چند تفاوت کلیدی را بیان میکنیم:
مرجع سیاسی و کلیسایی:
- در امپراتوری روم شرقی که به امپراتوری بیزانس نیز معروف است، پیوند نزدیکی بین امپراتوری و کلیسای امپراتوری وجود داشت. امپراتور در جایگاه نمایندهی خدا بر روی زمین شناخته میشد و نقش اصلی را در کارهای کلیسا ایفا میکرد.
- در مقابل، امپراتوری روم غربی هویت جدیدی را ایجاد کرد که بیشتر به کلیسای لاتین گره خورده بود و اسقفهای محلی با فروپاشی دولت مدنی، بهعنوان رهبران مدنی و روحانی ظاهر شدند.
سنت و اعمال دینی:
- شرق، ارتدکس را اجرا میکرد و از به رسمیت شناختن پاپ روم، بهعنوان رئیس عالی کلیسای مسیحی خودداری میکرد. اقتدار به «پاتریارک» قسطنطنیه که توسط امپراتور منصوب میشد، داده میشد.
- غرب تحت سلطه مسیحیت لاتین بود. پاپ در رم را بهعنوان رئیس روحانی کلیسای مسیحی به رسمیت میشناختند.
تفاوتهای کلامی:
- مناقشه Filioque، جاییکه کلیسای غربی بدون مشورت با کلیسای شرقی «و از پسر» را به اعتقادنامه نیقیه اضافه کرد، یک اختلاف الهیاتی مهم بود.
- تفاوتهای دیگر شامل استفاده از
حال روز این است و بس و فعلاً هم که جرس فریاد میدارد که بربندید محملها.!
..مِی (شراب) در متنهای پارسیگ میانه (پهلوی)
در اینجا آنچه در متنهای باستانی ایران، پارسیگ میانه (پهلوی)، در مورد مِی (شراب)، مِی خوارگی (شراب خواری) و آیینها و باورهای آن نوشتهشده، را گردآوری کردهام. با خوانش این نوشتهها میتوان فرهنگ و چگونگی کارکرد اندیشهی نیاکان ایرانیمان را بهتر بشناسیم. برای این جستجو و گرداوری از پایگاه دادگان پارسیگ (Pārsīg Database)، پایگاه دادههای زبان پارسی میانه استفادهشده.
در ادامهی این جستجو و گرداوری، اگر شما هم متنی را میشناسید که در آن از شراب، می و مِی خوارگی گفتهشده است آن را به ما نشان دهید و با ما به اشتراک بگذارید.
متون فارسی میانه زردشتی
متن نخست: اندرز آذرباد مهرسپندان
گفتار 1
dōst kahwan dōst ī nōg gīr, čē dōst kahwan ōwōn homānāg čiyōn may kahwan ka har čand kahwantar pad xwarišn ī šahryārān wēš weh ud sazāgtar šāyēd. (Jamasp-Asana, 1913, pp.66-67)
دوست کهن را دوست نو گیر، زیرا دوست کهن همانند میِ (شراب) کهنه است که هرچقدر کهنهتر [باشد] برای خوردنِ شهریاران بیشتر بهتر و سزاوارتر شاید (= میتواند باشد). (گشتاسب و حاجیپور، 1398)
گفتار 2
may paymān xwar čē kē may apaymān xwarēd was ēwēnag wināh az-iš rawēd. (Jamasp-Asana, 1913, p.68)
می، پیمان (= اندازه) خور، چه کسی که می بیپیمان (= بیاندازه)
کمدی وحشت یا گریم کمدی چیست؟ و چه جایگاهی در تاریخ ادبیات، بهویژه «ادبیات نمایشی» و «هنرهای نمایشی» دارد؟
گریم کمدی که به آن کمدی سیاه، کمدی تاریک، کمدی عبوس، کمدی تلخ و کمدی وحشت نیز میگویند، نوعی کمدی است که از طنز تاریک، بیمارگونه یا گروتسک برای ریشخند موقعیتهای جدی یا تراژیک استفاده میکند. این ژانر از کمدی بیشتر دارای «کنایه، طنز، تقلید، مسخرگی، از ریختافتادگی و خشونت» برای آفرینش تضاد و خنده است. کمدی وحشت یا گریم کمدی را میتوان، نوعی کاتارسیس دانست؛ راهی برای کنارآمدن با واقعیتهای خشن زندگی با ریشخند آنها.
کمدی وحشت سرگذشتی بلند و دیرینه در ادبیات و نمایش دارد که به دوران باستان بازمیگردد. برخی از نمونههای کمدی وحشت را میتوان در ادبیات کلاسیک و بهویژه «نمایشنامههای آریستوفان» دید که در کمدیهای خود پندارهای سیاسی و اجتماعی زمان خود، مانند «جنگ، فساد و مذهب» را به ریشخند میگرفت. از دیگر نویسندگان این ژانر، چکامهسرای رومی «یوونال[m1] » است که اشعاری با هوای طنز سیاه سروده است و زوال اخلاقی و ریاکاری جامعه خود را مورد انتقاد قرار میدهد.
در دوران مدرن، کمدی وحشت یا گریم کمدی رایجتر و گونهگونتر شد، زیرا نویسندگان و نمایشنامهنویسان مضامین و سبکهای ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...زندگینامهی دیوید لینچ: فیلمساز و هنرمند سورئالیست
دیوید لینچ یکی از کارسازترین و نوآورترین فیلمسازان زمان ماست؛ فیلمهای او به خاطر تصاویر سورئال، روایتهای رویایی و طراحی دقیق صدا شناخته میشوند. او همچنین فیلمنامهنویس، نقاش، هنرمند تجسمی، موسیقیدان، بازیگر و نویسنده است که در طول زندگی حرفهای خود، گونههای گوناگون بیان را بررسی کرده است.
سنین جوانی و تحصیل
لینچ در 20 ژانویه 1946 در میسولا، مونتانا، از پدری دانشمند پژوهشگر و مادری معلم (زبان) بهدنیا آمد. او در یک خانوادهی کوچنشین بزرگ شد که بیشتر در سراسر ایالات متحده در حال سفر بودند. او از دوران جوانی به نقاشی و هنر علاقه داشت و پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان در سال 1964 در مدرسه هنرهای زیبای بوستون ثبتنام کرد. دیوید لینچ سپس به آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا در فیلادلفیا جابهجا شد و در آنجا
ابزار شکارِ استخوانی خاردارِ پیشاتاریخی، جنگافزارهایی هستند که توسط شکارچیان پیشاتاریخی در اروپا و جاهای دیگر استفاده میشد. آنها از استخوان یا شاخ حیوانات ساخته میشدند و دارای برجستگیهای تیز در امتداد لبهها هستند که به آنها کمک میکند تا به طعمه نفوذ کنند و آنها را نگه دارند. آنها برای ساختن تیر، نیزه یا زوبین به دستههای چوبی پیوند میشدند. برخی از کهنترین و جالبترین نمونههای این ابزارها در سواحل هلند یافت شدند، جایی که از سرزمین غرقشده داگرلند آنها را بیرون آوردند. داگرلند سرزمینی بود که بریتانیا و سرزمین اصلی اروپا را در عصر یخبندان به هم پیوند میداد. دانشمندان برخی از این ابزارها را با استفاده از روشی مبتنی بر پروتئین تجزیهوتحلیل کردند و متوجه شدند که برخی از آنها از استخوان انسان ساختهشده بودند، در حالی که بیشتر آنها از استخوان گوزن قرمز ساختهشده بودند؛ و این نشان میدهد که شکارچیان باستانی برای انتخاب این مواد بیشتر دلیل فرهنگی یا نمادین داشتهاند تا دلیلی عملی یا حتی اقتصادی.
ابزارهای شکارِ استخوانی خاردار پیشازتاریخ جنگافزارهایی هستند که شکارچیان پیشاتاریخی در اروپا و جاهای دیگر استفاده میکردند. آنها از استخوان یا شاخ حیوانات ساخته میشدند و دارای برجستگیهای تیز در امتداد لبهها هستند که به آنها کمک میکند تا به طعمه نفوذ کنند و آنها را نگه دارند. ادامه مطلب ...
ادبیات فانتزی، ژانری از ادبیات است، دارای گوهرهای بنیادین تخیل و جادو است که در دنیای واقعی یافت نمیشوند. داستانهای فانتزی بیشتر از اسطورهها، افسانهها، فولکلور، داستانهای عامیانه و دیگر منابع شگفتانگیز و جادویی الهام میگیرند. ادبیات و داستانهای فانتزی میتوانند برای خوانندگان در هر سنی جذاب باشند؛ بهویژه برای کودکان، که میتوانند از داستانهای خلاقانه و ماجراجویی که تخیل و کنجکاوی آنها را تحریک میکند لذت ببرند.
برخی از ویژگیهای ادبیات فانتزی:
ادبیات داستانی کایدان یا کوایدان، ژانری از داستانهای ژاپنی است که دارای ویژگیهای شگفتآفرینی، مرموز بودن و ماوراء طبیعی است. واژهی کایدان در زبان ژاپنی به معنای «گفتگوی شگفت» است و در دوره ادو (1867-1600) به وجود آمد؛ زمانی که مردم از گفتن و گوش دادن به داستانهای ارواح، هیولاها و سایر پدیدههای فرا طبیعی لذت میبردند.
ادبیات کایدان متأثر از سنتهای شفاهی، آموزههای بودایی، متون کلاسیک چینی و فرهنگعامه آن زمان بود. داستانهای کایدان اغلب منعکسکنندهی چالشهای اجتماعی و سیاسی دوره ادو، مانند ستم بر زنان، فساد مقامات و درگیریهای بین طبقاتی هستند. داستانهای کایدان همچنین مضامین کارما، انتقام، وحشت، و اگزوتیسم را بررسی میکنند. ادامه مطلب ...
دیباچه
نقد ادبی خوانش، ارزیابی و تفسیر ادبیات است. میتوان آن را برای هر شکلی از بیان ادبی مانند شعر، رمان، نمایشنامه و غیره بهکار برد. نقد ادبی میتواند تحت تأثیر هر نظریه ادبی (مانند نقد ادبی معاصر) نیز قرار گیرد که تحلیل فلسفی اهداف و روشهای ادبیات است.
نقد دراماتیک شاخهای از نقد ادبی است که بر تحلیل و ارزیابی نمایشنامهها و اجراها تمرکز دارد. نقد دراماتیک میتواند جنبههای مختلف درام مانند تم، ایده، طرح، داستان دراماتیک، کاراکترها، مضامین، سبک، زبان، ساختار و صحنهپردازی را بررسی کند. نقد دراماتیک همچنین میتواند زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نمایشنامهها و اجرای آنها را در نظر بگیرد.
نقد ادبی معاصر اصطلاحی گسترده است که رویکردها و روشهای مختلف نقد ادبی را در برمیگیرد که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کرد و در قرن بیست و یک به توسعه خود ادامه داد. برخی از جنبشهای عمده نقد ادبی معاصر عبارتاند از «ساختارگرایی، پساساختارگرایی، ساختارشکنی، فمینیسم، مارکسیسم، روانکاوی، پسااستعمارگرایی، بومشناختی و غیره.» ادامه مطلب ...
پاسخ: نمایشنامههای معاصر زیادی وجود دارند که مضامین «بدبختی، بیهودگی و ناامیدی» در جهان معاصر را، در مواجهه با آیندهای تغییرناپذیر یا بدتر بررسی میکنند.
در اینجا چند نمونه از آنها را مثال میزنیم:
§ شاه چارلز سوم [m1] (2014) اثر مایک بارتلت: این نمایشنامه جهان و آیندهای را تصور میکند که در آن «شاهزاده چارلز» پس از مرگ ملکه «الیزابت دوم» پادشاه میشود؛ در ابتدای پادشاهی او، زمانی که از امضای لایحهای که آزادی مطبوعات را محدود میکند، خودداری میکند؛ پادشاهی بریتانیا با بحران قانون اساسی مواجه میشود. در همین حال، اقدامات او باعث یک سری حوادث میشود که پادشاهی و کشور بریتانیا را به نابودی تهدید میکند.
§ عرق[m2] (2015) اثر لین نوتیج: این نمایشنامه زندگی گروهی از کارگران کارخانه در ریدینگِ پنسیلوانیا ادامه مطلب ...
قدیمیترین اسناد حفظشده که از زبانهای ایرانی میانه استفاده میکنند و نام ایران در آنها آورده شده، فقط مربوط به «قرن سوم پس از میلاد» است و شامل کتیبههای پادشاهان ساسانی و متون مذهبی مانویان است.
قدمت اوستا به «هزاره دوم قبل از میلاد» برمیگردد، اما قدیمیترین نسخههای خطی باقیمانده مربوط به قرن 9 پس از میلاد است.