باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

پنج نامه‌ی باستانی از مردمان سغدی

نامه های باستانی سغدی
1، 2، 3، 4 و 5
ترجمه شده توسط «پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز»، دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی، دانشگاه لندن
ترجمه از انگلیسی به پارسی و مقدمه‌: باربد. ی
سرچشمه‌ی نامه‌ها: آرشیو دانشگاه واشنگتن | سیاتل، WA
 ****************

تاکنون به فراگیر زیاد شنیده‌ایم که آن‌چه از تاریخ می‌دانیم روایت قدرتمندان، پیروزشدگان، اربابان و خدایگان سرزمین‌های گوناگون است و صدای مردم در میان آن‌ها گم، خاموش و فراموش‌شده است. به‌اندازه‌ی بسیار زیادی این گزاره درست است ولی امروز به کمک دانش باستان‌شناسی، صدا و روایت مردمان نیز از زیر خاک بیرون آمده و ما می‌توانیم روایت آن‌ها را هم از تاریخ، سیاست، رویدادها و آن‌چه بر این سرزمین‌ها گذشته بدانیم. یکی از نمونه‌های آن پنج نامه از مردمان سغدی، به زبان سغدی است که در کاوش‌های باستان‌شناسی پیداشده و گزارش مردم فرودست از تاریخ خود (سال‌های بعد از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی) را به ما می‌رساند.
سغدیان مردمی ایرانی‌تبار بودند، که در بازرگانی جاده ابریشم بین قرن‌های چهارم تا نهم میلادی اهمیت فراوان داشتند. بازرگانان سغدی از خانه خود در منطقه‌ای نزدیک به سمرقند امروزی در آسیای مرکزی (جغرافیای اصلی آنها در جنوب ازبکستان و غرب تاجیکستان است)، به سراسر اوراسیا سفر کردند.
تاریخ‌نگاران و رویدادنویسان چینی به زیرکی آن‌ها در تجارت اشاره‌کرده‌اند. اعضای مستعمره‌های سغدی که در چین تأسیس‌شده بود به‌عنوان مدیر، عمل می‌کردند. در همین حال زبان سغدی به‌عنوان یکی از زبان‌های ایرانی، به‌طور گسترده برای ارتباط در مسیرهای تجاری استفاده می‌شد و سغدی‌ها ازجمله مترجمان متون مقدس بودایی در چین بودند. (گفته می‌شود نخستین بار این سغدیان بودند که به‌طور رسمی متون بودایی را در چین ترجمه و معرفی کردند.)
ازنظر جغرافیایی وجود سغدیان در شمال پاکستان کنونی نیز موردپذیرش قرارگرفته است، چراکه فرهنگ این مردمان در این منطقه نیز آثاری از خود به‌جا گذاشته است. این را می‌توان از کتیبه‌های حک‌شده بر روی صخره‌های دره‌های کوهستانی دورافتاده‌ای که راه‌های تجاری از آن‌ها می‌گذشت، فهمید.
باستان شناسان در ایالت‌های گوناگون سرزمین سغد در آسیای مرکزی، معماری و نقاشی چشمگیر و به‌شدت زیبایی کشف کرده‌اند؛ آثار هنری که به مستندسازی فرهنگ ایرانی این مردمان کمک کرده است و اگرچه این مردم هرگز خود امپراتوری بزرگی ایجاد نکردند، ولی در پیوند و گسترش فرهنگ ایرانی به دیگر امپراتوری‌ها سخت کوشا بوده‌اند.
از مهم‌ترین اسناد تاریخیِ سغدی پنج نامه‌ی تقریباً کامل است که در سال ۱۹۰۷ توسط باستان‌شناس مشهور انگلیسی «اورل استاین» در یک برج دیده‌بانی چینی کشف‌شده است؛ اورل استاین که گویا کاراکتر «ایندیانا جونز» را بر اساس شخصیت او ساخته‌اند، اگرچه بر اساس تعریف‌های امروزی، او بیشتر یک جوینده یا غارتگر گنج به‌حساب می‌آید تا «باستان‌شناس»، ولی در کشف آثار بسیاری از تمدن سغدی نقش داشته است. این برج دیده‌بانی چینی، درست در غرب دروازه جید، در یک پاسگاه مستحکم که از تازش‌های غربی به مرکز اداری و فرهنگی دانهوانگ (در انتهای غربی استان گانسو امروزی) محافظت می‌کند، وجود داشته است. نشانی دقیقِ اکتشاف «استاین» در ۹۰ کیلومتری غرب دانهوانگ و ۵۵۰ کیلومتری شرق لولان، پاسگاه مهم دیگری در شاخه جنوبی مسیر جاده‌ی ابریشم، که از صحرای تاکلاماکان   ادامه مطلب ...

داستان کوتاه نامه‌ها.

    
داستان کوتاهی نوشتم به نام "نامه‌ها" که بی‌شباهت به داستان‌های مکتب سورئال نیست. اگر ایزد هنر و خلاقیت اجازه بده در آینده و به زودی دنباله‌ی این داستان رو هم می‌نویسم. ولی فعلا به این داستان به دیده‌ی یک اثر مستقل نگاه کنید. بخونید و امیدوارم که ازش لذت ببرید.

********************************

از خواب پریدم. همین حالا... تاریکی تقریبا از بین رفته و صدای گند گنجشک‌ها را می‌شود شنید. مهم از خواب پریدن نیست. مهم این است که داشتم خواب می‌دیدم و در آن لحظات لذت بخش خواب و رویا شناور بودم. حتما تو هم حس کرده‌ای، وقتی که آدم از خواب می‌پرد، زمانی که رویای لذت بخشی ببیند تا چند دقیقه بعد از آن، آن حس عجیب رویایی را با خود به همراه خواهد داشت. دلیل این که این نامه را برای تو می‌نویسم این است که تو هم در خوابم بودی. مشکل من این است که رویاهایی که می‌بینم اصلا مثل رویاهای بقیه‌ی آدم‌ها نیست. رویاهای من مثل اسطوره، افسانه، فیلم، داستان یا تئاتر هستند. رویای امشب من هم فضایی مثل یک فیلم پیشرو داشت. فضایی سایبر پانک. فضایی مثل فیلم‌های نئو نوار. در خوابم من 50 سال دیگر، در ژاپن بودم؛ در یک برج بلند؛ در طبقه‌ی پانزدهم یا شاید بیشتر. آن برج برای یک شرکت تحقیقاتی - پژوهشی بود که کاراگاه استخدام می‌کرد. آن شرکت کارش همین بود... پژوهش روی سوژه‌های مختلف و آن سوژه‌ها، دیگر انسان‌ها بودند. درست به خاطر ندارم، ولی فکر کنم قرار بود یک سونامی بزرگ در حد آسمانی بیاید و همه چیز را نابود کند. 
ظاهرا کسی باعث به وجود آمدن این سونامی می‌شد و شرکت باید آن را زودتر از فاجعه پیدا می کرد. 
ادامه مطلب ...

نامه‌های صادق هدایت به مجتبی مینوی در هند.

راستش رو بگم، نوجوان که بودم دلم می‌خواست روزی فردوسی زمانه بشم؛ شعر می‌نوشتم، ادبیات کلاسیک و شاهنامه می‌خوندم و تاریخ باستانی ایران رو شخم زده بودم. از خودم که پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه، غرور ملی زیادی هم داشتم. در این حد که گات‌های اشوزرتشت رو چندین بار خونده بودم و خود زرتشت رو بزرگترین اندیشمند تاریخ می‌دونستم... زمان که گذشت و در تیزآب زمانه کمی سوختم، زمان و مطالعه‌ی بیشتر به من فهموندن که نه، این‌کاره نیستم. هر چی بود من برای فردوسی بودن ساخته نشده بودم. برای فردوسی بودن باید در زمان فردوسی و میان متون قبل و بعد از فردوسی زندگی کرد؛ همراه با همه‌ی این‌ها باید روانی پولادین داشت که من ندارم. فردوسی نشده بودم، ولی شدیدا با دانته‌ی ایتالیایی احساس یگانگی می‌کردم. خودم رو دانته می‌دونستم با این تفاوت که دانته در دوزخ، ویرژیل رو داشت تا راهنما و دوستش باشه، ولی من تنها تر از دانته شدیدا احساس می‌کردم در دوزخ گم شدم و به دنبال فردوسی (بهشتی) خیالی در تلاش برای گذر از این راه سخت بودم. به قول مش‌قاسم آقا دروغ چرا..؟ تا قبر آ آ آ..! حالا فهمیدم که دانته بودن هم به گروه خونیم نمی‌خوره. گویی دانته بودن صداقت و لیاقتی می‌خواد که من ندارم. یا حداقل خوب فهمیدم که بهشت برای از ما بهترون درست شده، برای آدم‌های لوس و بچه مسیحی‌های روان‌پریش. الان در این نقطه از زمان خیالی بیشتر دوست دارم، همراه با خود «پدر همگان» ارباب اودین به وال‌هالا وارد بشم؛ یا این‌که پا در جاپای گیلگمش بگذارم. گیلگمش فراتر از همه‌ی قهرمانان بعد و قبل از خودش، مثل یه شیردل به همه‌ی خدایان بیلاخ نشون داد. چندتا از کله‌گنده‌هاشون رو کشت و درنهایت پا به راهی گذاشت که قبل و بعد از اون هیچ کس جراتش رو نداشته و نداره.! گیلگمش به جاده‌ی جستجو و کاوش‌گری وارد شد.! الان بعد از گذشت این‌همه سال فکر می‌کنم باید که گیلگمش باشم..!

در جریان این جاده‌ی جستجو چندتا نامه پیدا کردم که خوندن اون‌ها کمک می‌کنه، اطرافمون روشن‌تر بشه. چرا که وقتی نامه‌ رو می‌خونیم حال و روز نویسنده خیلی شبیه به ماست. این نامه‌ها، نامه‌های صادق هدایت به مجتبی مینوی هستن و در زمانی نوشته شدن که هدایت در هند به سر می‌بره... هدایت به هند رفته، تمام داراییش رو فروخته تا خرج سفر باشه و در یک سرزمین عجیب‌غریبِ جدید داره دوباره از نو شروع می‌کنه. انگار که اوهم در این پیچ و خم جستجو درگیر فراز و نشیب سخت زندگی شده... فعلا فقط چهارتا از نامه‌ها رو اینجا نشر می‌دم. اگر خوندید، در موردش نظر دادید، علاقه‌ای به گفتگو و خوندن ادامه‌ی اون‌ها داشتید، بقیه‌ی نامه‌ها رو هم در قسمت دیگه‌ای نشر می‌دم.



 

ادامه مطلب ...