باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

پنج نامه‌ی باستانی از مردمان سغدی

نامه های باستانی سغدی
1، 2، 3، 4 و 5
ترجمه شده توسط «پروفسور نیکلاس سیمز ویلیامز»، دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی، دانشگاه لندن
ترجمه از انگلیسی به پارسی و مقدمه‌: باربد. ی
سرچشمه‌ی نامه‌ها: آرشیو دانشگاه واشنگتن | سیاتل، WA
 ****************

تاکنون به فراگیر زیاد شنیده‌ایم که آن‌چه از تاریخ می‌دانیم روایت قدرتمندان، پیروزشدگان، اربابان و خدایگان سرزمین‌های گوناگون است و صدای مردم در میان آن‌ها گم، خاموش و فراموش‌شده است. به‌اندازه‌ی بسیار زیادی این گزاره درست است ولی امروز به کمک دانش باستان‌شناسی، صدا و روایت مردمان نیز از زیر خاک بیرون آمده و ما می‌توانیم روایت آن‌ها را هم از تاریخ، سیاست، رویدادها و آن‌چه بر این سرزمین‌ها گذشته بدانیم. یکی از نمونه‌های آن پنج نامه از مردمان سغدی، به زبان سغدی است که در کاوش‌های باستان‌شناسی پیداشده و گزارش مردم فرودست از تاریخ خود (سال‌های بعد از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی) را به ما می‌رساند.
سغدیان مردمی ایرانی‌تبار بودند، که در بازرگانی جاده ابریشم بین قرن‌های چهارم تا نهم میلادی اهمیت فراوان داشتند. بازرگانان سغدی از خانه خود در منطقه‌ای نزدیک به سمرقند امروزی در آسیای مرکزی (جغرافیای اصلی آنها در جنوب ازبکستان و غرب تاجیکستان است)، به سراسر اوراسیا سفر کردند.
تاریخ‌نگاران و رویدادنویسان چینی به زیرکی آن‌ها در تجارت اشاره‌کرده‌اند. اعضای مستعمره‌های سغدی که در چین تأسیس‌شده بود به‌عنوان مدیر، عمل می‌کردند. در همین حال زبان سغدی به‌عنوان یکی از زبان‌های ایرانی، به‌طور گسترده برای ارتباط در مسیرهای تجاری استفاده می‌شد و سغدی‌ها ازجمله مترجمان متون مقدس بودایی در چین بودند. (گفته می‌شود نخستین بار این سغدیان بودند که به‌طور رسمی متون بودایی را در چین ترجمه و معرفی کردند.)
ازنظر جغرافیایی وجود سغدیان در شمال پاکستان کنونی نیز موردپذیرش قرارگرفته است، چراکه فرهنگ این مردمان در این منطقه نیز آثاری از خود به‌جا گذاشته است. این را می‌توان از کتیبه‌های حک‌شده بر روی صخره‌های دره‌های کوهستانی دورافتاده‌ای که راه‌های تجاری از آن‌ها می‌گذشت، فهمید.
باستان شناسان در ایالت‌های گوناگون سرزمین سغد در آسیای مرکزی، معماری و نقاشی چشمگیر و به‌شدت زیبایی کشف کرده‌اند؛ آثار هنری که به مستندسازی فرهنگ ایرانی این مردمان کمک کرده است و اگرچه این مردم هرگز خود امپراتوری بزرگی ایجاد نکردند، ولی در پیوند و گسترش فرهنگ ایرانی به دیگر امپراتوری‌ها سخت کوشا بوده‌اند.
از مهم‌ترین اسناد تاریخیِ سغدی پنج نامه‌ی تقریباً کامل است که در سال ۱۹۰۷ توسط باستان‌شناس مشهور انگلیسی «اورل استاین» در یک برج دیده‌بانی چینی کشف‌شده است؛ اورل استاین که گویا کاراکتر «ایندیانا جونز» را بر اساس شخصیت او ساخته‌اند، اگرچه بر اساس تعریف‌های امروزی، او بیشتر یک جوینده یا غارتگر گنج به‌حساب می‌آید تا «باستان‌شناس»، ولی در کشف آثار بسیاری از تمدن سغدی نقش داشته است. این برج دیده‌بانی چینی، درست در غرب دروازه جید، در یک پاسگاه مستحکم که از تازش‌های غربی به مرکز اداری و فرهنگی دانهوانگ (در انتهای غربی استان گانسو امروزی) محافظت می‌کند، وجود داشته است. نشانی دقیقِ اکتشاف «استاین» در ۹۰ کیلومتری غرب دانهوانگ و ۵۵۰ کیلومتری شرق لولان، پاسگاه مهم دیگری در شاخه جنوبی مسیر جاده‌ی ابریشم، که از صحرای تاکلاماکان   عبور می‌کرده، بوده است. به نظر می‌رسد سربازان چینی، زمانی که اموال کاروان‌های سغدی را مصادره می‌کرده‌اند، این نامه‌ها نیز در میان آن بوده است و به همین خاطر امروز این نامه‌ها به‌دست ما رسیده است. (گویا بعد از فروپاشی شاهنشاهی ایران‌زمین «ساسانی»، منطقه غرب دور از جغرافیای چین، سخت دچار آشوب شده است و این چالش و آشوب‌ها کنترل چینی‌ها بر این منطقه را نیز سست کرده است.  

درحالی‌که اختلافات قابل‌توجهی در «تاریخ‌گذاری» این نامه‌ها وجود داشته، باورپذیرترین استدلال‌ها را «پروفسور سیمز ویلیامز و همکارانش» ارائه می‌دهند که به سال‌های 722 تا 725 پس از میلاد اشاره می‌کند.
دو تا از نامه‌ها توسط بانویی فقیر که در دانهوانگ رهاشده بود، فرستاده‌شده‌اند. (نامه‌های شماره ۱ و ۳). دو نامه دیگر در اینجا (شماره ۲ و ۵) به فعالیت تجاری نویسندگان مربوط می‌شود؛ و نامه‌ی شماره ۴ که ازنظر من یکی از مهم‌ترین نامه‌های باستانی است (هم ازنظر داده و هم ازنظر کامل بودن)، نوشته‌ی مردی سغدی است که کوچ‌نشینان (احتمالاً ترک) در جنگ یا حمله‌های خود او را به بردگی گرفته‌اند، سپس به منطقه عراق برده و به اعراب مسلمان فروخته‌اند. اربابان عرب او، در اینجا او را مسلمان کرده‌اند و درنهایت او، پس از چند سال بردگی، از دست اربابان عربش گریخته است و به چین پناه برده، (چراکه به خاطر آشوب جاده‌های سغد بسته است)، او زمانی که در چین دربه‌در و آواره است به خانواده‌اش در سغد نامه نوشته، که امروز به‌دست ما رسیده است.
درحالی‌که یک آرشیو کامل از اسناد سغدی مربوط به چندین قرن قبل در آسیای مرکزی کشف‌شده است، این نامه‌های باستانی سغدی نخستین نمونه‌های قابل‌توجه از نوشتار سغدی هستند و بنابراین اطلاعات بسیار مهمی در مورد تاریخ اولیه فرود و ازهم‌پاشی فرهنگ و تمدن سغدی در امتداد انتهای شرقی مسیر ابریشم ارائه می‌دهند.
نویسنده نامه 2 احتمالاً ساکن جین‌چنگ (امروزه، لانژو)، شهری در گانسو در دروازه راهروی هکسی، گذرگاه بین کوه‌های جنوبی و بیابان‌های شمالی بوده که به دانهوانگ منتهی می‌شود؛ او به «دفترخانه‌ای» در سمرقند نامه می‌نوشته است. بخش اول نامه مربوط به جامعه‌ی دور از وطن سغدی در چین است و حاوی اطلاعاتی در مورد تخریب دو شهر مهم چین Yeh و پایتخت آن زمان Luoyang توسط هون‌ها است. (دومی در سال 725 پس از میلاد رخ‌داده است). قسمت دوم نامه مربوط به توزیع وجوهی است که ظاهراً نویسنده به‌عنوان سپرده در خانه گذاشته است.

نویسنده نامه 5 از شهر «گوژانگ» (وو-وِی امروزی)، واقع در شمال غربی لویانگ در گذرگاه هکسی، نامه را نوشته است. مخاطب نامه ممکن است ساکن ختن باشد، شهر مهمی در امتداد مسیر ابریشم جنوبی، درست قبل از عبور از کوه‌های پامیر برای رسیدن به واحه‌های ماوراءالنهر، منطقه‌ای بین رودخانه‌های آمودریا و سیر دریا. این نامه همچنین به هرج‌ومرج و شرایط دشوار چین اشاره دارد. (گویا بعد از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، چین نیز از این هرج‌ومرج آسیب فراوان دیده است) ظاهراً موقعیت نویسنده از زمانی که شریک تجاری او «گهاوطوس»، او را رها کرده، دشوارتر شده بود. بنابراین نویسنده مجبور شده از دانهوانگ به گوژانگ بازگردد.
در این نامه‌ها، نام چندین محصول مربوط به آن زمان نیز آورده شده است؛ چیزهایی مانند «نقره، کتان و نوعی پارچه فرآوری نشده، مشک (که منبع آن تبت بود)، فلفل و سفید (احتمالاً پودر سرب سفید، کالای ارزشمندی که در لوازم‌آرایشی و دارویی استفاده می‌شود) آورده شده و متأسفانه معنای برخی از اصطلاحات برای محصولات دیگر مشخص نیست. از مقادیر ذکرشده به نظر می‌رسد که تجارت در مقیاس متوسط بوده و بر کالاهایی باارزش وزنی بالا متمرکزشده است.

 

*************************************

 
نامه باستانی سغدی شماره 1
 
[بالای نامه و برعکس] از دخترش، زن آزاده میونای، به مادرش [چاتیس].
[بالا سمت راست] [از دخترش، زن آزاده می[ونای] به [مادر] عزیزش چاتیس، درود و احترام فراوان.
برای کسی که ممکن است شما را سالم و آسوده ببیند، روز خوبی خواهد بود. و [برای من] آن روز بهترین خواهد بود که خودم بتوانم شما را در سلامت کامل ببینیم. من خیلی مشتاق دیدن شما هستم، اما شانسی ندارم. من از ساغارک عضو شورا درخواست کردم، اما عضو شورا می‌گوید: اینجا نزدیک‌تر از آرتیوان به نانایی‌دات نیست.
و من از آرتیوان درخواست کردم، اما می‌گوید: فرنخوند... و از عجله امتناع می‌کنم، از ... و فرنخوند می‌گوید: اگر اقوام شوهرت راضی نشوند که پیش مادرت برگردی، چگونه تو را ببرم؟ صبر کنید تا ... بیاید؛ شاید نانای‌دات بیاید.
من بدبختانه، بدون لباس، بدون پول زندگی می‌کنم. من درخواست وام می‌کنم، اما هیچ‌کس رضایت نمی‌دهد که به من وام بدهد، بنابراین من به خیریه آن موبد زرتشتی وابسته هستم. او مرد مهربانی است و دوست ندارد من آواره باشم. آن موبد زرتشتی به من گفت: اگر رفتی یک شتر به تو می‌دهم و مردی که با تو بیاید و در راه (مسافرت) از تو به خوبی مراقبت کند.
باشد که او این کار را برای من انجام دهد تا زمانی که برای من نامه بفرستید!

 

**************************************

 
نامه باستانی سغدی شماره 2
[پاکت نامه]... باید این نامه را به سمرقند بفرستید و بیاورید. و [سرور بزرگوار ورزک. .. باید (؟)] آن را دریافت کند (؟) [کامل(؟)]. فرستاده [توسط] خدمتکار ننای وندک.
[بالای نامه و برعکس] به ارباب بزرگوار ورزک (پسر) ننایی ثَوَر (از خانواده) کاناک. فرستاده [توسط] خدمتکارشان ننای وندک.
[بالا سمت راست] به ارباب بزرگوار ورزک (پسر) ننایی ثَوَر (از خانواده) کناک؛ هزار (و) ده هزار (بار) نیایش (و) ادای احترام بر زانوی خمیده، همان‌طور که به خدایان تقدیم می‌شود، آن را پیشکش شما می‌کنم از خدمتکارتان ننای وندک.
و آقایان، روز خوبی برای کسی است که شمارا شاد (و) رها از بیماری ببیند؛ و آقایان، (خبر) سلامتی شما از من شنیده شد (شما را شنیدم)، من خود را جاودانه می‌دانم!
و آقایان، آرمات ساچ در جیوکوان (و) خوب است و آرساچ در گوزانگ (و) خوب است. و آقایان سه سال است که یک سغدی از «درون» آمده است [یعنی. از چین]. قوتم ساچ (؟) و (او) در امان (و) خوب است. او به کوورینک رفته است، و اکنون هیچکس از آنجا نمی‌آید تا درباره‌ی سغدیانی که «درون» (یعنی به چین) رفتند، برای شما بنویسم که چگونه کارکردند (و) به کدام کشورها رسیدند.
و آقایان، آخرین امپراتور چین که می‌گویند، به خاطر قحطی از لوئیانگ گریخت و آتش به کاخ او و شهر افروخته شد و کاخ سوخت و شهر [ویران شد]. لویانگ دیگر نیست، یِه (شهر یِه) دیگر نیست! علاوه بر این،... هون‌ها (؟) و آن‌ها... چانگان، به‌طوری‌که آنها آن را نگه‌دارند (؟) ... تا نین‌یچ و تا یِه، همین هون‌ها [که] دیروز رعیت امپراتور بودند! حالا همچون حیوان وحشی همه‌جا را می‌درند.
و آقایان، ما نمی‌دانیم که چینی‌های باقی‌مانده توانستند هون‌ها را [از] چانگان، از چین بیرون کنند یا (آیا) کشور را فراتر بردند (؟). و [... که در... صد آزاده از سمرقند وجود دارد... که در [...] درین چهل مرد وجود دارد.
و آقایان، شما [... سه سال از [... آمد] از «درون»... ساخته نشده (پارچه)(؟). و از دان‌هوانگ تا جین‌چِنگ در... برای فروش، پارچه کتان می‌رود [= خوب می‌فروشد؟]، و هرکه (پارچه)(؟) یا رغزک (که) هنوز (به بازار) نیامده است، (هنوز) برده نشده است، می‌تواند](؟) [همه](؟) آن را بفروشد...
و آقایان، همان‌طور که برای ما، از هرکسی که (در منطقه) از جی [نچنگ](؟) تا دان‌هوانگ ساکن است، ما (فقط) زنده ماندیم. [اندکی نَفَس دارد] تا زمانی که... زندگی می‌کند، و (ما) بدون خانواده (؟)، هم پیر و هم در آستانه مرگ. اگر این (این‌طور) نبود، [من] حاضر نبودم (؟) برای شما (درباره) حالمان بنویسم.
و آقایان، اگر بخواهم همه‌چیز (درباره) وضعیت چین را برای شما بنویسم، فراتر از غم و اندوه (؟) خواهد بود: هیچ سودی (منظور در تجارت) برای شما (به‌دست آوردن) از آن وجود ندارد.
و آقایان هشت سال است که ساغرک و فرن‌آقات را «درون» (به چین) فرستادم و سه سال است که ازآنجا جواب گرفته‌ام. حالشان خوب بود...، (اما) اکنون، از زمانی که آخرین بلا رخ‌داده است، ازآنجا (در مورد) این‌که آنها چگونه بوده‌اند، پاسخی دریافت نکرده‌ام. به‌علاوه، چهار سال پیش مرد دیگری به نام آرتیخو وندک را فرستادم. وقتی کاروان از گوزنگ حرکت کرد، واخوش [اک] ... آنجا بود، و هنگامی‌که آنها به لیویانگ رسیدند، هر دو ... و هندی‌ها و سغدی‌ها در آنجا همگی از گرسنگی مرده بودند. [و من] ناسیان را به دانهوانگ فرستادم، و او به "بیرون" رفت. [یعنی از چین خارج شد و وارد (دان‌هوانگ) شد، (اما) حالا او بدون اجازه (گرفتن) از من رفته است. و عذاب بزرگی دریافت کرده و روی صلیب در آن کشته شد...
خداوندگار ورزک، بزرگ‌ترین امید من به خداوندی توست! پِساک (پسر) دهرووَسپ وندک ۵ [...] ۴ سکه‌ی طلای یونانی از من دارد و به امانت گذاشته است (؟) که منتقل نشود، و شما باید نگه‌دارید...] مهروموم شده از این به بعد، به‌طوری‌که بدون اجازه (من)... دهرووَسپ ون]دک[...

[خداوندگار] ننای ثَوَر، باید به ورزَک یادآوری کنی که این ودیعه را پس بگیرد(؟)، و شما (هر دو) [آن را] بشمارید، و اگر دومی آن را نگه دارد، باید (هر دو) بهره را به سرمایه اضافه کنید و در مدارک انتقال قرار دهید؛ و تو (ننای ثور) این را هم به ورزک بدهی. و اگر شما (هر دو) صلاح می‌دانید که دومی نباید آن را نگه دارد، باید (هر دو) آن را بگیرید و به دیگری بدهید که صلاح می‌دانید، تا این پول بیشتر شود.
و اینک یتیمی وجود دارد. . . وابسته (؟) به این درآمد (؟)، و اگر باید زندگی کند و به بزرگ‌سالی [سال‌ها] برسد؛ و او جز این پول امیدی به (هیچ‌چیز) ندارد، پس ننایی ثَور، (وقتی) باید شنید که تاکوت (؟) به‌سوی ایزدان (جمع ایزد) رفته است -- ایزدان و روح پدرم برای شما تکیه‌گاه(؟) خواهند بود! -- و وقتی تخشیچ وندک بزرگ شد، پس به او همسری بده و او را از خود دور نکن.
شادمانی (؟) دنیوی (مرگ‌پذیر) (؟) رفته است (؟) از ما (؟) در ...، زیرا (از) روز (به) روز انتظار قتل(؟) و غارت را داریم.
و هنگامی‌که (دو نفر) به پول نقد نیاز دارید، آنگاه شما (ننای ثور) باید یا 1000 استر یا 2000 استر از پول خود بردارید.
و وان رازمک برای من 32 (وزیکول) مشک متعلق به تاکوت به دان‌هوانگ فرستاد تا آنها را به شما برساند. وقتی آنها را تحویل می‌دهید باید پنج سهم بسازید، و از آن تقسیچ وندک سه سهم بگیرد؛ و پساک (باید) یک سهم؛ و شما (باید) یک سهم بگیرید.
[در گوشه و عمودی] این نامه ساخته‌شده است، وقتی سال سیزدهم لرد چیرت سوان، در ماه تقمیچ، بود.

 

************************************

نامه باستانی سغدی شماره 3
[بالای نامه و برعکس] از دختر(ش) شاین تا ارباب بزرگوار نانای‌دات.
[در قسمتی دیگر از نامه]
از بنده او [ناتمام رها شد].
[بالا و سمت راست]
به خداوند بزرگوار (و) همسرم نانای‌دات، نیایش (و) ادای احترام بر زانوی خمیده، همان‌طور که به خدایان تقدیم می‌شود. و (می‌توانست این روز) روز خوبی برای کسی باشد که شما را سالم، شاد (و) رها از بیماری، همراه با همه ببیند. و آقا وقتی (خبر) حال خوب شما را بشنوم، خود را جاودانه خواهم دانست!
ببین من دارم زندگی می‌کنم با بدبختی...؛ بد، نه خوب، بدبخت، و خودم را مرده می‌دانم.

بارها و بارها برای شما نامه فرستادم (اما) نامه‌ای از شما دریافت نکردم و نسبت به شما ناامید شده‌ام. بدبختی من این است، (که) به لطف (؟) شما سه سال است که در دانهوانگ هستم، و برای بار اول، دوم و حتی پنجم راهی برای خروج وجود داشت، (اما) او (!؟) از بیرون آوردن من امتناع کرد.
من از رهبران درخواست کردم که از من در برابر فرنخوند حمایت کنند (باید انجام شود) تا او مرا نزد همسرم ببرد و من در دانهوانگ گیر نیافتم.
(چون) فرنخند می‌گوید: من نه خدمتکار نانای‌دات هستم و نه سرمایه او را دارم.
من هم‌چنین درخواست کردم: اگر او از بردن من نزد شوهرم امتناع می‌کند، پس... آن‌چنان از من حمایت کنید که مرا نزد مادرم ببرد.
رهبران می‌گویند: اینجا در دانهوانگ هیچ خویشاوندی نزدیک‌تر از آرتیوان نیست،
(اما) آرتیوان [می‌گوید]: فرنخند ... هر کاری ... برای تو انجام دهد. اگر (؟) من (؟) (هیچ ضمانتی نداشتم، هیچ حمایتی نداشتم، پدر من ... من تبدیل‌شده‌ام به ... نه ... چقدر بیشتر می‌شد باشم ... از پدرم اگر ... یک خدمتکار از چینی‌ها! مرد آزاده‌ای ... که ... و ... لباس(ش) را در وضعیت خوبی نگه می‌دارد(؟).
و تو در مورد همه‌چیز به من می‌نویسی تا من و تو بدانیم چگونه فکر کنیم، و اگرنه ... شما، پس برای من بنویسید تا بدانم چگونه به چینی‌ها خدمت کنم. من در خانه پدری‌ام آن‌چنان محدودیتی نداشتم ... مثل خانه تو. من فرمان تو را بر سرم گرفتم و به دانهوانگ آمدم و نه دستور مادر و نه برادرانم را رعایت نکردم.
یقیناً(؟) روزی که من فرمان تو را انجام دادم، خدایان بر من خشمگین بودند! من ترجیح می‌دهم زن سگ یا خوک باشم تا همسر تو! و برای من ... ای خالی از هرگونه شرافت ... ای دروغ‌گوی ...
فرستاده‌شده توسط بنده میونای. این نامه در ماه سوم در روز دهم نوشته‌شده است.
[اضافه‌شده در حاشیه] از دختر(ش) شاین به آقای بزرگوار نانای‌دات، نیایش (و) ادای احترام.
و (می‌توانست) یک روز خوب باشد، برای او [که] ببیند شما را سالم، آرام (و) شاد... ... شده‌ام و مراقب گله‌ای از حیوانات اهلی هستم. برخلاف تو، من یک ... داشتم و ... بیرون رفتم. من ... هستم و می‌دانم که شما بیست سکه‌ی طلای یونانی کم ندارید، تا برایم بفرستید. لازم است تا تمام (موضوع) را در نظر بگیرید.
فرنخند فرار کرده است. چینی‌ها به دنبال او هستند اما او را نمی‌یابند. به خاطر بدهی‌های فرنخند، من و مادر ...، نوکر چینی‌ها شده‌ایم.

 

*************************************

 
نامه باستانی سغدی شماره 4
 
[به نام] خداوندگاران بخشنده و دلسوز. مناواغیچک پسر واغیچک بر نانای‌ثَوَر پسر ننای‌وندک و بر همه سغدیانی که در چین هستند، هزار و ده هزار درود با زانوهای خمیده...
من چندین بار برای شما نامه نوشتم، اما شما به من پاسخ ندادید. نمی‌دانم چه بلایی سرت آمده است، زنده‌ای یا مرده، خوب هستی یا بیمار، ثروتمندی یا فقیر، خوشبختی یا بدبخت. من خیلی نگران شما هستم و از ایزدان برای شما آرزوی سلامتی دارم...
بدانید که مرا اسیر اعراب کردند و به مرو و از آن‌جا به بغداد بردند. در آنجا مرا شکنجه کردند و کتک زدند و مو و ریشم را کوتاه کردند. آنها می‌خواستند من مسلمان شوم و از باور به ایزدان آسمان و نیاکانم دست‌بردارم. اما من با آن‌ها موافق نبودم و به ایزدان و دین سغدی وفادار ماندم. سپس مرا به زندانی تاریک انداختند که در آنجا بسیار زجر کشیدم و با هرروز چون حیوانی کتک زدن، نزدیک بود بمیرم.
اما ایزدان به من کمک کردند و از زندان و از دست آن اعراب وحشی فرار کردم. به امید یافتن شما و با شما بودن به چین گریختم. اما وقتی به چین رسیدم، متوجه شدم که بیشتر شما یا (از جنگ و گرسنگی) مرده‌اید یا به ادیان دیگر گرویده‌اید. برخی از شما بودایی شده بودید، برخی مانوی شده بودید، برخی دیگر مسلمان شده بودید. از دیدن آن بسیار ناراحت و عصبانی شدم. توف بر چهره‌های شما... چگونه توانستید باور به ایزدان خود و نیاکان خود را رها کنید و از آموزش‌های فاسد و نادرست و کثیف بیگانگان پیروی کنید؟ آن‌ها را نمی‌بینید که مثل کرم زندگی می‌کنند؟!
من همچنین چیزهای وحشتناک زیادی را در چین دیدم. دیواشتیچ پادشاه سغدی را دیدم که به‌دست اعراب اسیر شد و به چین آوردند. او به همراه بسیاری دیگر از اشراف سغدی توسط امپراتور چین اعدام شد. سرهایشان را دیدم که روی میله‌ها نشان داده‌شده و بدن‌هاشان را به رودخانه انداخته‌اند.
من همچنین، علی پسر ابی‌طالب را نیز دیدم که پیشوای اعراب و دشمن سغدیان بود. او بسیار چاق و زشت بود و شکم بزرگی داشت. من او را علی شکم بودا (مانند مجسمه‌های چاق بودا) صدا می‌کنم، زیرا او شبیه بودای چاق بود. او بسیار ظالم و متکبر بود و به سغدیان و سایر اقوام ظلم می‌کرد.
ویرانی و قحطی که اعراب و هون‌ها در چین ایجاد کرده بودند را هم دیدم. بسیاری از شهرها و روستاها به آتش کشیده و غارت شد و بسیاری از مردم کشته یا به بردگی گرفتند. نه غذا بود و نه آب و نه آرامش. مردم از گرسنگی می‌مردند و گریه می‌کردند. از دیدنش خیلی متأسف شدم و ترسیدم.
نمی‌دانم چه‌کار کنم و کجا برم. من نه خویشاوندی دارم و نه دوستی و نه پول و نه خانه. من تنها و بدبخت و ناامید هستم. ای‌کاش می‌توانستم به سغد، به وطن و خانواده و مردمم برگردم. اما من نمی‌توانم این کار را انجام دهم، زیرا راه مسدود و خطرناک است و هیچ وسیله‌ای برای سفر ندارم. من در چین گیرکرده‌ام، در سرزمینی بیگانه و وحشی، در سرزمینی پر از جنگ و غارت، جایی که در آن هیچ جایی و آینده‌ای ندارم.
مسلمانان نمی‌گذارند کسی غذایی داشته باشد، تنها راه داشتن اندکی نان، مسلمان شدن است و آن زمان هم تازه باید به خدای ستمگر آنها سوگند بخوری که نوکر آن‌ها (اعراب) باشی.
این نامه را با گریه و اندوه برای شما می‌نویسم، به امید اینکه آن را دریافت کنید و به من پاسخ دهید. از خودتان و سغدیانی که در «درون» و «بیرون» هستند بگویید. به من بگو اگر امید و راهی برای بازگشت به سغد وجود دارد. اگر خبری و کمکی از سوی پادشاه سغدی و مردم سغدی هست به من بگویید. به من بگوید اگر دادگری و رحمتی از جانب ایزدان و جهان هست.
التماس می‌کنم مرا فراموش نکنید و رها نکنید. من برادر شما و دوست شما و هم‌نوع شما سغدی هستم. دوستتان دارم و دلم برایتان تنگ‌شده است و به شما نیاز دارم. لطفاً برای من بنویسید و به من دلداری بدهید و کمکم کنید. ایزدان آسمان به شما را برکت دهد و شما را نگهدار باشند و ما را باز کنار هم جمع کنند.

 

************************************

 
نامه باستانی سغدی شماره 5
 
[برعکس] به ارباب بزرگوار، بازرگان اعظم اسپندات. -- [ارسال] توسط بنده شما [فریخوطاو].
[بالا سمت راست] به پروردگار بزرگوار اسپندات، درود (و) ادای احترام.
و روزی [خوب] [برای او] است که شما را سالم (و) سالم و شاد و رها از بیماری (و) راضی ببیند.
فریخوتاو، خدمتکارت.
و [برای من] آن روز بهتر است که [خود] تو را [خود] ببینم [و] از نزدیک تو را ستایش کنم، [چنان‌که] (تقدیم) برای خدایان.
[از] داخل (چین) [من] روز (به) روز بدتر، نه بهتر، (اخبار) شنیده‌ام؛ و هر چه در مورد آ[خورمزتک](؟) بنویسم، چگونه خود او رفت و چه داشت... من منزوی شده‌ام و اینک اینجا در گوژانگ می‌مانم و به این‌سو (و) آن سو نمی‌روم و ازاینجا کاروانی (؟) [برای] (خروج) نیست.
در گوژانگ (وجود دارد) 4 بسته «سفید» برای ارسال، و 2500 (عدد)(؟) فلفل برای اعزام، و یک پراستاکاس (prasthakas) دو برابر n(••y)t، و پنج پراستاکاس از ریسک (rysk)، و نیم سکه‌ی نقره‌ی یونانی.
وقتی گهاوطوس از گوژانگ رفت، به دنبال او رفتم و به دانهوانگ آمدم. (اما) من مانع شدم (؟) از گمراهی (؟) خارج (چین). (اگر)... گهاوطوس یک مسیر هموار [=پیدا شد؟] را دیده بود، سپس من «سیاه‌ها» را بیرون می‌آوردم.
بسیاری از سغدیان آماده رفتن بودند، (اما) نتوانستند بروند، زیرا گهاوطوس از کنار کوه‌ها گذشت. من (؟) در دانهوانگ می‌ماندم، اما آنها [=ساکنان سغدی] تهی‌دست بودند.
من به صدقه(؟) از 'pr'k شما وابسته هستم، زیرا من در حال خدمت هستم... در گوژانگ، و [آنها...] من، و آنها مرا می‌سازند...، و من را به‌دست می‌آورند...، [و] با ما (آن را) زیاد می‌کنند... و... من خیلی بدبختم و......
این‌گونه شنیده‌ام: خارسترنگ [بدهکار(؟)] بیست سکه‌ی نقره، و بنابراین چنین اعلام کرد(؟) من (؟) (آن را) خواهم آورد. سکه‌های نقره را به من داد و من آن را وزن کردم و (فقط) چهار و نیم سکه‌ی نقره در مجموع بود.
من پرسیدم: اگر او ۲۰ سکه نقره [فرستاد]، چرا چهارونیم سکه نقره به من می‌دهید؟
او چنین گفت: آسپندهات مرا در راه یافت و به من (؟) داد. سپس ایشان چنین فرمودند: (هفت‌ونیم سکه‌ی نقره وجود دارد) و برای چهار سکه‌ی نقره، چهار بار (st(k)[•]m) به‌دست آوردم. و «سیاه‌ها» نقره را گرفتند، زیرا چنین گفتند: ما (؟) پول ‌نداریم. چراکه (بنا به گفته آنها) بهتر است (که) من بدبخت باشم، تا آنها.! (اگر) باید بشنوی که آخورمزتک چگونه به من آسیب رسانده است، پس تو نیز به آن توجه می‌کنی. (به این)
 
فرستاده شده توسط بنده شما فری‌خواتاو.
این نامه از گوژانگ در ماه سوم در (روز) سی‌ام نوشته شده است.

 _____________________________________________________________________________


*پ‌ن: احتمالا منظور از سیاه‌ها، سیاه‌جامگان باشد. در آن زمان به سپاهیان و حکمرانان عرب در شرق، سیاه‌جامه یا «سیاه‌ها» می‌گفته‌اند.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 25 دی 1402 ساعت 10:40 ق.ظ

باربد عزیز بسیار لذت بردم .سپاس که این حض رو به ما دادی.

خواهش می کنم. ممنون که با نظر دادن به من انرژی دادید.

آرمین شنبه 16 دی 1402 ساعت 07:11 ب.ظ

درود بر شما. ممکن است بفرمایید نامه شماره ۴ را از کجا آوردید؟

در ابتدای متن منبع آرشیو هر پنج نامه نوشته شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد