باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

نقد ادبی معاصر چگونه نقد دراماتیک را دگرگون کرد؟

دیباچه

نقد ادبی خوانش، ارزیابی و تفسیر ادبیات است. می‌توان آن را برای هر شکلی از بیان ادبی مانند شعر، رمان، نمایشنامه و غیره به‌کار برد. نقد ادبی می‌تواند تحت تأثیر هر نظریه ادبی (مانند نقد ادبی معاصر) نیز قرار گیرد که تحلیل فلسفی اهداف و روش‌های ادبیات است.

نقد دراماتیک شاخه‌ای از نقد ادبی است که بر تحلیل و ارزیابی نمایشنامه‌ها و اجراها تمرکز دارد. نقد دراماتیک می‌تواند جنبه‌های مختلف درام مانند تم، ایده، طرح، داستان دراماتیک، کاراکترها، مضامین، سبک، زبان، ساختار و صحنه‌پردازی را بررسی کند. نقد دراماتیک همچنین می‌تواند زمینه‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نمایشنامه‌ها و اجرای آن‌ها را در نظر بگیرد.

نقد ادبی معاصر اصطلاحی گسترده است که رویکردها و روش‌های مختلف نقد ادبی را در برمی‌گیرد که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کرد و در قرن بیست و یک به توسعه خود ادامه داد. برخی از جنبش‌های عمده نقد ادبی معاصر عبارت‌اند از «ساختارگرایی، پساساختارگرایی، ساختارشکنی، فمینیسم، مارکسیسم، روانکاوی، پسااستعمارگرایی، بوم‌شناختی و غیره.»  

نقد ادبی معاصر تأثیر بسزایی بر نقد دراماتیک داشته است، زیرا دیدگاه‌ها و ابزارهای جدیدی را برای تحلیل و ارزیابی نمایشنامه‌ها و اجراها معرفی کرده است. نقد ادبی معاصر مفاهیم سنتی تألیف، معنا و ارزش را به چالش کشیده است و روابط پیچیده بین متون، زمینه‌ها و خوانندگان را بررسی کرده است.

نقد ادبی معاصر همچنین دامنه و گوناگونی نقد دراماتیک را گسترش داده است؛ چراکه خوانش نمایشنامه‌ها و اجرا‌ها را بر اساس «فرهنگ‌ها، ژانرها و رسانه‌های گوناگون» تشویق کرده است.

 

چند نمونه از این‌که «نقد ادبی معاصر، چگونه نقد دراماتیک را دگرگون کرده است»:

ساختارگرایی و پساساختارگرایی مفاهیم «زبان، نشانه‌ها و ساختارهای گوناگون» در تحلیل متن‌های دراماتیک را به کار گرفته‌اند؛ و الگوها و نظام‌های زیربنایی را که معنا و تأثیر متن‌های دراماتیک، نمایشنامه‌ها و اجراها را شکل می‌دهند، آشکار کرده‌اند.

ساخت‌گشایی (واسازی، شالوده‌شکنی، بن‌فکنی یا ساخت‌گشایی) پایداری، پایستگی، استوار بودن و انسجام متن‌ها را زیر پرسش برده، به چالش کشیده و تضادها، ابهامات و خلأهایی را که اقتدار و وحدت نمایشنامه‌ها و اجراها را خدشه‌دار می‌کند، آشکار کرده است.

فمینیسم انگاره‌ها، پنداره‌ها و گمانه‌ها (فرضیه‌ها) و بازنمایی‌های مردسالارانه و جنسیتی درام را به چالش کشیده و نقش و سهم زنان نمایشنامه‌نویس، بازیگر و منتقد را برجسته کرده است. فمینیسم همچنین چالش‌ها و پرسش‌های جنسیت‌ها، تمایلات جنسی و هویت کاراکترها را، در نمایشنامه‌ها و اجراها بررسی کرده است.

مارکسیسم (توده‌گرایی) ابعاد اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک نمایشنامه را بررسی کرده و تضادهای طبقاتی و ساختارهای قدرتی را که تولید و دریافت نمایشنامه‌ها و اجراها را شکل می‌دهند، آشکار کرده است. مارکسیسم همچنین از پیوندهای ایدئولوژیک، پروپاگانداهای سیاسی و مسئولیت اجتماعی و فرهنگی درام و متن‌های دراماتیک نیز دفاع می‌کند.

روانکاوی (روان‌شناختی) نظریه‌ها و روش‌های روانشناسی را در مطالعه نمایشنامه به کار برده و انگیزه‌ها و تمایلات ناخودآگاهی را که در خلق و تفسیر نمایشنامه‌ها و اجراها تأثیر می‌گذارد، آشکار کرده است. روانکاوی همچنین به بررسی تأثیرات عاطفی و روانی نمایشنامه و نمایش بر مخاطب پرداخته است.

پسااستعمارگرایی مفاهیم و تأثیرات استعماری و امپریالیستی درام را موردانتقاد قرار داده و از مقاومت و خلاقیت نمایشنامه‌ها و اجراهای نواحی سابقاً مستعمره و حاشیه‌نشین جهان تجلیل کرده است. پسااستعمار نیز موضوعات نژاد، قومیت و فرهنگ را در نمایشنامه بررسی کرده است.

بوم‌شناختی یا بوم‌شناسی، جنبه‌ها، تأثیرات محیطی و زیست‌محیطی و محیط‌زیستی (اکولوژیکی) متن دراماتیک را تحلیل کرده و در متن‌ها، نمایش‌ها و نمایشنامه‌ها آگاهی و درک جهانی طبیعت و منابع آن را افزایش داده است. بوم‌شناسی همچنین از شیوه‌های اخلاقی و پایدار نمایشنامه حمایت کرده است.

اینها تنها بخشی از راه‌هایی است که نقد ادبی معاصر، نقد نمایشی را دگرگون کرده است و البته راه‌های بسیار دیگری نیز وجود دارند. نقد ادبی معاصر حوزه نقد دراماتیک را غنی و گوناگون‌تر کرده و فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی را برای مطالعه و درک درام گشوده است.

 

سیر دگرگشت نقد دراماتیک: از دریچه‌ی نقد ادبی معاصر

در چشم‌انداز همیشه پویا و دگرگون شونده‌ی نقد ادبی، نقد دراماتیک در جایگاه سرزمینی پویا است که مدام روش‌ها، نظریه‌ها و دیدگاه‌های خود را برای درگیر شدن با پیچیدگی‌های آثار نمایشی دگرگون می‌کند. در خط مقدم این دگرگشت، نقد ادبی معاصر وجود دارد که چگونگی کندوکاو و واکاوی (تحلیل و تفسیر) متن‌های دراماتیک را دگرگون کرده است.

در کاوش در تلاقی نقد ادبی معاصر و نقد نمایشی، ما تابلویی غنی از بینش‌های میان‌رشته‌ای، تحلیل‌های زمینه‌ای، و دیدگاه‌های متنوعی را کشف می‌کنیم که درک ما از درام را هم به‌عنوان هنر و هم به‌عنوان مصنوع فرهنگی بازتعریف کرده‌اند.

یکی از بارزترین ویژگی‌های نقد نمایشی معاصر، استقبال آن از گفتگوی میان‌رشته‌ای است. منتقدان که دیگر صرفاً به قلمرو مطالعات ادبیات و تئاتر محدود نمی‌شوند، اکنون از بینش‌هایی از جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، انسان‌شناسی، دانش‌های شناختی و مطالعات فرهنگی استفاده می‌کنند تا لایه‌های پیچیده معنایی را که در آثار نمایشی نهفته است، باز کنند. با ادغام دیدگاه‌های رشته‌های گوناگون، منتقدان می‌توانند ابعاد اجتماعی، سیاسی و روان‌شناختی را که هم در آفرینش و هم در دریافت آثار دراماتیک دست دارند، آشکار کنند.

دورانی که نقد نمایشی صرفاً بر خود متن متمرکز بود گذشته است و حالا بر کاوش‌های زمینه‌ای نیز تکیه می‌کند. منتقدان معاصر اهمیت قرار دادن آثار دراماتیک درزمینه‌های «اجتماعیتاریخی» را مهم می‌دانند و می‌فهمند که ریشه‌های یک نمایشنامه به ژرفی با زیست‌گاه فرهنگی که در آن پدیدار می‌شود، درهم‌تنیده است. منتقدان با کاوش در جریان‌های سیاسی-اجتماعی، رویدادهای تاریخی و جنبش‌های فرهنگی که به جهان‌بینی نمایشنامه‌نویس داده می‌افزاید و آن را باز می‌سازد، کندوکاو و واکاوی‌های موشکافانه‌ای می‌آفرینند که تنش‌ها و ایدئولوژی‌های موجود در متن را روشن می‌کند.

مرکز نقد ادبی معاصر، شناخت نقش پویای خواننده در واکاوی متون است. در قلمرو نقد دراماتیک، این گزینه به افزایش آگاهی از استقبال تماشاگران و گوشه‌های دراماتیک تئاتر تبدیل می‌شود. منتقدان با اقتباس از نظریه واکنش خواننده و کاوش‌های اجرا، چگونگی تفسیر (کندوکاو)، درگیری خوانندگان گوناگون در تولیدات دراماتیک و برجسته کردن دگرگونی‌های فرمی (سیالیت) و فراوانی معنای ذاتی در تجربه نمایشی، را بررسی می‌کنند.

در همین حال پیدایش ساختارشکنی و پساساختارگرایی با ژرفی بسیار بر چگونگی برخورد منتقدان با متون نمایشی تأثیر گذاشته است. منتقدان معاصر که دیگر محدود به چارچوب‌های هدف نوشته یا معنی ثابت متن نیستند، از گنگ بودن (ابهام) و ناپایداری (بی‌ثباتی) زبان لذت می‌برند و ناهمسانی و درون‌واژگونی‌های که شناسه‌ی بسیاری از آثار دراماتیک است، را آشکار می‌کنند. منتقدان با ساختارشکنی‌های دوچندان سنتی و به چالش کشیدن روایت‌های بنیادین، نیرو و توانایی خرابکارانه‌ی درام را در جایگاه پایداری و نقد فرهنگی، روشن می‌کنند.

یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌های نقد معاصر که به میانجی‌گری جریان چپ، به سرزمین نقد دراماتیک واردشده، دیدگاه‌های فمینیستی و پسااستعماری است. شاید یکی از نیرومندترین دگرگونی‌ها در نقد دراماتیک معاصر، پیدایش دیدگاه‌های فمینیستی و پسااستعماری باشد. منتقدان با پایه قرار دادنِ صداهای به کنار رانده‌شده، به چالش کشیدن ایدئولوژی‌های مردسالارانه و استعماری و همچنین بازجویی از پویایی‌های قدرت در متون دراماتیک، پیچیدگی‌های جنسیت، نژاد و هویت را در چشم‌انداز تئاتر آشکار کرده‌اند؛ سپس از دریچه‌ی آن‌ها، آثار رایج موردبررسی مجدد قرار می‌گیرند و روایت‌های نوینی پدیدار می‌شوند که نقش‌نگاره‌های گوناگون سرگذشت آدمی بازتاب می‌دهند.

از دیگر فشارهایی که جریان چپ، به‌ویژه چپ جهان‌گرا به نقد دراماتیک و نقد ادبی معاصر وارد کرده است، گزاره‌ی جهانی‌شدن و فراملی گرایی است. هم‌اینک در دنیایی که به‌طور فزاینده‌ای جهانی شده است، نقد دراماتیک معاصر، کرانه‌های خود را گسترش داده تا نمایشنامه‌هایی که بر مبنای هویت ملی یا ملی‌گرا و کلاسیک بوده‌اند را به چالش بکشد و آن‌ها را (یا دستکم آفرینش آن‌ها را) نابود سازد. در این‌چنین گزاره‌ای است که قهرمان‌های ملی، برچسب‌های مانند فاشیست می‌گیرند و با هرگونه هویت افتخارآمیز ملی مبارزه می‌شود! در این گزاره منتقدان بررسی می‌کنند که چگونه جهانی‌سازی بر شیوه‌های دراماتیک تأثیر می‌گذارد، سازوکار متن‌های دراماتیک را آسان می‌کند و به‌جای کاراکترها، قهرمانان و هویت‌های ملی‌گرا و میهن‌پرست، پیدایش کاراکترها، قهرمانان و هویت‌های غیر ملی و فراملی را بهبود می‌بخشد. منتقدان با درگیر شدن با آثاری فراتر از چارچوب‌های کلاسیک، درک مخاطب از چشم‌انداز جهانی تئاتر را دگرگون می‌کنند و با خفه کردن صداهای ملی و میهن‌پرست تلاش می‌کنند تا هویت ملی را از متن دراماتیک پاک کنند.

به‌هرحال درنتیجه این‌که، دگرگشت نقد دراماتیک، مدیون تأثیر دگرگون‌کننده‌ی دیدگاه‌های ادبی معاصر است. چراکه با پذیرفتن گفتگوی میان‌رشته‌ای، کاوش‌های زمینه‌ای، نقش خواننده در واکاوی متن، ساختارشکنی، نقدهای فمینیستی و پسااستعماری و دیدگاه‌های جهان‌گرا، منتقدان جان تازه‌ای به خوانش درام دمیده‌اند و از مخاطب دعوت می‌کنند تا آثار تئاتریکال را در جایگاهِ سکوهای پویای تبادل فرهنگی، رقابت و معناسازی، دوباره تصور کنند.

همان‌طور که مخاطب در پیچیدگی‌های دنیای معاصر پیمایش می‌کند، برخورد نقد ادبی و نقد دراماتیک، دریچه‌ی توانمندی را می‌گشاید که از راه آن می‌توان توانایی و نیروی پایدار و پیوند با تخیل دراماتیک را پدیدار کرد.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شمسی فتاحی جمعه 6 بهمن 1402 ساعت 06:34 ب.ظ

بسیار موشکافانه دقیق وزیبا .

سپاسگزارم از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد