باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

نشانه‌های هندسی، پنهان شده در نقاشی‌سنگ‌های غارهای اروپا.


در ماهی که گذشت مشغول ترجمه‌ی سه مقاله‌ی عجیب‌غریب، عالی و دست‌اول بودم. این مقاله‌ها در مورد تصاویر ترسیم شده در غارهای اروپاییِ عصر یخبندان هست. تصاویر غارهای عصر یخبندان که معمولا ما اون‌ها رو به خاطر نقاشی‌های زیبا و فوق‌العاده‌شون می‌شناسیم، کار انسان‌های نخستین در اروپای عصر یخبندان، در دوره‌ی پارینه‌سنگی بوده؛ و نکته‌ی خیلی جالب اینجاست، مقاله‌هایی که من ترجمه کردم در مورد نقاشی نیستن. بلکه در مورد نشانه‌های هندسی هستن که در این غار‌ها ترسیم شدن و عموما هیچ‌کس به اون‌ها توجه نکرده. این مقاله‌ها در مورد علم نشانه‌شناسی و تحلیل نشانه‌هایی هست که در غارهای سرتاسر اروپا از حدود چهل تا ده‌هزار سال قبل ترسیم شدن و هر کدوم الگو‌های زمان مکانی خاص خودشون رو دارن. پژوهشگری کانادایی به نام «جنویو وُن پتزینگر» genevieve von petzinger که دکترای دیرینه‌شناسی هم داره، متوجه شده از بین چندصد نشانه‌ی هندسی ترسیم شده، سی‌ودو نشانه هستن که در طول این چهل‌هزار سال بر اساس الگوهایی خاص مدام تکرار شدن و سعی کرده به عنوان ابزاری برای ارتباطات، اون‌ها رو تحلیل کنه. به نتایج شدیدا جالبی هم رسیده، یکیش مثلا این که امکان داره این نشانه‌های هندسی با این‌که نوشتار نیستن، ولی تلاشی برای انتقال مفهوم باشن؛ و اگه این درست باشه یعنی این نشانه‌های هندسی در حقیقت والدین خط و نوشتارهای نخستین تاریخی هستن. نکته‌ی جالب دیگه اینجاست که نشانه‌های هندسی غارهای عصر یخبندان در برابر نقاشی‌های این غارها حدودا نسبت سی به هفتاد دارن، یعنی از صددرصد تصاویر به دست اومده که بسیاری هم خیلی جدید هستن و تازه در همین چندسال گذشته کشف شدن، تنها سی‌درصد نقاشی هستن و هفتاددرصد باقی مونده نشانه‌های هندسی هستن که در تمام تاریخ کسی به اون‌ها توجه نکرده. همین نکته ثابت می‌کنه که به احتمال بسیار زیاد تفکر و استدلال بیشتر پژوهشگران حوزه تاریخ‌هنر، دیرینه‌شناسی و اسطوره‌شناسی در مورد تصاویر این غارهای کهن می‌تونه اشتباه بوده باشه؛ یا حداقل "بر اساس گفته‌های بیشتر این پژوهشگران" که گفته‌بودن این تصاویر جنبه‌ی جادویی و آیینی‌مذهبی دارن، تنها هدف فقط این نبوده و به غیر از این، غارهای دوران سنگ برای کارهای دیگه‌ای هم استفاده می‌شدن.

من این سه مقاله رو ویرایش، ترکیب و ویراستاری کردم، و در اینجا در قالب یک مقاله‌ی واحد برای شما به اشتراک می‌گذارم.

(پ‌ن: امیدوارم اگه خواستید این مقاله رو کپی کنید، حتما اسم منبع «نام مترجم و آدرس وبلاگ» رو هم بنویسید. من خیلی برای ترجمه‌ی این کار وقت گذاشتم.)

*************************************************


مقاله‌ی دیرینه شناسی: نشانه‌های هندسی، پنهان شده در نقاشی‌سنگ‌های غارهای اروپا.

نویسنده:  جنویو وُن پتزینگر.

مترجم:       باربد. ی.

انسان هوشمند حداقل ۲۰۰ هزار سال عمر دارد. دیرینه‌شناسان این حقیقت را از روی هم‌سانی اسکلت‌هایی که از حدود ۲۰۰ هزار سال قبل به دست آمده فهمیده‌اند. چرا که آن اسکلت‌های ۲۰۰ ‎هزارساله از نظر شباهت، ظاهری همچون اسکلت انسان امروزی دارند. این انسان‌ها ۸۰ هزار سال اول رفتاری همچون پیشینیان خود داشته‌اند، ولی از ۱۲۰ هزار سال قبل رفتارشان تغییر کرده و همچون انسان مدرن شده است. منظور از رفتار انسان مدرن، رفتارهایی سمبلیک است؛ رفتارهایی که از آن‌ها و ما انسان می‌سازد. به طور مثال رفتارهایی مانند دفن کردن اجساد؛ زیرا کهن‌ترین گوری که دیرینه‌شناسان یافته‌اند، مربوط به ۱۲۰ هزار سال قبل است. البته نه فقط گور، بلکه دفینه‌های کشف شده هم مربوط به همین زمان می‌شوند. ناگفته نماند درست است که شروع رفتارهای سمبلیک مربوط به این زمان می‌شوند، ولی اوج این رفتارها به حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار سال قبل برمی‌گردند؛ زمانی که انسان هوشمند را در جهشی شگفت‌انگیز 

ادامه مطلب ...

چرا روباه در فرهنگ عوام ایران‌زمین چهره‌ی ملا پیدا کرده.؟ «از کتاب کوچه‌ی احمد شاملو.»


در فرهنگ عوام حیوانات همیشه چهره‌ی یکی از تیپ‌های اجتماعی ایرانی‌ها رو به خود می‌گیرن. به طور مثال لک‌لک چهره‌ی یک بازاری رو به خود گرفته و حتی اسمش هم به حاجی‌لک‌لک معروف شده، یا این که طوطی معمولا چهره‌ی یک شاعر یا سخن‌ران رو همیشه به یاد ایرانی‌ها می‌آورده. از بین همه‌ی چهره‌های تیپیکال ایرانی در بین حیوانات، اگه اغراق نکنیم معروف‌ترینشون برای روباه یا آقا روباهه هست. در این‌جا چند روایت یا بهتر بگم قصه‌ی قدیمی از فرهنگ عامه‌ی ایرانی، به نقل از کتاب کوچه‌ی احمد شاملو آورده شده که در این قصه‌ها توضیح می‌ده چرا روباه در فرهنگ کهن ایرانی به عنوان «ملا»، «روحانی» یا «آخوند» معروف شده. البته قصه‌های مربوط به روباه در فرهنگ عوام ایران خیلی بیشتر از این سه روایت هستن «و خیلی قدیمی‌تر»، ولی اینجا سه تا از مهم‌ترین‌هاش رو به انتشار می‌گذاریم.

پ‌ن: نکته‌ی خیلی مهم این که درسته که روباه در فرهنگ عوام ایرانی به عنوان موجودی حیله‌گر معروفه، ولی در واقعیت اصلا این‌طوری نیست؛ یه جورایی روباه در واقعیت نتنها حیله‌گر 

ادامه مطلب ...

تصویری از یک شمن در اسکاندیناوی باستان.


تصویر زیر بازسازی چهره‌ی یک شمن باستانی، در اسکاندیناوی باستان یا نروژ امروزی هست. اگر به خیلی عقب‌تر برگردیم به احتمال بسیار زیاد بقیه‌ی شمن‌ها در دیگر نقاط دنیا هم تصویری مثل همین داشتن. چرا که ریشه و اصالت این آیین کهن یگانه است و به آفریقا برمی‌گرده.!

از سیبری بگیر تا ایران باستان، یونان و رم باستان، میان رودان، مغولستان، چین، ژاپن، اروپای میانه، اقوام سلت، ساکسون‌ها، اسکاندیناوی، استرالیای کهن، آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی، همه و همه، ریشه‌های اولیه‌ی نژادی و مذهبی‌شون (که شمنیسم هم بخشی از اونه) به آفریقا برمی‌گرده.! 


اجل در فرهنگ عامه به چه معناست.؟ «قصه‌ای از کتاب کوچه‌، نوشته‌ی احمد شاملو.»


در زبان عامیانه زیاد جمله‌هایی مثل این شنیدیم که "فلانی اجلش سر اومده بود" یا این که "مثل اجل معلق افتاد سر من". واژه‌ی اجل در فرهنگ و زبان عامیانه با این که زیاد کاربرد داره، ولی معمولا کمتر کسی معنی حقیقی اون رو می‌دونه. در حقیقت اجل یه موجود اساطیری در فرهنگ عامه است که وظایف خاص خودش رو هم داره. 

در اینجا یه داستان از کتاب کوچه‌ی احمد شاملو براتون می‌ذارم که توش به خوبی با شکل، نوع و کارکرد اجل «این کاراکتر اساطیری» 

ادامه مطلب ...

شمن کیست؛ شمنیسم چیست.؟


اون‌چه که در مقاله‌ی پیش‌رو می‌خونید پژوهشی با موضوع شناخت شمن‌ها و شمنیسم در کشورهای آسیایی هست. در این مقاله از ریشه‌یابی واژه‌ی شمن در زبان‌های اقوام مختلف آسیایی شروع کرده و انواع کارها و وظایف اون‌ها رو بر اساس متون تاریخی و اساطیری شرح داده. در آینده اگه وقت داشته باشم مقاله‌های دیگه‌ای هم در مورد شمنیسم و جایگاه اسطوره‌ای و آیینی شمن‌ها در ایران می‌گذارم. فراموش نکنیم که بسیاری از آیین‌ها و مذهب‌های کشورهای آسیایی، از جمله ایران بر اساس همین آیین‌های کهن و باستانی شمنیسم شکل گرفتن و به وجود اومدن. در این مقاله هم می‌فهمیم که شمن‌ها چه کسانی بوده‌اند و هم شمنیسم چجور 

ادامه مطلب ...

داستانِ کوتاه پرنده‌ی آبی.


-     برای این که پرنده ی آبی را داشته باشی باید کرکس‌سیاه را شکست دهی..! 

این را پیرمردی مست در انتهای کوچه ای بنبست و تاریک به من گفت. و من گفتم: 

- کرکس‌سیاه.؟ 

و او گفت:

- بله... کرکس‌سیاه... و تنها در صورتی می توانی کرکس‌سیاه را شکست دهی که قلب عقاب‌سپید را به دست آوری..! عقاب سپید پادشاه آسمان‌هفتم است و هیچ انسانی نتوانسته آسمان‌هفتم را ببیند مگر آن که از قبل مرده باشد. 

و من گفتم:

- پس مرده خواهم شد به یقین.

و پیرمرد خندید و گفت: 

- تنها برای پرنده‌ی آبی..؟

و من گفتم: بله..! تنها برای پرنده‌ی آبی. اوست که نشان آزادی من است و به من پرواز را یاد داد. روزی را به یاد دارم که من پرنده‌ی آبی را دیدم. او هنوز در کالبد انسانی خود بود. با موهایی به رنگ و درخشش ماه و پوستی به روشنی خورشید... البته من قبل از آن هم پرواز می‌کردم، ولی پرواز من مانند پروانه‌ای کوتاه بود و تنها زمانی که او را یافتم به اوج رسیدم. زیبا بود و آرام بودم. باد صبا گیسوانش را به آسمان می برد و مرا که تا آن روز آن همه زیبایی را یکجا ندیده بودم با دیدنش هوش از سرم رفت. پس مست و دیوانه او را در آغوش کشیدم و با گرمی‌اش چون باد آزاد شدم و با هم به آسمان رفتیم. با نسیم صبا پرواز می‌کردیم و رها بودیم. رفتیم و رفتیم و رفتیم در آسمان؛ تا دلش هوای مزه‌ی ستاره‌ها را کرد. پس از بوستان‌های گیهان، راه‌شیری را برگزیدیم و خوشه‌ای از ستارگانش چیدیم. پرواز میان ستارگان چنان بود که تا پیش از این هیچ نیافته بودم و این همه را تمام مدیون پرنده‌ی آبی هستم..! 

سپس از میان ستارگان رخت بربستیم و در ماه به آیین رقص‌وشادی ایستادیم. آنگاه بود که ماه از شرم زیبایی اش رخ سیاه کرد؛ خاموش و تاریک شد. درست در اوج رقصمان بود که او دست مرا گرفت و چون ابر و باد – آزاد، سبک و رها – مرا به پرواز در آورد. مرا با خود به کنار شاخه‌ی درختی برد و بر آن نشاند. 

همین که از او چشم برداشتم، فهمیدم به پرنده ی آبی تبدیل شده و کالبد انسانیش را به دور انداخته. پس اینبار بدون من به پرواز در آمد و به سمت ماه رفت تا کمی از نورش را به ماه بدهد و آن را روشن کند. در میانه ی راه بود. آری در میانه‌ی راه بود که کرکس‌سیاه از راه رسید و او را با چنگال تیزش ربود. 

و تنها من ماندم و ماه؛ بی پرنده ی آبی... تاریک و خاموش، تا ابد.!

پایان

نوشته‌ی باربد. ی


کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریک و رویایی شهر باستانی یزد؛ آنجا که شاید بتوان پرنده‌ی آبی را درش دید.!


انیمیشن کوتاه Destino ساخته‌ی سالوادور دالی و والت دیزنی.


در سال 1946 دو هنرمند اسطوره، یعنی سالوادور دالی و والت دیزنی، یه پروژه‌ی مشترک رو در همکاری باهم شروع کردن. اون پروژه یه فیلم کوتاه انیمیشن بود که با حال‌وهوای مکتب سورئال اون رو طراحی می‌کردن. البته در اون سال‌ها به خاطر بدشانسی‌های مختلف این پروژه هیچ وقت به پایان نرسید، تا این‌که بالاخره در سال 2003 کمپانی دیزنی اون رو به یاد سالوادور دالی و والت دیزنی تموم کرد. من هم این شاهکار زیبا رو اینجا برای شما به اشتراک می‌گذارم تا با هم ببینیم.

اسم این فیلم هست: Destino 

دستینو در زبان اسپانیایی به معنی «مقصد و سرنوشت» است.

از اون‌جایی که ذهن پست و کثیف سانسورچی سایت نماشا نتونست این انیمیشن رو تحمل کنه، لینک یوتویوبش رو براتون می‌گذارم.

 

https://youtu.be/y_TlaxmOKqshttps://youtu.be/y_TlaxmOKqs








موسیقی شفابخش، کوهستان. از گروه واردرونا. (Wardruna - Lyfjaberg (Healing-mountain


یکی از کارهای خیلی خوب گروه واردرونا «با آهنگ‌سازی و خوانندگی اینار سلویک» رو اینجا آپلود می‌کنم، با نماهنگ بسیار زیبای خودش. اینار سلویک و گروه واردرونا رو بیشتر به خاطر آهنگسازی سریال وایکینگز «وایکینگ‌ها» می‌شناسیم که بیشتر موسیقی و فضای موسیقیایی این سریال رو طراحی کردن. اسم این قطعه هست شفاگر، کوهستان؛ که برگرفته از آیین‌های شفابخش شمنی در اسکاندیناوی باستان هست. روی هم رفته اینجوری بگم که هر وقت به خودم میگم دیگه بهتر از این نمیشه "واردرونا" یه کار بهتر می‌ده. با این‌کار میشه عمق شفاگری یک شمن در کوهستان رو درک کرد. نگاهی دوباره به آیین‌های کهن و پیشاتاریخی پاگانیسم نورس (اسکاندیناوی) باستان.




نکته‌ی خیلی جالب در مورد اِینار سلویک این هست که این آدم قبل از این که موسیقی‌دان باشه، پژوهش‌گره. یعنی به عنوان یه پژوهشگر در مورد موسیقی و آیین‌های باستانی اسکاندیناوی برای سال‌ها پژوهش و تحقیق کرده. مثلا در ویدئوی بعدی توضیح می‌ده که چطور موسیقی سریال وایکینگز رو ساخته و با سازهای باستانی اون فضای نورس پاگان و باستان رو دوباره زنده کرده.





بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت سوم».

قسمت سوم:

یک سوال، فکر می‌کنید چند درصد از سینماگران ایران، سینماگرانی که در این زمان ما به فیلم ساختن مشغول هستن؛ فکر می‌کنید چند درصد از این‌ها هویت ایرانی دارن.؟ هویت ایرانی به این معنی نیست که اسم و فامیل ایرانی داشته باشن، یا این که ایران بزرگ شده باشن؛ بلکه به این معنیه که اثری که خلق می‌کنن، این اثر اندیشه و چارچوب هنر ایرانی رو داشته باشه.؟ به غیر از بهرام بیضایی کدوم کارگردان ایرانی (مخصوصا در سینما) هست که تاریخ و ادبیات کهن ایران رو به خوبی بشناسه و مثلا چارچوب‌ها، ویژگی‌ها و تاریخ نگارگری ایران رو بدونه.؟ کدوم کارگردان ایرانی هست که اسطوره‌شناسی ایران رو خونده باشه و با اون آشنایی داشته باشه.؟ کدوم نویسنده، یا عکاس.؟ حتی در رشته‌های معماری، گرافیک، نقاشی و تئاتر هم کمتر پیدا می‌شن هنرمندانی که با اندیشه و هنر ایرانی آشنایی داشته باشن. برای مثال: این بت بزرگ سینمای ایران، اصغر فرهادی رو مثال بزنیم؛ در کدوم اثر از اصغر فرهادی ما با یک سینمای ایرانی که هویت ایرانی داشه باشه روبرو می‌شیم.؟ کدام کادر یا قاب‌بندی سینمای فرهادی هست که بر اساس قوانین نگارگری بسته شده باشه، یا کدام فیلم‌نامه‌ی این آدم هست که بر اساس چارچوب‌های اسطوره‌ها و ادبیات ایران نوشته شده باشه.؟ چطور میشه که سینمای ژاپن اینقدر درگیر سنت، هنر و اندیشه‌ی ژاپنی میشه، ولی سینمای ایران «مخصوصا این سینمای سی سال گذشته» اینقدر بی‌هویت شده.؟ 

به هرحال، بریم سروقت ادامه‌ی مقاله...




شاهنامه در نگارگری: شاهنامه‌نگاری بنابر دلایل تاریخی خاص خود از اوایل قرن هشتم آغاز‌ می‌شود. در قرن هفتم، مغولان به ایران وارد می‌شوند و در این‌جا حکومت‌هایی را ایجاد می‌کنند. آنان برای شناساندن هویت خود به ایرانیان سعی در به کارگیری برخی مسائل‌ فرهنگی از طریق‌ دیوان‌ سالاری کردند. و در این میان، ایرانیان متوجه شدند که مغول چیزی از فرهنگ ایرانی نمی‌داند، پس آنها شروع به شناساندن فرهنگ و هویت خود به قوم مغول کردند. (آژند، 1387، 6) طبیعتا در این‌ زمان‌ یکی از عناصر مهم و ابزارهای اصلی‌ در هویت ایرانی شاهنامه بود. شاهنامه هویت دیرینی بود که در قرن چهارم سروده شده بود و یکی از بزرگ‌ترین عوامل‌ تکامل موقعیت ایرانی‌ در‌ منطقه بود. نگارگری با جوهره و هویت مستقل ایرانی‌اش از قرن ششم شروع شد و برخی‌ نقاشان‌ از‌ آن سود می‌جستند، همچون هنرمندانی که کتابی مانند 

ادامه مطلب ...

بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت دوم».

قسمت دوم:

داشتم با خودم فکر می‌کردم، چرا اصلا ما ایرانی‌ها باید از نگارگری بدونیم.؟ مهم‌ترین دلیل اینجاست که نگارگری و خطاطی مادر تمام هنرهای ایرانی به حساب میان، و بخش بزرگی «بزرگ‌ترین بخش» از فرهنگ و هویت ما رو در دل خودشون جا دادن. به غیر از این، نگارگری همراهِ به‌هم پیوسته‌ی تاریخ ایران بوده و تا تاریخ نگارگری رو ندونیم، مثل این می‌مونه که تاریخ ایران رو نمی‌دونیم.! به خاطر همین با مطالعه‌ی تاریخِ هنرِ نگارگری می‌فهمیم که در طول هزاران سال گذشته، چه بر سر کشور و مملکتمون اومده.! چقدر از هویت ما رو دزد برده و چقدر از دارایی ما رو جعل کردن.! حتی در کجای تاریخ چندهزار نفر ایرانی، با بی‌رحمی تمام به دست فلان حمله‌کننده‌ی خارجی کشتار شدن.! 

و اما ادامه‌ی مقاله...



مکتب بغداد که به مکتب بین‌المللی عباسی نیز مشهور است، در پایتخت عباسیان "بغداد" شکل گرفت و تا ۵ قرن ادامه داشت. عنوان کلی مکتب عباسی، برای شیوه‌های مختلف مصورسازی کتاب در شهرهای بغداد، موصل، کوفه و واسط به کار برده می‌شود. این مکتب بیش‌ترین تاثیر را از هنر ساسانی و بیزانس برد. نقاشی‌های این مکتب بسیار ساده‌اند. از خصوصیات نگاره‌های این دوره آن است، که نقش‌ها، شکل جانوران و اشخاص قدر درشت‌تر ترسیم شده، و اندام‌ها مشخص و صریح، طرح شده‌اند. در مجالس رنگ زمینه یا اصلاً نیست یا بسیار اجمالی است. رنگ‌هایی که در نگاره‌ها به کار رفته است، معدود اما تناسب آن‌ها با یکدیگر بسیار دقیق و لطیف صورت گرفته. چهره ی افراد به نژاد سامی (عربی) تعلق دارد، اما نفوذ شایان توجه هنرمندان بیزانسی و روم شرقی را نیز، در این تصاویر می توان مشاهده کرد. جامه‌ها و لباس‌های مسیحی را با همان چین‌های متعدد و سنگین به شیوه‌ی نقاشی‌های بیزانسی و گاهی نیز ترکیب‌بندی پیکره‌ها را می‌توان در آثار مسیحی بازشناخت. معمولاً تعداد محدود پیکره‌ی انسانی و شاخ و گل در این آثار وجود دارد. کتاب‌های نگارگری شده در این دوره معمولاً کتاب‌های علمی و کتاب‌های شعر و حکایت 

ادامه مطلب ...

بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت نخست».

قسمت نخست:

چند روز پیش داشتم مقاله‌ای می‌خوندم که در اون هرجا می‌خواست در مورد نگارگری‌ایرانی حرف بزنه به جای واژه‌ی نگارگری از مینیاتور استفاده می‌کرد. از اون‌جایی که مقاله‌رو یه دکترای پژوهش هنر نوشته بود، خیلی برام سنگین اومد که این سونامی بی‌سوادی از کجا ریشه می‌گیره. به خاطر همین هم به خودم گفتم حتما باید یه مقاله در مورد نگارگری بنویسم. قبل از این که مقاله رو شروع کنم، قبل از هرچیز در مقدمه باید بگم که مینیاتور با نگارگری از زمین تا آسمون فرقشه.! به طور کلی به نقاشی‌های مینی‌مالیستی که اروپایی‌های مسیحی در کتاب‌های دوره‌ی‌ قرون‌وسطی ترسیم می‌کردن مینیاتور می‌گن، «و بعضی معتقدن که این واژه از واژه‌ی "مینی‌نیچر" به معنی طبیعت کوچک شده اومده.» این نقاشی‌کتاب‌ها که مخصوص دوره‌ای خاص «قرون وسطی و رنسانس» و کتاب‌هایی خاص «معمولا کتاب‌های ادبی و مذهبی این دوره» هستن به این خاطر به مینیاتور معروفن که حداقل در طرح‌های اولیه نقاش دوره‌ی قرون وسطی به نوعی یک طبیعت خلاصه شده رو می‌کشیده. بعدا در دورانی که اروپایی‌ها شروع به مسافرت رفتن کردن، و چه از جاده‌ی ابریشم و چه از دریا به ایران رسیدن، وقتی کتاب‌های ایرانی «مخصوصا کتاب‌های ادبی» رو مطالعه کردن با نگارگری در این کتاب‌ها روبرو شدن؛ پس درنتیجه از روی عادت به نگارگری‌های این‌کتاب‌ها، به اشتباه گفتن مینیاتور.! از اونجایی که ما ایرانی‌ها کاملا کورکورانه، بدون مطالعه و پژوهش و معمولا از روی جهل از روی کارهای فرنگی‌ها تقلید می‌کنیم این شد که از این یکی هم تقلید کردیم و به نگارگری گفتیم مینیاتور.! به هرحال این شما و این هم مقدمه‌ای بر نگارگری ایران:




نگارگری ایرانی که به اشتباه مینیاتور هم خوانده می‌شود، شامل آثاری از دوره‌های مختلف تاریخ ایران است که بیشتر به صورت مصورسازی کتب ادبی (همچون شاهنامه‌ها، ورقه‌وگلشاه، کلیله‌ودمنه، سمک‌عیار، و...) علمی‌وفنی (التریاق، الادویه‌المفرده، الاغانی و...)، تاریخی (جامع‌التواریخ و...) و همچنین، برخی کتب مذهبی همچون، خاوران‌نامه می‌باشد. نگارگری ایرانی عموما از قرن 3 هـ. ش به بعد ظاهر شناخته شده‌ی خودش را یافت و دارای شاعرانگی خاص خود در تصویر است. مکاتب نگارگری ایران بر اساس تاریخ به وجود آمدن‌شان به این دسته‌ها تقسیم می‌شوند: 1- مکتب سلجوقی «قرن چهارم خورشیدی». 2- مکتب بغداد (عباسی) «از قرن دوم تا هفتم خورشیدی». 3- مکتب تبریزِ اول (مغول) «قرن هفت و هشت خورشیدی». 4-مکتب شیرازِ اول «قرن هشتم خورشیدی». 5- مکتب جلایری «قرن هشتم و نهم خورشیدی». 6- مکتب شیرازِ دوم «قرن نهم خورشیدی». 7- مکتب هرات «قرن نهم و دهم خورشیدی». 8- مکتب بخارا «قرن دهم خورشیدی». 9- مکتب قزوین «قرن دهم خورشیدی». 10- مکتب تبریز دوم «نیمه‌ی اول قرن دهم خورشیدی». 11- مکتب اصفهان «نیمه‌ی دوم قرن دهم و یازدهم خورشیدی». 12- مکتب زند و قاجار «قرن دوازده خورشیدی» (طاووسی، 1390، 17)

در امتداد تاریخ هنر ایران جای هنر نقاشی به طور بی‌سابقه ای خالی است. برعکس بقیه‌ی کشورها – چه در منطقه‌ی اروپا و چه در آسیای شرقی – در ایران پژوهشگر تاریخ هنر به ندرت با هنر نقاشی روبرو می‌شود و آنچه که از هنر نقاشی با آن برخورد می‌کند، ناپیوسته و در دوره‌های تاریخی مختلف مقطع مقطع است. این جای خالی در ایران با هنر نگارگری جایگزین شده و اگر چه شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه رشد نقاشی را نداده، ولی هنر نگارگری به جای آن پیوسته رشد داشته و به غیر از مواردی چند که به خاطر حمله های ویران کننده نیروهای خارجی هنر ایرانی با وقفه روبرو شده، نگارگری به رشد 

ادامه مطلب ...

تماشا و تحلیل فیلم صدف و مرد روحانی «صدف و کشیش» The Seashell and the Clergyman «سینمای سورئال، قسمت اول»


می‌خوام در چند قسمت فیلم‌های سینمای مکتب سورئال رو اینجا برای تماشا بذارم، از سینمای مدرن و مکتب سورئالیسم بگم و درنهایت اون فیلم‌ها رو با استفاده از منابع مختلف تحلیل کنم.

در این قسمت به فیلم صدف و مرد روحانی که به «صدف و کشیش» هم ترجمه شده می‌پردازم، عنوان این فیلم به انگلیسی هست: The Seashell and the Clergyman که ترجمه‌ی عنوان فرانسویش La Coquille et le clergyman میشه.



اول از همه تماشا


دوران شکل‌گیری سوررئالیسم‌ تقریبا‌ با‌ اولین موفقیت‌های سینمای صامت در میان مردم همزمان بود، سوررئالیست‌ها با حساسیتی که به هر‌ چیز تازه یا مدرن داشتند، طبیعی بود که سینما را شیوه‌ی بیان شورانگیزی‌ بشمارند و از آن استقبال‌ کنند‌؛ اما جا دارد بگوییم که علت توجه آن‌ها به سینما نه تنها امکانات فنی یا نظام روائی آن بلکه به جهت "شگفتی‌آفرینی‌"سینما بود. 
ادامه مطلب ...

جایگاه سگ در ایران باستان.


خیلی اتفاقی، امروز این مقاله رو که چندوقت پیش نوشته بودم پیدا کردم. این مقاله در مورد جایگاه سگ در فرهنگ ایرانی، مخصوصا جایگاه سگ در ایران‌باستان هست. جالب اینجاست که بدونیم سگ در فرهنگ کهن ایرانی، نتنها حیوانی محبوب و بهترین دوست ایرانی‌ها بوده، بلکه موجودی مقدس به حساب می‌اومده.


سگ در دین زرتشتی و میان ایرانیان باستان ارزش و جایگاه ویژه‌ای داشته‌است. به موجب اخبار قدیم و مورخان یونانی چون استرابو و هرودوت و دیگران میان ایرانی‌ها سگ از احترام و تقدس فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده و مقام حقوقی چون انسان داشته‌است. در نقش برجسته‌های برجا مانده سگ یار وفادار میتراست که با او به شکار می‌رود.
واژه‌ی «سگ»در بیشتر زبان‌های هند-اروپایی و لهجه‌های ایرانی وجود داشته و هم اکنون نیز برجاست.
در بسیاری از لهجه‌های کنونی ایران، همچون: کاشانی و سمنانی واژه‌ی «سپن» که ریشه‌ی اوستایی کلمه‌ی «سگ» است، باقی است. البته این واژه در زبان تالشی نیز کاربرد دارد. در زبان گیلکی واژه ی "سک" در بعضی مناطق، به ویژه نواحی شرقی گیلان مانند اشکورات، رایج است. حتّا به گفته‌ی یاقوت حموی، اصفهان(اسپهان) از واژه‌های «اِسبا» به معنی سپاه و سگ است و این نشان می‌دهد که در لهجه‌های قدیم اصفهان «اسباه» به معنی «سگ» بوده‌است. واژهٔ«سپک» در اوستا صفت است به معنی سگ مانند.
هرودوت در تاریخ خود درباره‌ی افسانه زایش کوروش بزرگ نوشته‌است که 
ادامه مطلب ...

سندبادنامه کدام است.


بالاخره بعد از سه روز تلاش شبانه‌روزی این مقاله تموم شد. در سه روزی که گذشت حدود 20 ساعت برای نوشتن این مقاله که در مورد سندبادنامه، سرچشمه‌ی اون و نویسنده‌ش هست، وقت گذاشتم. امیدوارم کار خوبی شده باشه. 



سندبادنامه یکی از داستان‌های آموزشی و اخلاق‌گرای معروف ادبیات ایران‌ است‌ که‌ سرگذشت دراز دارد. پیش از آن که شروع کنم اول از همه باید روشن کنم که سندبادنامه هیچ‌ ربطی به داستان زیبا و پرماجرای «سفرهای سندباد» که یکی از روایت‌های معروف آن در میانه‌ی کتاب‌ هزار و یک شب آمده ندارد. داستان سفرهای سندباد خود یک افسانه‌ی کهن ایرانی است، ماجرایی جداگانه دارد و در اقتباس از آن نمایشنامه‌ها (مثل هشتمین سفر سندباد نوشته بهرام بیضایی) و فیلم‌های زیادی از انیمیشن تا سینمایی ساخته شده. (از انیمه‌های ژاپنی تا نسخه‌های هالیوودی.) در آن‌جا سندباد مردی است دریانورد و ماجراجویی دلیر که به استقبال خطر می‌رود و با صحنه‌های شگفتی‌انگیز روبرو می‌شود و به نیروی تدبیر یا به خواست تقدیر بارها‌ خود را از کام مرگ بیرون می‌کشد و با تحمل رنج این‌گونه سفرهای خطرناک به دانش و ثروت می‌رسد و توانگر می‌شود و در دوران پیری و بازنشستگی سرگذشت عبرت‌انگیز خود را برای مردی تهی‌دست و هم‌نام‌ خود (به‌نام: سندباد حمال) تعریف می‌کند. نمونه‌دیگر این داستان همچون گیلگمش پادشاه سومر است که برای به دست آوردن راز جاودانگی سفری را شروع می‌کند، ولی درنهایت با دانایی به خانه بر می‌گردد. (البته همینجا اعلام کنم که سفرهای سندباد روایت‌های دیگه‌ای هم داره و ماجرای یه دریانورد معروف ایرانی، ساکن در شهر بوشهر هست؛ و بعدا یه مقاله‌ی دیگه هم در مورد اون می‌نویسم.)

ولی در داستان مورد نظر ما سندباد نام حکیمی است فرزانه، که عهده‌دار تربیت‌ شاهزاده‌ای است و  

ادامه مطلب ...

کتابِ «داستان؛ ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی» از رابرت مک‌کی.


کتابِ «داستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی» از رابرت مک‌کی رو خلاصه‌نویسی کردم و برای مطالعه اینجا در همین وبلاگ «در صفحه‌ای جدا» قرار دادم.

خلاصه کتابِ «داستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی» نوشته‌ی رابرت مک‌کی.


کارگاه های فیلمنامه نویسی "رابرت مک کی" به دلیل الهام بخشیدن به تازه کارها، به‌سازی آثار در دست اقدام و بازگرداندن مشاغل اصلی فیلمنامه‌نویسی، برای وی شهرت بین المللی به دست آورد. کوئینسی جونز، دایان کیتون، گلوریا استاینم، جولیا رابرتز، جان کلیس و دیوید بوویی تنها معدودی از فارغ التحصیلان مشهور وی هستند. نویسندگان، تهیه کنندگان، مدیران توسعه و عوامل همه به مجموعه سخنرانی های او می روند و از آن به عنوان یک تجربه یادگیری جذاب و تحسین برانگیز ستایش می‌کنند. درکتاب "داستان"، مک کی مفاهیمی را تدریس می کند که در 450 سمینار خود شرح و بسط می‌دهد و جامع ترین و کامل ترین توضیحات مربوط به مهارت نوشتن برای نمایش‌نامه را در اختیار خوانندگان قرار می دهد. هیچ کس بهتر نمی فهمد که چگونه همه عناصر یک فیلمنامه در کنار هم قرار می‌گیرند و هیچ کس برای توضیح "جادوی" ساخت داستان و رابطه بین ساختار و شخصیت نسبت به رابرت مک‌کی، واجد شرایط تر نیست. بیش از 15 سال است که دانشجویان رابرت مک‌کی افتخارات برتر هالیوود را از آن خود می کنند. کتاب "داستان" برای فیلمنامه نویسان، فیلمسازان و رمان نویسان است. اکنون ، "داستان" رابرت مک‌کی: مواد، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه‌نویسی روش‌های این مرد برنده‌ی جوایز را که در جهان به عنوان معلم برتر در فیلمنامه‌نویسی و داستان در نظر گرفته می شود، آشکار می‌کند. "داستان" در مورد فرم است نه فرمول.




کتاب داستان

بررسی اسطوره‌شناختی جشن شب چله یا یلدا.

این مقاله رو به مناسبت «شب چله» یا «یلدا» نوشتم؛ و در اون سعی کردم تا ریشه‌های اسطوره‌شناسی و تاریخی این آیین کهن ایرانی رو بررسی کنم.

*******

قبل از آن که شروع کنیم، یاد بگیریم به جای واژه‌ی «یلدا» از واژه‌ی «چله»، یا شب چله استفاده کنیم؛ چرا که یلدا واژه‌ای ایرانی نیست. در حقیقت یلدا واژه‌ای سریانی و به معنای تولد است، اما بی‌شک بر‌ خلاف نام غیر ایرانی‌اش، از زمان باستان این شب، یعنی درازترین شب سال، به تولد مهر یا همان میترا، خدای پیمان و راستی که از خدایان‌ ایرانی و آریایی است، تعلق داشته. بیرونی در‌ آثار الباقیه آورده که‌ در روز پس از این شب، به تعبیر او «خرم روز» نور از «حد نقصان به حد زیادت» خارج می‌شود و قدرت آدمیان رو به افزونی‌ می‌نهد و پریان به فنا می‌افتند. وی‌ نامی از شب یلدا نمی‌برد، اما می‌نویسد که صبح پس از آن شب (چله) جشن ویژه‌ای برگزار می‌شده که در آن پادشاهان ایرانی با جامه‌ی سپید، در بیابان‌ها بر فرش‌های‌ سپید‌ می‌نشستند‌ و بدون قراول اجازه می‌دادند که هریک از مردمان، از دارا و ندار با ایشان‌ گفتگو کنند. در این‌روز به گفته‌ی بیرونی پادشاهان با دهقانان و برزیگران هم‌سفره می‌شدند و خود را برادر این‌ کسان‌ می‌شمردند. 

ادامه مطلب ...

اول دی‌ماه و روایت ابوریحان بیرونی از یلدا.


ابوریحان بیرونی روز اول دی ماه را که آن را خورماه نیز می‌گویند خرم روز می‌خواند و می‌گوید که در این روز پادشاه با جامه سپید به میان مردم می‌آمد و بدون هیچ نگهبان و دربانی با گروه‌های مختلف مردم گفت‌وگو می‌کرد و با دهقانان و برزیگران در یک سفره غذا می‌خورد. اما دیگر ذکر نمی‌کند که چرا فقط روز اول دی ماه را خرم روز می‌گفتند. در اندرزهای انوشه روان، آذرپاد مهراسپندان توصیه شده که مردمان روز اول هرماه را به شادی و خرمی بپردازند و بدین ترتیب روز اول ماه برای همه ماه‌ها برای همه ماه‌ها می‌تواند خرم روز نامیده شود. ابوریحان در ادامه گزارش خود اولین روز دی ماه را به دلیل اینکه 90 روز تا نوروز و سال نو باقی مانده نود روز می‌خواند. 


عکسی از کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران


تچ کوانگ دوک، راهبی که در اعتراض به فساد و دیکتاتوری خودسوزی کرد.

حرفی باقی‌ نمونده؛ فقط ایکاش در برابر ستمگر، منم اراده‌ی این راهب رو داشتم. ای‌کاش ما ملت ایران اراده‌ی این راهب رو داشتیم.!

در روز 11 ژوئن سال 1963 میلادی، یک راهب 66 ساله بودایی، به نام تچ کوانگ دوک در اعتراض به دیکتاتوری، فساد مالی، بی عدالتی حکومت "نگودین دیم" در مقابل دیدگان هزاران نفر در شهر سایگون، پایتخت ویتنام جنوبی (هوشی مین ویل امروزی) دست به خودسوزی زد. او در حالی در آتش می سوخت، که در آرامش کامل، بی حرکت روی زمین نشسته بود و حتی ناله هم نمی‌کرد. تصاویر خودسوزی او در تمام جهان منتشر شدند. در پی خودسوزی کوانگ دوک، راهبان بودایی دیگری نیز در برابر دیدگان همه در اعتراض به حکومت فساد دست به خودسوزی زدند. دیگر قدرت‌های جهانی که متوجه شده بودند ادامه حکومت نگودین دیم دیگر به صلاح منافع‌شان نیست، از حمایت او دست برداشتند. در نوامبر سال 1963 نظامیان ویتنام جنوبی علیه حکومت دیم دست به کودتا زدند و حکومت او را ساقط کردند. نگودین دیم توسط حکومت جدید تیرباران شد.

تچ کوانگ دوک یک راهب بودایی مهایانه بود، که در اعتراض به دولت نگو دین دیم، در جاده شلوغی در سایگون، خودسوزی کرد و درگذشت. آرامش فوق‌العاده تچ کوانگ دوک در حین سوختن، باعث توجه بسیاری از رسانه‌های مهم جهان به این خودسوزی و اعتراضات راهب‌های بودایی به حکومت ویتنام جنوبی شد. پس از مرگ او جسد وی دوباره سوزانده شد، ولی قلبش را به عنوان سمبلی از بودا، دست نخورده باقی گذاشتند.


نمایشنامه (مونودرام) او کسی که دلقک بود. (برای مطالعه)


تقریبا دو سال پیش بود که این نمایشنامه (مونودرام) رو نوشتم، و همون سال زیر نظر نغمه ثمینی در عمارت روبرو این تئاتر به اجرا در اومد. اسم اثر (نمایشنامه) هست "او کسی که دلقک بود" و ماجرای زندگی یه دلقک بیچاره‌ی سیرک رو تعریف می‌کنه که چون نتونست در دنیای مادی کسی رو بخندونه، حالا به جهنم تبعید شده تا در جهنم برای اهل جهنم برنامه اجرا کنه. حال و هوای کار به نوعی کمدی وحشت، کمدی سیاه یا کمدی گروتسک هست و با تکنیک مونودرام «مونولوگ‌نویسی» نوشته شده. روایتِ زندگی کاراکتر در این اثر به نوعی تمثیلی از زندگی بیشتر ماست (در ایران) و به یادمون می‌ندازه که بعضی وقت‌ها هیچ راه فراری نیست و در نتیجه روبرو شدن تنها راه باقی مونده است. 

(پ‌ن: اجازه‌ی کارگردانی و روی صحنه بردن این اثر رو به دوست‌های هنرمندم می‌دم، فقط قبلش پیام بدید و حتما با من هماهنگ کنید.)


 

ادامه مطلب ...

نامه‌های صادق هدایت به مجتبی مینوی در هند.

راستش رو بگم، نوجوان که بودم دلم می‌خواست روزی فردوسی زمانه بشم؛ شعر می‌نوشتم، ادبیات کلاسیک و شاهنامه می‌خوندم و تاریخ باستانی ایران رو شخم زده بودم. از خودم که پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه، غرور ملی زیادی هم داشتم. در این حد که گات‌های اشوزرتشت رو چندین بار خونده بودم و خود زرتشت رو بزرگترین اندیشمند تاریخ می‌دونستم... زمان که گذشت و در تیزآب زمانه کمی سوختم، زمان و مطالعه‌ی بیشتر به من فهموندن که نه، این‌کاره نیستم. هر چی بود من برای فردوسی بودن ساخته نشده بودم. برای فردوسی بودن باید در زمان فردوسی و میان متون قبل و بعد از فردوسی زندگی کرد؛ همراه با همه‌ی این‌ها باید روانی پولادین داشت که من ندارم. فردوسی نشده بودم، ولی شدیدا با دانته‌ی ایتالیایی احساس یگانگی می‌کردم. خودم رو دانته می‌دونستم با این تفاوت که دانته در دوزخ، ویرژیل رو داشت تا راهنما و دوستش باشه، ولی من تنها تر از دانته شدیدا احساس می‌کردم در دوزخ گم شدم و به دنبال فردوسی (بهشتی) خیالی در تلاش برای گذر از این راه سخت بودم. به قول مش‌قاسم آقا دروغ چرا..؟ تا قبر آ آ آ..! حالا فهمیدم که دانته بودن هم به گروه خونیم نمی‌خوره. گویی دانته بودن صداقت و لیاقتی می‌خواد که من ندارم. یا حداقل خوب فهمیدم که بهشت برای از ما بهترون درست شده، برای آدم‌های لوس و بچه مسیحی‌های روان‌پریش. الان در این نقطه از زمان خیالی بیشتر دوست دارم، همراه با خود «پدر همگان» ارباب اودین به وال‌هالا وارد بشم؛ یا این‌که پا در جاپای گیلگمش بگذارم. گیلگمش فراتر از همه‌ی قهرمانان بعد و قبل از خودش، مثل یه شیردل به همه‌ی خدایان بیلاخ نشون داد. چندتا از کله‌گنده‌هاشون رو کشت و درنهایت پا به راهی گذاشت که قبل و بعد از اون هیچ کس جراتش رو نداشته و نداره.! گیلگمش به جاده‌ی جستجو و کاوش‌گری وارد شد.! الان بعد از گذشت این‌همه سال فکر می‌کنم باید که گیلگمش باشم..!

در جریان این جاده‌ی جستجو چندتا نامه پیدا کردم که خوندن اون‌ها کمک می‌کنه، اطرافمون روشن‌تر بشه. چرا که وقتی نامه‌ رو می‌خونیم حال و روز نویسنده خیلی شبیه به ماست. این نامه‌ها، نامه‌های صادق هدایت به مجتبی مینوی هستن و در زمانی نوشته شدن که هدایت در هند به سر می‌بره... هدایت به هند رفته، تمام داراییش رو فروخته تا خرج سفر باشه و در یک سرزمین عجیب‌غریبِ جدید داره دوباره از نو شروع می‌کنه. انگار که اوهم در این پیچ و خم جستجو درگیر فراز و نشیب سخت زندگی شده... فعلا فقط چهارتا از نامه‌ها رو اینجا نشر می‌دم. اگر خوندید، در موردش نظر دادید، علاقه‌ای به گفتگو و خوندن ادامه‌ی اون‌ها داشتید، بقیه‌ی نامه‌ها رو هم در قسمت دیگه‌ای نشر می‌دم.



 

ادامه مطلب ...