این پست و پست بعدی رو میخوام در مورد "پرفورمنس آرت" یا "هنر اجرا" مقاله (دو مقالهی متفاوت، ولی دربارهی یک موضوع واحد) بنویسم. از نوشتن نام منابع خودداری میکنم، چون متوجه شدم عدهای از وبلاگها برای پایاننامهها و مقالههای دانشگاهیشون کپی پیست میکنن. ولی برای مطالعهی بیشتر اگه علاقه داشتید، بهم پیام بدید تا بهتون منابع مختلفی رو معرفی کنم. و در نهایت این که بعد از خوندن این مقالهها خوشحال میشم نظراتتون رو برام بنویسید، تا من هم از اندیشهی شما استفاده کنم.
اسم این مقاله هست: پرفورمنس آرت چگونه در جهان مدرن پدید آمد.
هنر اجرا گونهای از هنر است که عناصر تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی را با هم ترکیب میکند. هنر اجرا با «رخداد» مرتبط است و اغلب به صورت مترادف با یکدیگر به کار میروند. ولی هنر اجرا معولا برنامهریزی دقیقتری دارد و عموما تماشاگران را در اجرا دخالت میدهد. هنر اجرا که از دهه 1960 به بعد باب شد، هنر زنده نیز نامیده میشود و اغلب دارای محتوای سیاسی و فلسفی است و با هنر مفهومی پیوند نزدیک دارد.
این اصطلاح «هنر مفهومی» بر گونههای مختلف هنری دلالت دارد که در آن ها فکر و ایده هنر بیش از وسیله بیان و کار نهایی حائز اهمیت است. سُل لِویت هنرمند مفهومی آمریکایی در ۱۹۶۹ در مقالهای نوشت ضرورتی ندارد که همهی ایدههای هنری قالبی یک شیء معین (تابلو و مجسمه و غیره) را به خود گیرد. لویت معتقد بود که نقد هنری دیگر ضرورتی ندارد، زیرا که هنرمندان میتوانند تحلیل خودشان از هنر را بنویسند و نوشتههای آنها همچون تابلوهای نقاشی و مجسمهها، ماهیت و شان هنری دارد. هنر مفهومی در مراحل اولیه خود به شکلهای مختلفی عرضه شد ولی به مرور به گزارش یک ایده، رخ داد یا فعالیت با استفاده از مطالب مکتوب، تصاویر، فیلم های ویدئویی و اشیای واقعی، تحول یافت. ریشه اصلی هنر مفهومی به مارسل دوشان برمیگردد. ولی در دهه ۱۹۶۰ بود که هنر مفهومی به یک پدیدار مهم بین المللی تبدیل شد. هنرمندان مفهومی در واقع میخواستند هنر را از قید شیئیت و در نتیجه ارزشهای تجاری سوداگرانه رها سازند و مرز بین شیء هنری و اشیاء دیگر را از میان بردارند. میگفتند: «تابلوهای نقاشی و مجسمهها چیزی بیش از وسیله انتقال اندیشهها و توصیف رخدادها و وضعیتها نیستند. بنابراین عکسها، متنها، نقشهها، نمودارها، نوارهای کاست و ویدئو و اشیا دیگر نیز میتوانند در مدیومی تئاتری مورد استفاده قرار گیرند و همچون رسانههای ارتباطی استفاده شوند.» از جمله هنرمندان برجسته مفهومی جوزف کاسوت در خور ذکر است که در کاری با عنوان یک و سه صندلی (موزه هنر مدرن، نیویورک ۱۹۶۵) (تصویر یک) یک صندلی واقعی، تصویر یک صندلی و تعریف نامهی صندلی را در جوار هم قرار داد.
(تصویر یک.)
این هنر تا حد بسیار زیادی هم ردیف هنر محیطی قرار می گرفت، چرا که هنر محیطی نیز با استفاده از همین روش ولی با تاکید بر محیط و تاثیر پذیری مخاطب از محیط خلق می شد. هنر محیطی که در دهه 1960 پا گرفت هنری است که در آن هنرمند میکوشد با ایجاد یک فضای سه بعدی، تماشاگر را محصور کند و او را درگیر «رخدادها یا بازیها»یی سازد که از قبل طراحی شده است و همگی برنامه ریزی شدهاند. آلن کاپرو «که از پیشتازان رخداد نیز به شمار می آید»، کینولتز و اولدنبرگ از چهرههای برجسته مرتبط با هنر محیطی هستند.
اصطلاح پرفورمنس در سالهای اخیر در گستره نامحدودی از فعالیت های مختلف در هنر، ادبیات و علوم اجتماعی به شدت مشهور شده است. هر چقدر که شهرت و کاربرد آن فراگیرتر شد، تلاش برای درک چیستی و تجزیه و تحلیل پرفورمنس به عنوان یک نوع فعالیت انسانی هم بیشتر شد. برای کسی که علاقمند به مطالعه پرفورمنس بود، این مجموعه تجزیه و تحلیل گفته شده در نگاه اول بیش از یک مانع، یک کمک به نظر میرسید، اما آن قدر مطالب نوشته شده از چنین گسترهء وسیعی از شیوهها و چنین شبکه پیچیدهای از واژگان انتقادی و تخصصی توسط کارشناسان در جریان این تجربه و تحلیل گسترده یافت که یک تازه وارد که در جستجوی راهی برای ورود به این مبحث بود احساس سردرگمی و اندیشناکی میکرد.
در سال 1990 «مری استرین»، «بورلی لانگ» و «مری هاپکینز» مطالعات بسیار مفیدی را آغاز کردند و با نوشتن مقاله «کاوش در درک و مطالعه پرفورمنس: گرایشات، موضوعات، اولویتها» به این نتیجه رسیدند که پرفورمنس ذاتا یک مفهوم بحث انگیز است. این تعبیر از فلسفه ادراک تاریخی «دبلیو. بی. گالی» 1964 گرفته شده است که بیان کرد در ماهیت مفاهیم مشخصی چون هنر و دموکراسی، اختلاف نظراتی بین آراء خودشان وجود دارد. در اصطلاح گالی «شناسایی یک مفهوم معین هرچند ذاتا بحث برانگیز، و شناسایی کاربردهای حریف آن - مثل انکار خویش - نه فقط از لحاظ منطقی امکانپذیر و به لحاظ انسانی محتمل است، بلکه به عنوان ارزش انتقادی بالقوه پایدار به استفاده خود شخص یا تفسیر این مفهوم مورد بحث اشاره میکند.»
«استرین»، «لانگ» و «هاپکینز» استدلال میکنند که پرفورمنس تنها در خور چنین مفهومی است و شرکتکنندههایی که درک فضای «مشاجره سوفسطایی» و انتظار غلبه کردن بر موقعیت ها یا سکوت مقابل آنها را ندارند، بیشتر به واسطه ادامه دیالوگ، بیان واضح تر همه موقعیت ها و در نتیجه درک کامل تنوع مفهومی پرفورمنس را به دست میآورند.
در مطالعه «صحنه جت استراکچز»، «اریک مک دونالد» اشاره میکند «در پرفورمنس- آرت، دری به سوی فضاهایی که تاکنون مورد توجه قرار نگرفتهاند، در محدوده شبکههای نمایشی تئاتر وجود دارد» که این مسأله تقسیمبندی این حوزه را دچار مشکل کرده و بدینگونه ناچار تاملات نظری را به حوزه پویایی تئاتری وارد میکند.
مطابق آن چه که پیش از این آمد، مطالعات اخیر به شناسایی جدال حیاتی پرفورمنس برای تهیه یک روش مشخص، به منظور ادامه دیالوگ در بیان مفاهیم به صورت کاملا واضح میپردازد طوری که با یک طراحی متنوع در این مفهوم و تطابق آن با مـفاهیم کاملا متفاوت دیگر، عرصه برای تجلی پرفورمنس، هم در زمینه تئوری و هم در زمینه عملی فراهم خواهد شد. لیکن ارزیابی کامل این گستره بزرگ به سختی ممکن است.
با این همه در آغاز این اظهارات مفید خواهد بود یک قدم به عقب بازگشت. کاربرد فراگیر اصطلاح «پرفرمنس» را در فرهنگ، برای دستیابی به بعضی از اندیشههای مربوط به معناشناسی اجمالی در نظر گرفت هم چنان که از طریق تنوع عظیمی از کاربردهای تخصصی جریان مییابد، میتواند مناسب آن هم باشد. همچنین باید اشاره شود که اگرچه نمونههایی از پرفورمنس آرت را در میان ملتهای مختلف منظور می شود، تأکید تا حدی روی ایالات متحده باقی خواهد ماند چرا که آنجا مرکز تجربیات و شکلگیری در این فعالیت است و به رغم اشاعه بین المللی«پرفورمنس آرت»، هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ تئوری یک پدیده عمدتا آمریکایی است و یک درک درست از آن، به اعتقاد می باید روی چگونگی پیشرفت هر رو جنبه علمی و مفهومی در آمریکا متمرکز شود. «پرفورمینگ» و «پرفورمنس» اصطلاحاتیاند که اغلب در زمینه های متنوعی که به نظر میرسد در هر حوزه آن معنایی وجود دارد و البته بسیار کم هستند، به کار میروند.
مجله های «نیویورک تایمز» و «ویلیج ویس» هر دو فصل های خاصی را به «پرفورمنس» - جدا از تئاتر، رقص یا فیلم - اختصاص دادهاند که شامل رویدادهایی است که اغلب «پرفورمنس آرت» یا حتی «پرفورمنس تئاتر» نامیده میشد. برای خیلیها این اصطلاح دوم به نظر توضیح واضحات است، به این دلیل که از ابتدا همه تئاترها با اجرا (پرفورمنس) درگیر بودهاند. در حقیقت تئاتر در ذات یکی از هنرهای اجرایی (Performing arts) است. این کاربرد هنوز بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، هم چنانکه حقیقتا تجربهای است که باعث می شود هر رویداد تئاتری خاص را (یا در واقع، رقص خاص یا رویداد موزیکالی) یک «پرفورمنس» نامیده شود. اگر به لحاظ ذهنی یک قدم به عقب، به یک لحظه قبل از این تجربه رایـج بتوان بازگشت و این سؤال را مطرح کرد که چه چیزی هنرهای نـمایشی را اجرایی میکند؟ تصور میکنم که جواب به نوعی پیشنهاد میکند که این هنرها به حضور فیزیکی انسانهایی تربیت شده یا ماهر نیاز دارند، زیرا عرضه این مهارتها، اجرا (Performance) است.
نمونه برجستهای است که نشان میدهد، چگونه ایده نمایش عمومی مهارتهای تکنیکی در مفهوم سنتی «پرفورمنس» اهمیت مییابد. در تعدادی از لوکیشنها در آمریکا و خارج از آن، بازیگران در لباس دورههای خاص، نمایشهای بداهه یا از پیش نوشته شدهای را در مکانهای تاریخی برای توریستها، دانشآموزان یا تماشاچیان علاقهمند اجرا میکردند، یعنی فعالیتی که اغلب «تاریخ زنده» نامیده میشود. یکی از این مکانها «قلعه رس» (تصویر دو) در کالیفرنیای شمالی بود که زن شوهری لباس دهه 1830 را پوشیدند و در نقش آخرین فرمانده روسی قلعه و زنش به بازدیدکنندگان خوشآمد میگفتند. زن «دیان اسپنسر پریچارد» در نقش «النل رتچو» ناگهان تصمیم گرفت موسیقی یک دوره تاریخی را با پیانو بنوازد تا بر بازدیدکنندگان اثری از زندگی و فرهنگ آن دوران بگذارد؛ اما بعد منصرف شد، چرا که حس کرد چنین چیزی نقش را از «تاریخ زنده»، در ردهبندی پرفورمنس قرار میدهد. خانم «پریچارد» با وجود آن که شخصیتی داستانی یافته بود و لباس دورهای خاص را می پوشید و به نوعی در دهه 1830 زندگی میکرد، خود را بازیگر پرفورمنس نمیدانست تا وقتی که مهارتهای هنری خاصی را که تک نوازی موسیقی بود به نمایش گذاشت. معمولا عامل انسانی برای «پرفورمنس» از این نوع بسیار مهم است (حتی در تئاتر، درباره چگونگی اجرای صحنه یا لباس صحبت نمیشود.) اما ممکن است در نمایش همگانی مهارتهای خاصی به وسیله بـازیگران غیر انسانی ارائه شود، تا آنجایی که بهطور مثال میتوان از سگها، فیلها، اسبها یا خرسهای بازیگر سخن گفت. با وجود رواج چنین کاربردی احتمالا بیشتر تماشاگران نمایش فوق، به محض اینکه خانم پریچارد در لباس و شخصیت پیشاهنگ روسی که سالها پیش مرده به آنها خوشآمد میگوید او را بازیگر به شمار میآورند. تظاهر به شخص دیگری بودن و نشان ندادن خویشتن خود، مثالی از نوعی رفتارهای انسانی است که «ریچارد شکنر» آن را «رفتارهای بازسازی شده» مینامد، عنوانی خود ساخته برای دستهای از فعالیتها مانند تئاتر، اشکال ایفای نقش مانند خلسهها و مراسم جادویی، که آگاهانه از اشخاصی که آنها را انجام میدهند که جدا نشده است. مفهوم کاربردی «شکنر» از رفتارهای بازسازی شده که کیفیت پرفورمنس اشاره میکند شامل نمایش مهارت ها نمیشود اما بیشتر متضمن فاصلهای معین میان «خویشتن» و رفتار قابل قیاس با آن و میان بازیگر و نقشی که روی صحنه بازی میکند، است. حتی زندگی واقعی باشد، عمل روی صحنه «اجرا شده» و خارج از صحنه صرفا «انجام شده» محسوب میشود.
(تصویر دو)
هملت در پاسخ معروفش به ملکه در خصوص واکنش به مرگ پدرش با آگاهی از امکان بالقوه معنادار آنها، بین آن احساسات درونی که مانع از اجرا میشود و اعمالی که انسان میتواند بازی کند، تمایز قایل میشود. همچنین واکنش هملت نشان میدهد که چگونه آگاهی از «پرفورمنس» می تواند توجه خود را از صحنه، مراسم آیینی یا دیگر موقعیتهای فرهنگی مشخص و خاص به زندگی روزانه معطوف کند. هر کس در هر زمان واقف «به بازی کردن یک نقش» به لحاظ اجتماعی است و نظریه پردازان جامعه شناسی جدید توجه بسیار زیادی را به اینگونه اجرا - از لحاظ اجتماعی - نشان دادهاند.
این شناخت که زندگی انسان مطابق با وضعیت های تضمین شده از لحاظ اجتماعی و رفتاری ساخته شده است، امکان این که فعالیت های همه انسان ها به طور بالقوه میتواند به عنوان «پرفورمنس» قلمداد شوند و یا حداقل، همه فعالیت هایی که با «آگاهی از خود» انجام میشوند، را بالا میبرد. تفاوت بین انجام دادن و اجرا کردن به فراخور این روش تفکر، برای مستقر بون نه در چارچوب تئاتر بلکه در تقابل با زندگی واقعی جلوه میکند، اما در این نگرش نمیتوان این فعالیتها را نسنجیده و سرسری انجام داد، لیکن زمانی که درباره آنها فکر میشود، آگاهی که کیفیت اجرا را به آنها میدهد مطرح میشود. این پدیده به صورت بسیار موشکافانه در نوشتههای متنوع «هربرت بلا» آنالیز شده است.
بنابر این بیش از دو مفهوم متفاوت از اجرا (پرفورمنس) موجود است. یکی شامل نمایش مهارت هاست و دیگری نیز شامل نمایش و نشان دادن میشود، اما بیشتر الگوی رفتاری شناخته شده و به لحاظ فرهنگی رمزدار است تا مهارت های خاص.
سومین گروه کاربردها مخاطب را به بیش از یک مسیر متفاوت می برد. زمانی که از اجرای جنسی شخصی یا اجرای زبان شناختی صحبت میشود که چگونه یک کودک در مدرسه نقش بازی میکند، تأکید خیلی روی نمایش مهارتها (اگرچه شامل آن هم میتواند باشد) یا الگوی خاص رفتاری نیست، بلکه بیشتر شامل پیـشبردهای معمول عمل به لحاظ دستاوردهای نسبتا استاندارد میشود. وظیفه قضاوت درباره آنچه اجرا محسوب میشود) به طور چشمگیری در این گونه موارد است و به مسئولیت اجراکننده مربوط نمیشود بلکه به مخاطب ربط دارد. ناظر پرفورمنس مهم است، در نهایت مخاطب هملت خودش بهترین قاضی است در این که اعمال مالیخولیایی هملت از حیله گریاش «اجرا» میشود یا به راستی خودش این گونه دیوانه است.
اجرای مدرسه ای، زبانشناختی یا حتی جنس واقعی توسط ناظرین شکل گرفته و قضاوت شده اسـت. چنین است که اجرا در این مفهوم (در مقابل اجرا در مفهوم متعارف تئاتری) متناوبا برای فعالیتهای غیرانسانی به کار گرفته شده و میتواند گرفته شود. یعنی تبلیغات تلویزیونی به طور پایانناپذیری از برنامههای متنوع انواع اتومبیلها و دانشمندان برنامههای شیمیایی یا فلزات تحت شرایطی قطعی سخن میگویند.
به نقل از مجله هنرهای مدرن نیویورک ترکیب تئاتری تکنیکی این اصطلاح را در تبلیغات به وسیله Metropolitan Transportation Aulority یا MTA در متروی نیویورک در اکتبر 1994 زمانی که مترو جشن 90 سالگیاش را جشن میگرفت مشاهده شده است، که به عنوان «طولانیترین اجرای مستمر شهر نیویورک» تبلیغ شده. اگر اجرا به عنوان یک مفهوم بحث برانگیز در نظر گرفته شود، به مخاطب در درک بیفایدهگری جستجوی بعضی حوزههای معنایی فراگیر برای پوشش چنین کاربردهای ظاهرا مجزایی همچون اجرای یک بازیگر بچه مدرسهای و یا تبلیغ یک اتومبیل کمک میکند.
تلاش وسوسه انگیزی در طرز بیان پرفورمنس شکل میگیرد که دایره اجرا (Performance) به وسیلهی «ریچارد باومن» زبانشناس و قوم شناس اتفاق میافتد. بر طبق نوشته «باومن»، همه اجراها (Performance) شامل یک آگاهی دو پهلو به واسطه انجام واقعی یک عمل در مقایسه ذهنی با پتانسیل یک ایده یا الگوی اصلی به ذهن سپرده شده آن عمل است. معمولا این مقایسه به وسیله ناظر عمل - مردم تئاتری، معلم مدرسه، دانشمند - صورت میگیرد، اما آگاهی دو پهلو، نه یک مشاهده ظاهری که بنیادیترین است.
برای مثال؛ «یک ورزشکار میتواند از اجرای خودش و موقعیت آن در برابر یک استاندارد ذهنی آگاه باشد. اجرا در حضور مخاطب معنا پیدا میکند، بعضی تماشاگران آن را به عنوان اجرا میشناسند، تماشاگران آن را به عنوان اجرا میشناسند و ارزشگذاری میکنند حتی گاهی خود تماشاگر در اجرا دخیل است.»
درک و پذیرش انواع متنوع اجراها و فعالیتها در صحنههای مدرن به عنوان «پرفورمنس» یا «پرفورمنس آرت» به لحاظ حوزه معنایی گسترده آن به مراتب بهتر است تا مقایسه با جهتگیری پیشنهاد شده توسط خانم «ریچارد» (نوازده پیانو) که احساس میکرد تا مادامی که نتواند در رقابت احساسات یک زن خوش قریحه نوازندگی کند نمیتواند یک اجراکننده خوب باشد. «پرفورمنس» های مدرن عمدتا به چنین مهارت هایی (همانند اعمال بعضی دلقکها، تردستها از جمله در میان دسته جدیدی که «تینو وود ویلیان» خوانده میشد) مربوط میشدند، اما مهمترین چیز برای این پدیده، عملی است که برای یک شخص اجرا میشود، عملی که در یک ترکیب دوتایی عجیب شرکت دارد که با آگاهی و عناصر دیگر میآید و اجرا نیست؛ اما پیوسته بیهیچ فایدهای برای تجسم یافتن به هر سو روانه میشود.
اگر چه تئاتر سنتی عناصر اجرا را به عنوان یک شخصیت در عمل دراماتیک ارزیابی کرده و به وسیله یک بازیگر (طی اجرا) شکل بخشیده است، پرفورمنس آرت مدرن، عموما به طور اساسی با این نیرو مرتبط نبوده است. متخصصان آن، تقریبا با این توصیف کارشان را روی شخصیتهایی که قبلا به وسیله دیگر هنرمندان خلق شدهاند بنا نمیکنند، بلکه روی بدنهای خود، شرح حال خود، تجارت خاص خود در فرهنگ یا در جهان بنا میکنند و با آگاهی از خود و فرآیند نمایش، آنها را برای تماشاگران اجراییاش میسازند. از زمانی که تأکید بر اجرا است. پرفورمنسآرت به نوعی، یک هنر تک نفره است و هنرمند پرفورمنس، فضای صحنهای پر طمطراق تئاتر سنتی را کمتر مورد استفاده قرار میدهد؛ کمترین اثاثیه صحنهای، تعداد کمی مبلمان و هر لباسی (بعضی وقتها حتی برهنه) که مناسبترین حالت برای یک موقعیت پرفورمنس است. شگفتانگیز نیست که پرفورمنس یک نوع هنر بسیار دیداری - یا حتی بتوان گفت سمبلیک - در جهان معاصر شده است؛ جهانی که آگاهانه و غیرارادی از شبیهسازیها و ظاهرسازیها در همهی جنبههای آگاهی اجتماعیاش آزار دیده است. پرفورمنس به منزله یک نوع برش انتقادی و سمبل جنبه نمایشی هنرها، تقریبا به سوی همهی جنبههای تلاشهای مدرن، برای درک فعالیتها و شرایط و حدودا به همه شاخههای علوم انسانی یعنی جامعهشناسی، مردمشناسی، قومنگاری، روانشناسی و زبانشناسی رفته است، و همچنان جنبهی تئاتری و اجرایی هم به عنوان سمبلها و ابزارهای تحلیلی در این رشته گسترش یافته است. متخصصان و تئوریسینهای «پرفورمنس آرت» از این پیشرفتهای پشت سر هم آگاه شدند و در آنها منابع جدیدی از انگیزش و الهام، برای کار خلاقانه خود و درک نظری آن بنیان نهادند.
«پرفورمنس آرت» یک رشته پیچیده و دائما در حال تغییر است، که در واقع پیشتوانهی آن بررسی متفکرانهای است که بین شبکههای جهانی متراکم و ایدههای اجرا (Performance) ارتباط و اتصال برقرار میکند و ارتباطهای اجتماعی، فرهنگی و عقلانی را به واسطه آن ارتقاء میدهد. در میان آن ها چه پست مدرن معنی میدهد، تلاشی برای فردیت و هویت معاصر، رابطهی هنر با ساختارهای قدرت، چالشهای مختلف جنس، نژاد و قوم، برای نام بردن تنها چند تا از دیداریترین آنها است.
مطالعات پرفورمنس به عنوان یک رشته خاص دانشگاهی در آمریکا گسترش پیدا کرد و بهطور تنگاتنگی با دانشهای اجتماعی پیوند خورد که لقاح جالب و پیچیده چلیپایی نتیجهاش بوده است. مطالعه پرفورمنس هنری سنتی، مثل رقص و تئاتر ابعاد جدیدی پیدا کرده و کشف پیوندهای مشاهده شده جدید بین این ابعاد و دیگر فعالیتهای اجتماعی، آغاز شد. و این در حالی بود که دانشهای اجتماعی گوناگون، کاربردهای متعدد تئاتر و سمبل های پرفورمنس را در برسی انواع خاصی از فعالیتهای انسانی با رشتههای مطالعاتی خودشان بنیان نهاده اند. از زمانی که روال واقعی پرفورمنس آرت مدرن به جامعه شناسی و روانشناسی پیوند خورد، تئوریها و استراتژیهای مسلم آن هم اساسا با انسانشناسی و قومشناسی ارتباط پیدا کرده. تاکنون تئوریهای زبانشناسانه پرفورمنس ثابت کردهاند که تئوریهای تئاتر سنتی نسبت به پرفورمنس آرت جاذبه بیشتری دارند، اما به طور ضمنی دریدا از سیول به همان اندازه امکانات قابل توجهی را برای تجربهی پرفورمنس ارائه میکند، مخصوصا که در آن مثالها پرفورمنس با راهبردهای زبانشناسی همراه میشود.
اجرایی از میتسوتوشی هاناگا Mitsutoshi Hanaga به سال 1969
First Kyushu Outdoor Art Show, Parking of Yahata Citizen Hall, Fukuoka, February 25