خوزستان ، هشتاد سال جهان شیر سیاه تورا نوشید / حق داری که حالا خون سرخ بخواهی
آه ای اسماعیل ،ای دوزخی سر سرخ کرده در تابه ِی وحشت / دوزخ به اضافه ی کلمه یعنی شاعر...
سرت چه پرچم خونینی بود که در خیابان ها می تاخت ...من وتو اینک بر گوش ابوالهولی نشسته ایم و خدایان را تماشا می کنیم ...
مثل اسبی که برآمدگی کفلش را داغ کرده باشند تا صاحب پِِیدا کند / ما از آن عصر خویش شده ایم
خوزستان ، هشتاد سال جهان شیر سیاه تورا نوشید / حق داری که حالا خون سرخ بخواهی /اما فروشندگان تو اینان نبودند / ویلاهای آنان در سواحل کالیفرنیا و جنوب فرانسه در آفتاب برق می زند
مردی بر روی تپه نشسته است می گوید / مایملک من غم است / شش بچه که در زیرآوار می پوسند / زنم که دختر عمویم بود منفجر شده است / حرف نمی توانم بزنم بو خفه ام می کند ...
سیگاری روشن کن هنوز عادت نکرده ام که فقط یک چشم داشته باشم ...
فردوس من فردوس تو نِِیست / من استالین و چرچیل را نابود شده می خواهم ...
چرا چهره های رنج کشیده اِِین همه اصالت دارند ؟
" زرتشت " ، " عیسی " ، "داوینچی " ، " داستایوسکی " ، " مادر ِ" " گورکی "
وزنی که زور می دهد تا بچه اش به دنیا بیاید ...
لوله ی تانک در گل فرو نشسته
در پشت کیسه ی شنی جسدی چمباتمه زده
چقدر صورتش اصالت دارد...
وسادگی ات کندوی عسلی بود که انگار فقط ِیک ملکه داشت و زنبورهای دیگرش نبودند .../ اِِی ایستاده در صف آزمایشگاه های شهر ، با شیشه ای بلند در دست /
وجنگلِی از تصاویر رنگین در سر / اِِی خوابگرد شرق و غرب / اِِی خیانت شده ...
شاش بند تو تلمبه اِی دیگر می خواهد اسماعیل / .../ شعر تو مشتی است که در سینه ی توگره شده است / ازل و ابد آنجاست / دوزخ و فردوس آنجاست / سینه را گشاده کن / آن مشت را به جهان هدیه کن اسماعیل ...
اسماعیل نوشته ی دکتر براهنی