امروز فهمیدم که "کیم کی دوک" کارگردان کرهای به خاطر کرونا از دنیا رفته؛ ناراحت، گیج و افسردهام، و اصلا میل سخنم با هیچکس نیست. نمیفهمم کرونا از جون هنرمند جماعت چی میخواد که داره همینجور هنرمندای دوست داشتنی رو از جهان ما به دیگرسو میبره. در این وضعیت که همهی سینمادوستها چپوراست دارن از ویکیپدیاش کپی میکنن از زندگی "کیم کی دوک" گفتن کار چندان جالبی به نظر نمیاد. به جاش من مقالهای در تحلیل یکی از آثار این سینماگر شرق دور اینجا نشر میدم. اسم این مقاله هست "بررسی کارکرد هنرهای آیینی ذن در فیلم بهار، تابستان، پاییز، زمستان و دوباره بهار" که استاد عزیزم دکتر "امیرحسن ندایی" اون رو نوشته. همونطور که از اسمش پیداست، این مقاله به تحلیل فیلم"بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار" از آقای کیم میپردازه، و جنبههای بودایی ذهن کارگردان رو در این فیلم تحلیل میکنه. اگه دوست داشتید این مقاله رو بخونید تا در موردش بیشتر با هم حرف بزنیم.
عالی...
فقط اونجا که روی زمین نشسته بود و می نوشت... پلیس ها هم بودند... یه جور تاوان بود... درسته؟
تا حدی بله. پسر در اونجا داشت روان خودش رو از گناهی که کرده بود پاک میکرد، سعی داشت تا خشم رو از خودش دور کنه و درنهایت به تعادل و آرامش برسه.