اصطلاحات عامیانه مردم هر سرزمین، یکی از منابع مهم برای جستجو و پژوهش در تاریخ اجتماعی و زبانشناسی مردم اون سرزمین به حساب میاد. با بررسی این اصطلاحات میشه به رفتارها، کنشها و واکنشهای شخصی و اجتماعی مردم در دورههای گوناگون تاریخی پیبرد. «لقب» و «لقبگذاری» در فرهنگ ایرانی، یکی از ویژگیهای مهم رفتاری مردم در این کشور بوده؛ که آگاهی از چگونگی تولیدشون گاه میتونه نکتهی پنهانی رو در تاریخ باز کنه.
در اینجا بخشی از گفتوگوی هما سرشار و شعبان جعفری که در کتاب «خاطرات شعبان جعفری» آمده، به زبانی ساده، چگونگی کارکرد لقب و لقبگذاری در جامعهی ایرانی رو نشون میده.
«چرا این لقب «شعبان بیمخ» را به شما دادند؟».
لا اله الا الله، شروع شد! [خنده] خدمت شما عرض کنم، ما مدرسه که میرفتیم، با همین تیمسار مهدی رحیمی خدابیامرز و اون تیمسار رضا عظیمی که گردنش اینجوری [سر را به سمت راست کج میکند] بود، تو یه کلاس بودیم. بعد که معلم میومد و بچهها میخواستن برن دستشویی، اینجوری میکردن [انگشت سبابه را به نشان اجازه گرفتن بالا میبرد] اونوقت معلم میگفت: "برو!" من اینکارو نمیکردم، هر وقت میخواستم راهمو میکشیدم میرفتم بیرون. اونوقت معلمه با انگشت میزد به شقیقهش و به بچهها میگفت: "مخش خرابه.! مخ نداره.!". از همونجا اینا اسم ما رو گذاشتن "بیمخ". همون سپهبد عظیمی، اونم یه وری بود دیگه. همه بهش میگفتن "رضا یهوری" چون گردنش کج بود دیگه».
«پس آن دوره لقب گذاشتن رایج بود؟».
میگفتن دیگه. هر کسی تو محل یه لقبی داشت. اونوقتا مرسوم بود از بچگی وقتی یه لقب رو کسی میذاشتن روش میموند».
«گمانم لقب شما مشهورترین لقب ایران باشد، کسی نیست که آنرا نشنیده باشد».
میخوام یه چیزی براتون تعریف کنم. تو باشگاه هر وقت ورزش داشتم، بعدش صحبت میکردم. یه روز مصطفی دیوونه اون بالا نشسته بود. منم تو گود داشتم صحبت میکردم. هر چی ما میگفتیم این تصدیق میکرد، سرشو تکون میداد و میگفت: "درسته.!" زورخونهم حالا شلوغ.! منم یه وقت گفتم: "بالاخره حرفای یه بیمخو یه دیوونه باید تصدیق کنه دیگه.! اینهمه آدمحسابی اینجا نشسته هیشکی حرف نمیزنه، تو هی کلهتو تکون میدی.!؟" [خنده]».
دلم خیلی گرفته بود که یه دفعه صدای این موسیقی پخش شد و حالم رو خیلی بهتر کرد.
تو کجایی که پیشمی و من دلم برات تنگ شده.؟
ترانهی روحوضی نامهربونی که مرتضی احمدی به صدای گرمش اونو خونده. پیوند دانلود موسیقی. «مستقیم»
نامهربونی نمیدونم میدونی
که عشقت ما رو کشته
تیر نگاهت دو تا چشم سیاهت
مثه آهو درشته
رحمی نداری بر رنج و دردم
آخر مگه من با تو چه کردم
انقدر چرا لج می کنی
هی چشماتو کج می کنی
ترک منو کردی چرا
رفتی تو از پیشم کجا
ای لا مروت نکن ما رو اذیت
که هیچ طاقت ندارم
پیش رقیبون سیه کردی عزیز جون
تو روز و روزگارم
از اول یار من بودی و
این آخر ولم کردی
نمیدونی از این کارت
چه خاری بر دلم کردی
به من نارو زدی باشه باشه
ولی باز از تو ممنونم
من دیوونه رو هشیار کردی
عاقلم کردی ای روزگار
موندم تو دنیا عزیز تنهای تنها
خوراکم آه و درده
از غصه و غم مامان جون
رنگ و رویم مثه زردچوبه زرده
یادم نمیره اون شب تو کافه
کردی با عشوه ما رو کلافه
هی با فتی لاس میزدی
چشمک به عباس میزدی
حرفایی از عشق و وفا
هرچی دلت خواست میزدی
ای لا مروت نکن ما رو اذیت
دیگه طاقت ندارم
پیش رقیبون سیه کردی عزیز جون
تو روز و روزگارم.
همونطور که قبلا هم گفته شد، در این دو نوشتار «پست قبلی و این پست» به موضوع پرفورمنس آرت یا هنر اجرا میپردازم. در نوشتار قبلی بیشتر به چگونگی کارکرد مفهوم پرفورمنس در اندیشههای مکتب مدرنیسم پرداختیم، ولی در این نوشتار میخوام به چگونگی شکلگیری و تاریخچهی هنر اجرا در دوران مدرن و جهان مدرنیسم بپردازم.
(همونطور که قبلا هم گفتم از نوشتن منابع خودداری میکنم ولی برای مطالعهی بیشتر اگه بهم پیام بدید حتما بهتون منابعی جهت مطالعه معرفی میکنم.)
اسم این مقاله هست: چگونگی شکلگیری "پرفورمنس آرت" در دوران مدرن.
ادامه مطلب ...برای درک این موضوع قبل از هر چیز باید به بررسی "مکتب مدرنیسم" و هنرمندانی که به عنوان "مدرنیست" معروف بودند بپردازیم. منظور از مدرنیستها هنرمندانی بودند که زمینهی از هم گسیختن چارچوبهای سنتی اجرا در قرن بیستم را ایجاد کردند؛ برای مثال فوتوریستهای ایتالیایی قبل از آنکه ایدههایشان را در نقاشی و مجسمهسازی باز آفرینی کنند به پرفورمنس روی آوردند. دادائیستهای زوریخ نیز پیش از پرداختن به موضوعات دادائیستی شاعر و پرفورمر بودند. پاریسیهایی که مانیفیست سورئال را تنظیم کردند، حدود شش سال پیش از آن که به ایدههایشان جامهی عمل بپوشانند شاعر، نویسنده و پرفورمر بودند. این هنرمندان در اغلب موارد به پرفورمنس به عنوان وسیلهای برای دستیابی به مخاطبان بیشتر و دگرگون ساختن دیدگاههای عموم نسبت به هنر، زندگی و فرهنگ روی آوردند. «منظور از واژهی پرفورمنس در اینجا و در این دوران، همان معنای کاربردی و همگانی کلمه یعنی "اجرا" و "اجرا کردن" است.»
هنرمندان مدرن اهمیت موسسات هنری را انکار کردند و بر پیوستگی و اتحاد با قشر کارگر در برابر جامعه بورژوایی تأکید میکردند. مدرنیسم یک سبک هنری سرشار از نوآوری تعریف شد، اما ضمناً در جستجوی هنری با انگیزههای سیاسی بود که میکوشید قلمروی خود مختار هنر را در هم گسیخته و به واسطه تعهدش به مسائل سیاسی و اجتماعی آن را به جامعه وابستهتر سازد.
در مدرنیسم تناقض قابل توجهی به چشم میخورد، از یک سو دوری از مسائل سیاسی و تاکید بر زیباییشناسی و از سوی دیگر توجه به آن و تاکیدش بر ارتباط میان هنر و جامعه بود.
هنرمندان پرفورمنس میراث تاریخی اروپای مدرن را با دیدگاهی واقع گرایانه به سوی هنر، اجتماع و سیاست هدایت کردند. هنر تنها به وسیله یکپارچگیاش با اجتماع سیاسی میشد و بدین گونه اجتماع و سیاست مدرن پلی بین هنر و زندگی است.
هنر پرفورمنس با فوتوریسم شناخته و شروع شد و مجدداً توسط هنرمندان جنبش دادائیسم روی کار آمد. این جنبشهای هنری ترکیبی از تکنیکهای نوشتههای خودکار با اجراهای بیمعنی، موزیکهای پر سر و صدا، ضد زیباییشناسی معمول و همراه با فعالیتهای زنده بودند که اعتراضات عمومی را به همراه داشتند.
ادامه مطلب ...این پست و پست بعدی رو میخوام در مورد "پرفورمنس آرت" یا "هنر اجرا" مقاله (دو مقالهی متفاوت، ولی دربارهی یک موضوع واحد) بنویسم. از نوشتن نام منابع خودداری میکنم، چون متوجه شدم عدهای از وبلاگها برای پایاننامهها و مقالههای دانشگاهیشون کپی پیست میکنن. ولی برای مطالعهی بیشتر اگه علاقه داشتید، بهم پیام بدید تا بهتون منابع مختلفی رو معرفی کنم. و در نهایت این که بعد از خوندن این مقالهها خوشحال میشم نظراتتون رو برام بنویسید، تا من هم از اندیشهی شما استفاده کنم.
اسم این مقاله هست: پرفورمنس آرت چگونه در جهان مدرن پدید آمد.
هنر اجرا گونهای از هنر است که عناصر تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی را با هم ترکیب میکند. هنر اجرا با «رخداد» مرتبط است و اغلب به صورت مترادف با یکدیگر به کار میروند. ولی هنر اجرا معولا برنامهریزی دقیقتری دارد و عموما تماشاگران را در اجرا دخالت میدهد. هنر اجرا که از دهه 1960 به بعد باب شد، هنر زنده نیز نامیده میشود و اغلب دارای محتوای سیاسی و فلسفی است و با هنر مفهومی پیوند نزدیک دارد.
این اصطلاح «هنر مفهومی» بر گونههای مختلف هنری دلالت دارد که در آن ها فکر و ایده هنر بیش از وسیله بیان و کار نهایی حائز اهمیت است. سُل لِویت هنرمند مفهومی آمریکایی در ۱۹۶۹ در مقالهای نوشت ضرورتی ندارد که همهی ایدههای هنری قالبی یک شیء معین (تابلو و مجسمه و غیره) را به خود گیرد. لویت معتقد بود که نقد هنری دیگر ضرورتی ندارد، زیرا که هنرمندان میتوانند تحلیل خودشان از هنر را بنویسند و نوشتههای آنها همچون تابلوهای نقاشی و مجسمهها، ماهیت و شان هنری دارد. هنر مفهومی در مراحل اولیه خود به شکلهای مختلفی عرضه شد ولی به مرور به گزارش یک ایده، رخ داد یا فعالیت با استفاده از مطالب مکتوب، تصاویر، فیلم های ویدئویی و اشیای واقعی، تحول یافت. ریشه اصلی هنر مفهومی به مارسل دوشان برمیگردد. ولی در دهه ۱۹۶۰ بود که هنر مفهومی به یک پدیدار مهم بین المللی تبدیل شد. هنرمندان مفهومی در واقع میخواستند هنر را از قید شیئیت و در نتیجه ارزشهای تجاری سوداگرانه رها سازند و مرز بین شیء هنری و اشیاء دیگر را از میان بردارند. میگفتند: «تابلوهای نقاشی و مجسمهها چیزی بیش از وسیله انتقال اندیشهها و توصیف رخدادها و وضعیتها نیستند. بنابراین عکسها، متنها، نقشهها، نمودارها، نوارهای کاست و ویدئو و اشیا دیگر نیز میتوانند در مدیومی تئاتری مورد استفاده قرار گیرند و همچون رسانههای ارتباطی استفاده شوند.» از جمله هنرمندان برجسته مفهومی جوزف کاسوت در خور ذکر است که در کاری با عنوان یک و سه صندلی (موزه هنر مدرن، نیویورک ۱۹۶۵) (تصویر یک) یک صندلی واقعی، تصویر یک صندلی و تعریف نامهی صندلی را در جوار هم قرار داد.
(تصویر یک.)
این هنر تا حد بسیار زیادی هم ردیف هنر محیطی قرار می گرفت، چرا که هنر محیطی نیز با استفاده از همین روش ولی با تاکید بر محیط و تاثیر پذیری مخاطب از محیط خلق می شد. هنر محیطی که در دهه 1960 پا گرفت هنری است که در آن هنرمند میکوشد با ایجاد یک فضای سه بعدی، تماشاگر را محصور کند و او را درگیر «رخدادها یا بازیها»یی سازد که از قبل طراحی شده است و همگی برنامه ریزی شدهاند. آلن کاپرو «که از پیشتازان رخداد نیز به شمار می آید»، کینولتز و اولدنبرگ از چهرههای برجسته مرتبط با هنر محیطی هستند.