باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت دوم».

قسمت دوم:

داشتم با خودم فکر می‌کردم، چرا اصلا ما ایرانی‌ها باید از نگارگری بدونیم.؟ مهم‌ترین دلیل اینجاست که نگارگری و خطاطی مادر تمام هنرهای ایرانی به حساب میان، و بخش بزرگی «بزرگ‌ترین بخش» از فرهنگ و هویت ما رو در دل خودشون جا دادن. به غیر از این، نگارگری همراهِ به‌هم پیوسته‌ی تاریخ ایران بوده و تا تاریخ نگارگری رو ندونیم، مثل این می‌مونه که تاریخ ایران رو نمی‌دونیم.! به خاطر همین با مطالعه‌ی تاریخِ هنرِ نگارگری می‌فهمیم که در طول هزاران سال گذشته، چه بر سر کشور و مملکتمون اومده.! چقدر از هویت ما رو دزد برده و چقدر از دارایی ما رو جعل کردن.! حتی در کجای تاریخ چندهزار نفر ایرانی، با بی‌رحمی تمام به دست فلان حمله‌کننده‌ی خارجی کشتار شدن.! 

و اما ادامه‌ی مقاله...



مکتب بغداد که به مکتب بین‌المللی عباسی نیز مشهور است، در پایتخت عباسیان "بغداد" شکل گرفت و تا ۵ قرن ادامه داشت. عنوان کلی مکتب عباسی، برای شیوه‌های مختلف مصورسازی کتاب در شهرهای بغداد، موصل، کوفه و واسط به کار برده می‌شود. این مکتب بیش‌ترین تاثیر را از هنر ساسانی و بیزانس برد. نقاشی‌های این مکتب بسیار ساده‌اند. از خصوصیات نگاره‌های این دوره آن است، که نقش‌ها، شکل جانوران و اشخاص قدر درشت‌تر ترسیم شده، و اندام‌ها مشخص و صریح، طرح شده‌اند. در مجالس رنگ زمینه یا اصلاً نیست یا بسیار اجمالی است. رنگ‌هایی که در نگاره‌ها به کار رفته است، معدود اما تناسب آن‌ها با یکدیگر بسیار دقیق و لطیف صورت گرفته. چهره ی افراد به نژاد سامی (عربی) تعلق دارد، اما نفوذ شایان توجه هنرمندان بیزانسی و روم شرقی را نیز، در این تصاویر می توان مشاهده کرد. جامه‌ها و لباس‌های مسیحی را با همان چین‌های متعدد و سنگین به شیوه‌ی نقاشی‌های بیزانسی و گاهی نیز ترکیب‌بندی پیکره‌ها را می‌توان در آثار مسیحی بازشناخت. معمولاً تعداد محدود پیکره‌ی انسانی و شاخ و گل در این آثار وجود دارد. کتاب‌های نگارگری شده در این دوره معمولاً کتاب‌های علمی و کتاب‌های شعر و حکایت 

ادامه مطلب ...

بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت نخست».

قسمت نخست:

چند روز پیش داشتم مقاله‌ای می‌خوندم که در اون هرجا می‌خواست در مورد نگارگری‌ایرانی حرف بزنه به جای واژه‌ی نگارگری از مینیاتور استفاده می‌کرد. از اون‌جایی که مقاله‌رو یه دکترای پژوهش هنر نوشته بود، خیلی برام سنگین اومد که این سونامی بی‌سوادی از کجا ریشه می‌گیره. به خاطر همین هم به خودم گفتم حتما باید یه مقاله در مورد نگارگری بنویسم. قبل از این که مقاله رو شروع کنم، قبل از هرچیز در مقدمه باید بگم که مینیاتور با نگارگری از زمین تا آسمون فرقشه.! به طور کلی به نقاشی‌های مینی‌مالیستی که اروپایی‌های مسیحی در کتاب‌های دوره‌ی‌ قرون‌وسطی ترسیم می‌کردن مینیاتور می‌گن، «و بعضی معتقدن که این واژه از واژه‌ی "مینی‌نیچر" به معنی طبیعت کوچک شده اومده.» این نقاشی‌کتاب‌ها که مخصوص دوره‌ای خاص «قرون وسطی و رنسانس» و کتاب‌هایی خاص «معمولا کتاب‌های ادبی و مذهبی این دوره» هستن به این خاطر به مینیاتور معروفن که حداقل در طرح‌های اولیه نقاش دوره‌ی قرون وسطی به نوعی یک طبیعت خلاصه شده رو می‌کشیده. بعدا در دورانی که اروپایی‌ها شروع به مسافرت رفتن کردن، و چه از جاده‌ی ابریشم و چه از دریا به ایران رسیدن، وقتی کتاب‌های ایرانی «مخصوصا کتاب‌های ادبی» رو مطالعه کردن با نگارگری در این کتاب‌ها روبرو شدن؛ پس درنتیجه از روی عادت به نگارگری‌های این‌کتاب‌ها، به اشتباه گفتن مینیاتور.! از اونجایی که ما ایرانی‌ها کاملا کورکورانه، بدون مطالعه و پژوهش و معمولا از روی جهل از روی کارهای فرنگی‌ها تقلید می‌کنیم این شد که از این یکی هم تقلید کردیم و به نگارگری گفتیم مینیاتور.! به هرحال این شما و این هم مقدمه‌ای بر نگارگری ایران:




نگارگری ایرانی که به اشتباه مینیاتور هم خوانده می‌شود، شامل آثاری از دوره‌های مختلف تاریخ ایران است که بیشتر به صورت مصورسازی کتب ادبی (همچون شاهنامه‌ها، ورقه‌وگلشاه، کلیله‌ودمنه، سمک‌عیار، و...) علمی‌وفنی (التریاق، الادویه‌المفرده، الاغانی و...)، تاریخی (جامع‌التواریخ و...) و همچنین، برخی کتب مذهبی همچون، خاوران‌نامه می‌باشد. نگارگری ایرانی عموما از قرن 3 هـ. ش به بعد ظاهر شناخته شده‌ی خودش را یافت و دارای شاعرانگی خاص خود در تصویر است. مکاتب نگارگری ایران بر اساس تاریخ به وجود آمدن‌شان به این دسته‌ها تقسیم می‌شوند: 1- مکتب سلجوقی «قرن چهارم خورشیدی». 2- مکتب بغداد (عباسی) «از قرن دوم تا هفتم خورشیدی». 3- مکتب تبریزِ اول (مغول) «قرن هفت و هشت خورشیدی». 4-مکتب شیرازِ اول «قرن هشتم خورشیدی». 5- مکتب جلایری «قرن هشتم و نهم خورشیدی». 6- مکتب شیرازِ دوم «قرن نهم خورشیدی». 7- مکتب هرات «قرن نهم و دهم خورشیدی». 8- مکتب بخارا «قرن دهم خورشیدی». 9- مکتب قزوین «قرن دهم خورشیدی». 10- مکتب تبریز دوم «نیمه‌ی اول قرن دهم خورشیدی». 11- مکتب اصفهان «نیمه‌ی دوم قرن دهم و یازدهم خورشیدی». 12- مکتب زند و قاجار «قرن دوازده خورشیدی» (طاووسی، 1390، 17)

در امتداد تاریخ هنر ایران جای هنر نقاشی به طور بی‌سابقه ای خالی است. برعکس بقیه‌ی کشورها – چه در منطقه‌ی اروپا و چه در آسیای شرقی – در ایران پژوهشگر تاریخ هنر به ندرت با هنر نقاشی روبرو می‌شود و آنچه که از هنر نقاشی با آن برخورد می‌کند، ناپیوسته و در دوره‌های تاریخی مختلف مقطع مقطع است. این جای خالی در ایران با هنر نگارگری جایگزین شده و اگر چه شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه رشد نقاشی را نداده، ولی هنر نگارگری به جای آن پیوسته رشد داشته و به غیر از مواردی چند که به خاطر حمله های ویران کننده نیروهای خارجی هنر ایرانی با وقفه روبرو شده، نگارگری به رشد 

ادامه مطلب ...

انواع آیین، جادو و مذهب از منظر سِر جیمز فریزر.


مقاله‌ای که در این قسمت نشر می‌دم، در حقیقت ادامه‌ی مقاله‌ی قبلی «شناخت‌نامه‌ی کتاب شاخه‌ی زرین و سِر جیمز فریزر» هست. در این قسمت به شرح انواع جادو و آیین از دید "سِر جیمز" می‌پردازم و همراه با توضیحات، مثال‌هایی تاریخی هم در این‌باره می‌زنم. اینجا هم مثل دفعه‌ی قبل منابع رو نمی‌نویسم، ولی اگه علاقه داشتید بیشتر مطالعه کنید، به من پیام بدید تا منابعی برای مطالعه بهتون معرفی کنم. در متن جاهایی که این نشانه رو (؟ ؟ ؟) می‌بینید به نشانه‌ی دارای منبع هست؛ یعنی به طور مثال: (فرای 1376، 27) بوده و حالا شده این (؟ ؟ ؟) چون من آدرس منبع رو پاک کردم. یعنی نوشته منبع معتبر داره، ولی در اینجا اسمی ازش نمی‌برم تا کپی نشه.

 

 

 

اگر اصول تفکری که مبنای جادوست مورد بررسی قرار بگیرد، به احتمال بسیار زیاد به نظر می‌رسد که این اصول به دو بخش تجزیه می شوند: نخست این که هر چیزی همانند خود را می سازد یا هر معلولی شبیه علت خود است، و دوم این که چیزهایی که زمانی با هم تماس داشته اند پس از قطع آن تماس جسمی از دور بر هم اثر می کنند. (فریزر، 1395، 88) اصل نخست را می توان قانون شباهت و دومی را قانون تماس یا سرایت نامید.

جادوگر از اصل نخست نتیجه می گیرد که می تواند هر معلول دلخواهی را فقط با تقلید آن ایجاد کند. و از دومی نتیجه می گیرد که با یک شئ مادی هر کاری که بکند اثری مشابه روی شخصی که زمانی با آن شئ تماس داشته، خواهد گذاشت. (فریزر، 1395، 88)

افسون‌های مبتنی بر شباهت را می توان جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی نامید. افسون‌های مبتنی بر قانون تماس یا سرایت را نیز جادوی واگیردار می‌نامند. (؟ ؟ ؟) برای نامیدن اولین شاخه جادو احتمالا اصطلاح هومیوپاتیک ارجح است، زیرا اصطلاح دیگر یعنی تقلیدی یا میمیک متضمن عامل آگاهی است که تقلید می کند و یا لااقل حاکی از آن است و به این ترتیب قدرت تاثیر گذاری جادو را محدودتر می کند. زیرا همان اصولی که جادوگر در کاربست هنر خود رعایت می کند به اعتقاد او ضمنا کار طبیعی بی روح را نیز تنظیم می کند. (؟ ؟ ؟) به عبارت دیگر به صورت ضمنی فکر می کند که قوانین مشابهت و تماس کاربردی جهانی دارد و به اعمال انسان محدود نیست. پس در مجموع از دید او «جادوگر» جادو نظام جعلی قانون طبیعی و هم چنین راهنمایی فریبنده تماس است.

از جنبه نظام قانون طبیعی، یعنی به عنوان بیان قوانینی که سلسله حوادث را در جهان منظم می کند، می توان آن را جادوی نظری نامید. از جنبه مجموعه قواعدی که آدمیان در رسیدن به خواسته هایشان رعایت می کنند می توان جادوی عملی اش نامید. در عیل حال باید در نظر داشت که جادوگر بدوی جهان پیشا تاریخی جادو را فقط در جنبه عملی اش بلد است. او هرگز فرایند های ذهنی را که عملش بر آن مبتنی است تحلیل نمی کند، هرگز در اصول مجردی که به عمل او مربوط اند نمی اندیشد. (؟ ؟ ؟)

«اگر تحلیل من از منطق جادوگر درست باشد می بینیم که دو اصل بزرگ آن صرفا دو استفاده ی مختلف غلط از تداعی معانی است. جادوی همیوپاتیک از نظر شباهت مبتنی بر تداعی معانی است. جادوی واگیردار نیز این تصور اشتباه را دارد که چیزهای همانند یک اند. جادوی واگیردار نیز این تصور اشتباه را دارد که چیزهایی که یک زمانی با هم در تماس بوده اند همواره در تماسند. اما در عین حال گاهی این دوشاخه با هم در می آمیزند و یا اگر دقیق تر بگوییم در عین حال که جادوی همیوپاتیک را می توان تنها به کار برد ولی جادوی واگیردار از اصل همیوپاتیک استفاده می کند.» (؟ ؟ ؟) با این بیان کلی فهم این دو عمر شاید کمی دشوار به نظر برسد ولی با چند مثال می توان به درک صحیح این نوع از عملکرد رسید.

برای شعور انسان بدوی که با امر عینی اشنایی دارد، ونه با امر مجرد؛ هر دو شاخه جادو تحت عنوان جادوی همدلانه درک می شود. زیرا این مردمان بر این عقیده اند که چیز ها تحت همدلی به شکل مرموزی از راه دور بر هم اثر می کنند و انگیزه از یکی بر دیگری انتقال میابد.

شاید آشناترین کاربرد این اصل که هر چیزی همانند خود را ایجاد می کند کوششی باشد که بسیاری از مردم در بسیاری زمان ها برای نابودکردن دشمن با آسیب زدن به او از راه نابود کردن نقش او با آسیب زدن به آن انجام می دادند. (؟ ؟ ؟) درست مثل نقاشی های انسان های نخستین که بر دیوار غارها برای تمرین شکار کشیده می شده است.

این انسان ها فکر می کردند که با رنج بردن تصویر دشمن، خود دشمن نیز رنج خواهد برد و با نابود شدن شبیه خود او نیز نابود خواهد شد. با چند مثال از میان بسیاری نمونه موجود شیوع گسترده این عمل در پهنه گیتی و پافشاری اش در طول اعصار را نشان می توان داد.

هزاران سال پیش انواع جادوها برای جادوگران هند، مصر، بابل، ایران، یونان و روم شناخته شده بود و امروز نیز مردم بومی استرالیا، آفریقا و اسکاتلند از آن استفاده می کنند. می گویند بومیان آمریکای شمالی معتقند که با نقش کردن تصویر کسی بر ماسه، خاکستر با خاک، یا چیزی را به جای بدن او فرض کردن و سپس با چوبی نوک تیز سوراخش کردن یا هر جور آسیب زدن، شخص مورد نظر آسیب مشابه می بیند. مثلا وقتی بومی اوجیب وای می خواهد به کسی صدمه بزند صورت چوبین کوچکی از او می سازد و سوزنی در سر یا قلبش فرو می کند. یا تیری در آن در آن فرو می کندو معتقد است که با فرو رفتن سوزن یا تیر به تن چوبین دشمن او در همان لحظه دردی شدید در همان جای بدنش احساس می کند، اما اگر بخواهد دشمن را بکشد، آدمک را می سوزاند یا دفن می کند و در همان لحظه وردی جادویی می خواند. (؟ ؟ ؟)

بومیان پرو آدمک هایی از پیه آغشته با غلات شبیه اشخاصی که از آنها نفرت دارند یا می ترسند درست می کنند و سپس در راهی که قربانی از آن خواهد گذشت خاک  می کنند. این به نظر آنها سوختن روح اوست. (؟ ؟ ؟)

یک جادوی مالاکایی از این نوع چنین است. چیزهایی چون خرده ی ناخن، مو، ابرو، و آب دهان قربانی مورد نظر را که نماینده بخشی از بدن اوست بر می دارند و سپس با موم کندویی متروک به آدمک شبیه وی می چسبانند. آدمک را هر شب به مدت هفت شب روی شعله می گیرند و آهسته می سوزانند؛ همراه با آن می گویند: موم نیست که می سوزانم، جگر و قلب و طحال اوست که می سوزد. پس از هفت شب آدمک را کامل می سوزانند و دشمن خواهد مرد. (؟ ؟ ؟) این افسون ظاهرا مخلوطی از جادوی هومیوپاتیک و مسری است. زیرا که آدمک از چیزهایی ساخته شده که زمانی قبلا با قربانی تماس داشته است.

و اگر بخواهند دشمن به یکباره بمیرد، باید آدمک را از سر رو به پایین سوراخ کرد و مثل جنازه کفن پوشاند و سپس آن را در تابوتی دفن کنند. باید هنگام دفن چون مردگان بر او دعا بخوانند و سپس در میانه راهی که شخص حتما در آن خواهد گذشت دفن شود. برای آن که خون قربانی دامنگیر نشود باید چنین خواند: من نیستم که دفنش می کنم، جبرئیل دفنش می کند. و به این ترتیب گناه قتل بر گردن جبرئیل خواهد بود. (؟ ؟ ؟)

جادوی همیوپاتیک آدمک که عموما با نیت نفرت و برای قتل به کار می رفت گاهی برای نیات خیرخواهانه زایاندن نیز به کار می رفت.

به عبارت دیگر برای تسهیل زایمان و خواستن برکت نسل برای زنان نازا از آن استفاده می شد. بین قوم سوماترا زن نازا که می خواهد مادر شود، صورتک چوبین کودکی را می سازد و به دامن می گیرد و معتقد است که به این ترتیب آرزویش برآورده خواهد شد. (؟ ؟ ؟)

در مجمع الجزایر  بابر زنی که آرزوی بچه دارد از مردی که عیالوار می خواهد که برای او نزد روح خورشید شفاعت کند. عروسکی از پارچه ی سرخ را در آغوش بگیرد و شیرش بدهد. سپس مرد عیالوار مرغی را از پاهایش می گیرد و به سر زن تکیه می دهد و می گوید: ای اوپورلرو، از این مرغ استفاده کن بچه ای بفرست و بچه ای بده، التماست می کنم. از تو می خواهم که بچه ای بفرستی و بچه ای بیاندازی در دامنم. سپس از زن می پرسد که بچه آمد..؟ و زن جواب می هد: آری دارد شیر می خورد. سپس مرد مرغ را به طرف شوهر می گیرد و وردی زیر لب می خواند. بعد مرغ را می کشد و با کمی برگ تنبول در مذبح محلی قرار می دهد. با پایان یافتن مراسم در ده شایع می کنند که زن را به بستر برده اند و دوستانش برای شادباش گفتن پیش او می آیند. اینجا تظاهر به بچه دار شدن آیینی جادویی است که جنبه نمایشی دارد. و اگر خون مرغ ریخته می شود برای آن است که گناهان زن را، اگر گناهی دارد بشوید و ببرد. (؟ ؟ ؟)

به نظر می رسد آن چه که در آیین های بلاگردان نیز خود را نشان می دهد بر اساس و پایه ی همین فرم های جادویی به وجود آمده است. انسان قربانی می دهد تا با حرکتی جادویی قدرت های طبیعت را به کنترل خودش در آورد. و در حقیقت با تبدیل آن آیین جادو به فرم نمایشی اش آن را تقلید می کند تا با این تقلید همیوپاتیک قدرت های قربانی در دست خود بگیرد. گویی که نمایش و آیین های نمایشی در حقیقت آیین های جادویی همیوپاتیک هستند.



    یک شونا «جادوپزشک» از کشور زیمباوه.



یک جادوگر در آفریقا، مربوط به سفرنامه‌ای انگلیسی چاپ شده به سال 1853.



یک شمن خاکاسی از سیبری، سال 1908. 



طرحی که نیکولاس ویتسن، جهانگرد آلمانی از یک شمن در سیبری کشیده است، در قرن 17.

پژوهشی بر شناخت‌نامه‌ی گرز گاوسر.


همیشه وقتی از "گرز گاوسر" صحبت میشه، معمولا تصویری که به ذهنمون میاد، تصویری تقریبا فکاهی و کاریکاتور گونه از گرزی هست که در قسمت انتهایی اون سر آهنین یک گاو «معمولا گاوطلایی» قرار داره. این بینش در مورد "گرز گاوسر" چنان جا افتاده هست که حتی در نگارگری‌های حرفه‌ای شاهنامه که به دست بزرگترین استادان تاریخ کشیده شده هم باز ما چنین چیزی می‌بینیم. همیشه این برام سوال بود که چرا مردم و حتی کارشناسان ادبیات و هنر، درک نمی‌کنن که این تصور از گرز گاوسر اشتباهه. چرا که وقتی انتهای یک میله‌ی آهنی سر بدون تعادل از یک گاو باشه، این ساخته کارایی نظامی خودش رو از دست میده، دیگه با اون نمیشه محکم ضربه زد و به درد مبارزه کردن نمی‌خوره. کار به جایی رسیده بود که وقتی تصاویر نگارگری‌ها رو می‌دیدم ناخودآگاه به خنده می‌افتادم و نمی‌تونستم این تصویرگری رو باور کنم. همیشه استدلالم در معنا کردن ریشه‌شناختی واژه‌ی مرکبِ "گرز گاوسر" این بود که منظور از این واژه عبارتی مثل "به شکل سر گاو" نیست، بلکه منظور از "گرز گاوسر" استعاره‌ای‌ست همچون "سنگین و مقاوم مثل سر گاو"؛ چرا که همه‌ی ما می‌دونیم در فرهنگ ایرانی سر گاو «مخصوصا گاو وحشی» نشانه‌ی محکم بودن و قدرت در ضربه زدن هست. به هرحال...  چند وقت پیش یک مقاله‌ای پیدا کردم که نتنها این شک من رو تقویت می‌کرد، بلکه از نظر اسطوره‌شناسی و ریشه‌یابی واژگانی در زبان هم، به خوبی توضیح می‌داد که واژه و تصور "گرز گاوسر" از کجا اومده و در جهان ادبیات چه نمونه‌های مشابهی داره.نکاتی مثل این که در ابتدا این واژه "گرز گاوسار" بوده و بعدها به "گاوسر" تبدیل شده؛ یا نکته‌ی خیلی جالب و دوست‌داشتنی این‌که در جهان اسطوره‌شناسی "گرز گاوسر" با "میولنیر" پتک معروف ثور خدای آذرخش در اسطوره‌های اسکاندیناوی برابری می‌کنه. این مقاله رو "محمود جعفری دهقی" و "مجید پوراحمد" نوشته‌اند و من بخش‌هایی اون رو اینجا با شما به اشتراک می‌گذارم تا بخونید. 




شناخت‌نامه‌ی کتاب شاخه‌ی زرین و سِر جیمز فریزر.

در این نوشته می‌خوام به کتاب "شاخه‌ی زرین" و نویسنده‌ی این کتاب "سِر جیمز فریزر" بپردازم. در حقیقت شناخت حرکت و مسیر رشدِ آیین‌های بلاگردان بر اساس نظریات "جیمز فریزر" در کتاب "شاخه‌ی زرین" مورد توجه من قرار گرفته؛ و دیگه این‌که چطور و چگونه "سِر جیمز" در مسیر نوشتن شاهکار شاخه‌ی زرین قرار گرفت، و به حرکت در این مسیر ادامه داد. برای نوشتن این متن تماما از منابع کتابخونه‌ای استفاده کردم؛ تمام نوشته‌ها منبع دارن، ولی مثل همیشه منابع رو نمی‌نویسم تا بعضی برای مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هاشون کپی نکنن. اگه به این موضوع علاقه داشتید و خواستید بیشتر مطالعه کنید، مثل همیشه بهم پیام بدین تا منابعی برای مطالعه بهتون معرفی کنم. در متن جاهایی که این نشانه رو (؟ ؟ ؟) می‌بینید به نشانه‌ی دارای منبع هست؛ یعنی به طور مثال: (فرای 1376، 27) بوده و حالا شده این (؟ ؟ ؟). یعنی نوشته منبع معتبر داره ولی در اینجا اسمی ازش نمی‌برم تا کپی نشه.


 


"جیمز جرج فریزر" در کتاب شاخه‌ی زرین خود یک الگوی کلی را برای آیین‌های بلاگردان در سرتاسر جهان بر می‌شمرد و بر اساس این الگو تمام آیین‌های نمایشی جهان را برگرفته از فرم اجرایی آیین بز بلاگردان می‌داند. (؟ ؟ ؟) بز بلاگردان (بز طلیقه) بزی بود در میان یهودیان باستان که کاهن‌ اعظم‌ در «روز کفاره» گناهان قوم را‌ بر‌ او فرو می‌خواند‌ و از‌ بند‌ رهایش می‌کرد ‌تا گناهان‌ قوم را با خود ببرد و قوم پاک و مطهر شود: «و هیچ کس در خیمه اجتماع نباشد از‌ وقتی‌ که برای دادن کفاره داخل قدس‌ بشود‌ تا‌ وقتی‌که‌ بیرون‌ آید، پس برای‌ خود‌ و برای اهل خانه خود و برای تمامی جماعت اسرائیل کفاره خواهد کرد... و چون از کفاره نمودن برای‌ قدس‌ و برای‌ خیمه اجتماع و برای مذبح فارغ شود آن‌گاه‌ بز‌ زنده‌ را‌ نزدیک‌ بیاورد‌. و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد و همه خطایای بنی اسرائیل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید و آنها را بر‌ سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد. و بز همه‌ی گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد، پس بز را به صحرا رها‌ کند‌.» (سفر لاویان، باب 61، آیات 71-22) از نظر فریزر در کتاب شاخه‌ی زرین این آیین مادر تمامی آیین های بلاگردان در میان نوع بشر است. شاخه زرین اثری دوران ساز است که می‌خواهد به‌ نحو‌ تقریبی‌ وجه مشترک همه ادیان ابتدایی را باهم و با ادیان مدرن (مسیحیت) نشان‌ دهد‌. تز کتاب این است که همه ادیان دراصل، آیین های باروری بوده‌اند، متمرکز بر گِرد پرستش قربانی‌ کردن‌ ادواری‌ فرمان‌روای مقدس، که تجسد خدایی می‌رنده و زنده شونده بود و به وصلتی رمزی با‌ الاهه‌ زمین‌ تن می‌داد و هنگام خرمن می‌مرد و به وقت بهار تجسد دوباره می‌یافت. فریزر مدعی است که‌ این‌ افسانه‌ عصاره همه اساطیر عالم است. (؟ ؟ ؟) به همین خاطر همه‌ی آیین‌های نمایشی عالم را برگرفته از از مفهوم بلاگردان می‌دانست. به طور مثال در سیر تبدیل آیین باکات به تراژدی همین الگوی بز بلاگردان به کار رفته است. چنان که به نظر می‌رسد در یونان باستان 12 نماینده از 12 قبیله در قربانگاه معبد دیونیزوس گرد هم می آمدند تا بزی را به درگاه معبد باکات قربانی کنند. سپس به هر نماینده اندکی از خون قربانی داده می‌شد و آنها با برگرداندن خون قربانی به زمین منطقه سکونت خود زایش زمین و ورود بهار را سرعت می بخشیدند. از دل این آیین نمایشی پس از دوره‌ای جشنواره‌ی تئاتر دیونیزوس و تراژدی بیرون آمد. تراژدی در زبان یونانی به معنی خرخر کردن بز است. زیرا که بز به هنگام قربانی شدن این صدا را از خود تولید می کرد. (؟ ؟ ؟) هرگاه تاریخ و گذشته‌ انسان‌ مورد مشاهده‌ علمی قرار گیرد، دو قانون مهم درباره آیین و اسطوره به وضوح پدیدار می‌شود. اصل اول همان وحدت‌ یا یکسانی روانی در میان نوع بشراست. این اصل‌ این‌ امکان‌ را به پژوهشگر می‌دهد که آیین را در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها علی‌رغم تنوع و گوناگونی آن، پدیده‌ای واحد‌ و ‌‌برخوردار‌ از ماهیت یگانه تلقی کند؛ زیرا وجود تشابهات در انجام اعمال و آداب و رسوم‌ در‌ بین‌ مردم جهان، نشانه هم‌شکلی بنیادی ذهن انسان است. (؟ ؟ ؟) در ایران نیز بلاگردان از مفاهیم اصلی بوده و به شکل های مختلف در مراسمات آیینی و نمایش هایی چون مغ کشی، میرنوروزی، عمرکشان، تعزیه، تعزیه مضحک و غیره... اجرا می‌شده است. (؟ ؟ ؟)

بلاگردان انواع گوناگونی نظیر ادواری، گهگاهی، معصوم و ملعون دارد. بررسی ها حاکی از آن است که در دو گونه‌ی نمایش‌های ایرانی نظیر نمایش‌های شادی‌آور مانند میرنوروزی و نمایش‌های تراژیک مانند تعزیه بلاگردانی نیز به چشم می خورد. به عنوان مثال در تعزیه حسین (ع) به عنوان بلاگردان معصوم و امیر در نمایش کارناوالی میرنوروزی حکم بلاگردان ملعون یا قربانی شاه کشی را دارد. بسیاری از این آیین‌های نمایشی تا به امروز نیز در جوامع مختلف دنیا به کار می‌روند و تاثیرات مهمی بر چگونگی کارکرد فرهنگی کشورها از جمله ایران دارند.

جوهره و ریشه‌ی اصلی آیین‌های بلاگردانی مفهوم قربانی است، قربانی‌ها در ابتدا انسان بوده‌اند، ولی سپس به خاطر سنگینی وجدان آدمی به حیوان «معمولا بز» تبدیل شده‌اند. در طول سال‌ها به طور تدریجی نمایش قربانی کردن حیوان «بز بلاگردان» به آیین های نمایشی تبدیل شده‌اند. سه نوع مفهوم بلاگردان در نمایش های آیینی ایران وجود دارد؛ بلاگردان معصوم، بلاگردان ملعون و بلاگردان شاه یا مجلس شاه کشی. بر اساس این سه دسته، سه نوع از نمایش های آیینی در ایران شکل گرفتند. مفهوم بلاگردان در نمایش‌های آیینی همچون کبد برای جامعه عمل می‌کند. به این معنی که نمایش‌های آیینی پالاینده‌ی روان اجتماع هستند، و با این که در ظاهر کارکردی جادویی دارند، ولی در حقیقت روان انسان را از فشارهای اطرافش تهی می‌کند.

در میان رویکردهایی که درباره تفسیر دین و آیین پدید آمده، گرایش رَشنالیسم یا خرد‌گرایی از آن جهت که در تبیین مذهب و آیین، پیدایش و تحول آن را همچون جلوه‌هایی از تغییر و تکامل فکر، عقل و ژنتیک انسان دانسته و تحول و تکامل دین و آیین را با تحولات ذهنی بشر یکی می‌داند، قابل‌توجه ‌است. این رویکرد، آیین را پاسخی به نیاز شناخت انسان از طبیعت می‌داند. دین در این رویکرد انسان شناسانه، محصول تلاش انسان اولیه برای شناخت محیط و رویدادهای محیط اطراف اوست، در نتیجه هر چه دانش انسان به جهان پیرامونش افزایش پیدا می‌کند، نیاز او به آیین کاهش می‌یابد. انسان‌شناسی چون - سِر جیمز فریزر - از این زاویه به خاستگاه و تکامل دین نگریسته‌ است. او با تاکید بر اصولی مانند وحدت روانی و ذهنی انسان، اصل بقایا و الگوی تکامل فکری و ذهنی انسان، سیر رشد آیین را از مرحله ادیان نخستین همچون (آنیمیسم، توتمیسم و فتشیسم)  و جادو تا مرحله ادیان و آیین های ابراهیمی و توحیدی، تفسیر می‌کند که سرانجام در دوران رشد علم این آیین‌ها به مرحله خاموشی نزدیک می‌شوند. آنچه که از نظر "سِر جیمز فریزر" بررسی می‌شود ماهیت خود آیین و انواع آن است، ولی فارغ از این که آیین‌ها همچون دانه‌های گیاه کار می‌کنند و اگر در خاک خوبی کاشته شوند بعدها و در طول تاریخ به انواع آثار هنری تبدیل خواهند شد.

"سِر جیمز جرج فریزر" در 1854 در گلاسکو به دنیا آمد و در دانشگاه محلی و در ترینیتی کالج کمبریج تحصیل کرد و از 1879 در همانجا به تدریس پرداخت. (؟ ؟ ؟) در ابتدا به فلسفه روی آورد و در اواسط دهه‌ی 1880 یک پروژه مستمر پژوهش درباره تاریخ ابتدایی بشر و درباره‌ی رابطه‌ی فرهنگ‌های باستان و فرهنگ‌های معاصر دنیای غیر غربی را در پیش گرفت. (؟ ؟ ؟) ملاحظات تطبیقی حاصل از این مطالعات به نگارش و انتشار توتمیسم در 1887 انجامید. (؟ ؟ ؟) که بعد ها تاثیر زیادی هم در نگارش شاخه زرین گذاشت. تاجایی که:

به دنبال توتمیسم، چند جلدی از شاخه‌ی زرین انتشار یافت و بلافاصله به متون کلاسیک پیوست. (الیاده، 1375، 134)

در این میان موضوعات دیگری هم از طرف سر جیمز مطرح شد:

توصیف پوزانیاس از یونان در 1897 ثمره دو سفر طاقت فرسا به خاک یونان بود که پای پیاده یا بر پشت اسب صورت گرفت. (همتی، 1379، 84)

از طرف دیگر: توتمیسم مبنایی بر نگارش کتاب توتمیسم و برون همسری در 1910 شد و همچنین آثاری درباره اسطوره‌های آتش و پرستش مردگان نوشت. (الیاده، 1375، 135)

یکی از موضوعات مطرح در این کتاب همان پدیده غریبی است که برای جامعه ی ویکتوریایی شناخته شده بود. اما بر اساس یک رسم غامض تونگالی، تابو نامیده می‌شد. فریزر به این موضوع علاقه داشت و یکی از دلایلش هم این بود که می دانست کتاب‌ها اغلب تابو هستند. همچنان که گاهی حتی کلمات و فکرها هم تابو هستند. همچنین خوب می دانست که در بعضی جوامع مذهب جزو تابوهاست، چه در میان کسانی که به دین‌شان یقین داشته باشند و چه نه. (اردستانی، 1382، 14)

تابو حصاری بر گِرد فرهنگ‌هاست، برج دیده‌بانی تعصب و قبیله گرایی، تعریف تعلق و سرزمین است. همه‌ی ما چنین تابوهایی را محترم می‌داریم زیرا تابوها، چه جذاب و چه با دفع، به ما می‌گویند که کیستیم. از این رو هیچ تابویی با حرمت‌تر از تابویی نیست که بر تفاوت ما تاکید می‌نهد و هیچ فکری مقدس‌تر از منهدم کردن تصور خویشاوندی ما با کسانی نیست که تابوهای دیگری دارند. (اردستانی، 1382، 25) فریزر این را می‌دانست و از قدرت تجاوز و تخطی اطلاع داشت. جامعه ویکتوریایی پر از تابوهایی بود که به مردم می گفت کیستند.

مسیحیان ویکتوریایی خوش نداشتند که بشنوند تقدس در اسطوره‌شناسی با جادو یکی است و از این رو تقدس آیین‌ها همیشه در گرو جادو است. با این که جادو ممکن است از ریشه‌ی همان مقدساتی باشد که خود محترم می‌دارند. (؟ ؟ ؟)  فریزر همه‌ی این‌ها را تلویحا گفت. یکسان دانستن چیزهایی که به ظاهر چنین ناهمسان بودند و تابو خوانده می شد. و این شروعی بر طرح فرضیات شاخه زرین بود.

شاخه زرین یک پژوهش فرهنگی تطبیقی وسیع در اسطوره و دین است. مولف آن سِر جیمز فریزر، اگر چه وابسته و معتقد به ارزش‌های سنتی جامعه ی بریتانیاست و تربیت و تحصیلات عمیق کلاسیک دارد، آنجا که خودسرانه دین را چون پدیده‌ای فرهنگی و نه در متن الهیات بررسی می‌کند؛ یک متفکر مدرنیست به حساب می‌آید. (؟ ؟ ؟) انتشار کتاب شاخه‌ی‌زرین تحولی در نگرش مطلق بینانه‌ی جامعه‌ی ویکتوریایی انگلستان پدید آورد که شرح آن بعدتر گفته خواهد شد.

ارزش نهایی سهم تفکرات سِرجیمز و کتابش در زمینه‌ی اسطوره و مردم‌ شناسی انقلابی بزرگ به وجود آورد که ادبیات و هنر معاصر اروپا را دگرگون کرد. (؟ ؟ ؟)

شاخه‌ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان مدرن چون مسحیت نشان دهد. تز این کتاب این است که همه‌ی ادیان در اصل، آیین‌های باروری بوده‌اند متمرکز  بر گِرد پرستش و قربانی کردن ادواری فرمانروای مقدس که تجسد خدایی میرنده و زنده شونده، الوهیتی خورشیدی بود و به وصلتی رمزی با الهه‌ی زمین تن در می‌داد و هنگام خرمن می‌مرد و به وقت بهار تجسد دوباره میافت. فریزر مدعی است که این افسانه عصاره‌ی تقریبا همه‌ی اساطیر عالم است. (؟ ؟ ؟)

این کتاب «شاخه‌ی زرین» از همان دم که نخستین نسخه‌هایش به فروش رفت در میان گستره‌ی خوانندگان در آن جامعه‌ی سنت‌گرای ویکتوریایی جنجال برانگیخت، که عمدتا بر خاسته از نحوه‌ی نگرش فریزر به ماجرای مصلوب شدن مسیح بود و جامعه‌ی آن روزگار آن را توهین به «بره خداوند» تلقی می کرد. فریزر مجبور شد این فصل را در ویرایش سوم کتاب به بخش ضمائم انتقال دهد تا محتوای آن را نظری و حدسی بنمایاند و در ویرایش تک جلدی اثر در سال 1922 نیز یکسره آن را حذف کرد. (؟ ؟ ؟)

اگر آزمون حقیقت با نمایش دست‌ها و یا سرشماری صورت می‌گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود. (الیاده، 1380، 181)

شاخه‌ی زرین چون هر اثر بزرگی ستایش‌گران و نکوهش‌گران فراوان داشته است. مجله‌ی تایم آن را «یکی از موثرترین کتاب‌های تاریخ» نامیده است. پروفسور "اشلی مونتاگ" آن را «یکی از بزرگترین آثار فرهنگی عصر ما» و خواندن آن را «شرکت در ماجرای اودیسه‌ی فرهنگی بشر و رسیدن به وسعتی عظیم در همدلی و تفاهم با همنوعان خود» دانسته است و سرانجام نشریه‌ی نیچر آن را «یکی از بزرگترین آثار» شناخت. (؟ ؟ ؟) از سوی دیگر مثلا یکی از منتقدان سرشناس غرب در مخالفت با آرای فریزر مقاله‌ای با عنوان «چوب آب طلا خورده» نوشته است و در طول سال‌ها مقاله‌های بسیار دیگری در رد یا تایید شاخه‌ی زرین نوشته شده است. البته همه ی این جریانات طبیعی است و کسی نمی‌تواند انتظار داشته باشد که در جهان متغیر و متحول کنونی و در عرصه متلاطم و شگفت‌انگیز اسطوره‌شناسی متنی بتواند به متن مقدس تبدیل شود.

در منصفانه ترین نگاه فارغ از پیشداوری، شاخه‌ی زرین اثری است که شیوه‌های ابتدایی پرسش، اعمال زناشویی، آیین‌ها، مراسم و جشن‌های باروری نیاکان ما را گزارش می‌کند و با رد این باور عمومی که زندگی ابتدایی ساده بوده است نشان می دهد که انسان بدوی در بند جادو، تابوها، و خرافات اسیر بود. در این اثر شاهد تحول انسان از وحشیت به تمدن، از دگرگون شدن رسوم و آداب عجیب و غریب و اغلب خونین‌اش به ارزش‌های پایدار اخلاقی، عقلی و معنوی هستیم. (پالس، 1389، 102)

آنچه در شاخه‌ی زرین پیرامون بحث جادو «جادوهای همدلانه‌ی سمپاتیک» و توضیحاتش گفته می‌شود هنوز در محافل پژوهشی کاملا مورد قبول است. تِز مربوط به خدایان می‌رنده و زنده شونده، در عرصه‌ی مردم‌شناسی و حوزه تطبیق ادیان و آیین‌های باروری همچنان دوام اورده است و اغلب اسطوره‌شناسان معاصر بر آن‌اند که فریزر در تفسیر خود راه درستی را رفته است. (؟ ؟ ؟)

موضوع کار سِرجیمز بررسی تطبیقی فرهنگ‌ها در اسطوره است. موضوعی که به خوبی با آن آشنایی داشت زیرا ریشه‌ی فرهنگی خودش عمیق بود و در زمینه‌های فرهنگی دیگران نیز پژوهش وسیعی کرده بود. بدین سان، به ایده‌ی انتقال تجربه و تحقیق، زیستن و خواندن، و به قلمرو استدلالی واحدی توجه داشت. (؟ ؟ ؟) برای دانستن این که این مهم چگونه ممکن باشد، باید چیزی از زندگی‌اش دانست.

در تحویل سال 1854 جیمز جرج فریزر در آپارتمان کوچکی در برندن پلیس گلاسکو، به دنیا آمد. بدین‌سان عید سال نو همیشه زادروز او می‌شد. نکته‌ای که شاید بعدها در تعمق مجدانه وی در خصوص مراسم سال نو در بسیاری از سرزمین ها تاثیر گذاشت. و از جمله در مورد اسکاتلند معتقد بود که روز عید می‌بایست با اول نوامبر، آغاز سال نو سلتی، مصادف بوده باشد و به این ترتیب روز هالوین عید سال نو اولیه است که از ارواح و پریان خواسته می شد خیر و برکت را در بقیه‌ی ماه‌های سال به مردمان ارزانی دارند. (؟ ؟ ؟) که شاید بر این اساس بتوان مراسم هالوین را نوعی آیین برگرفته از بلاگردان‌های کهن دانست. هر چند که در خانواده‌ی پارسا و کلاسیک فریزر این‌گونه مراسم کهن بسیار بعید به نظر می‌رسد.

مادر سِرجیمز، کاترین فریزر یا با نام خانوادگی باگل، رمانتیک، افراطی و دلبسته‌ی رساله‌های فراوان درباره تاریخچه خانواده‌اش بود. او معتقد بود که باگل‌ها با دربار استوارت بده بستان داشته‌اند. نام باگل همچنین به دفعات در تاریخ کارائیب ظاهر می‌شود؛ زیرا "رابین باگل" در قرن هجدهم به جزایر هند غربی مهاجرت کرده و در آنجا کشت نیشکر راه انداخته بود. یکی از هم اسم‌های او "موسی باگل" در خیزش خلیج مورانت در جامائیکا در 1865 مطرح می شود. (؟ ؟ ؟) بنابر این باگل‌ها جهانگرد بوده‌اند:

یکی از برادران رابین، جرج باگل، به هندوستان رسید و چنان مورد علاقه‌ی "وارن هستینگز" قرار گرفت که در منطقه ی هیمالیا سفیر شد و با تشولاما دیدار کرد. او یکی از نخستین انگلیسی‌هایی است که به خاک تبت پا گذاشت. گزارش وی از این ماجرا که در زمان حیات فریزر تجدید چاپ شد، منبعی برای نظریه‌ی بلاگردان فریزر بود؛ و گردنبندی زینتی، هدیه ی تشولاما به جد وی در قرن هجدهم همچون میراث خانوادگی در خانه‌ی یکی از خاله‌های متعدد سِرجیمز نگهداری می شد. (؟ ؟ ؟) به این ترتیب، شایعات و داستان‌های زمان‌ها و مکان‌های دور در سرتاسر کودکی فریزر، همراه با یادهای بسیار نزدیکی از نقشی که خانواده در تاریخ روحانیت اسکاتلند ایفا کرده بود، در محیط خانوادگی وی رواج داشت و تاثیر فراوان روی او گذاشته بود.

سرجیمز مردی بود که مقررات را درک می‌کرد و به نظر می‌رسید که این جانبداری از قراردادها و از آنچه با احساساتی‌گری شاید بتوان سنت‌اش نامید، او را آماده ساخت که قراردادهای سایر جوامع را درک کند. اما او می‌دانست که قوانین جامعه ریشه در آیین‌ها و مناسک دارند که آن‌ها نیز به نوبه‌ی خود باورهای سحرآمیز را تقدیس می‌کند. قواعد به وجود می‌آیند تا تقدیس شوند، نه برای آنکه مردم جاهل‌اند، بلکه تجسم باورهایی هستند که برای درک جامعه، جهان و جایگاه انسان در آن ضروری‌اند. فریزر، در دوره‌ای به شدت معتقد بود که هر عمل پیامدی دارد و موضوعات کارش سایه‌های همین اعتقادند. (؟ ؟ ؟)

اگر آن بومی استرالیایی بر سر کوه می‌رفت و با شمعی در دست روشن به طلوع خورشید سلام می‌داد، برای آن بود که یقین داشت خورشید در نتیجه آن، با شدت بیشتری خواهد تابید. و با آن که ممکن است ما این کار را ساده لوحانه یا عبث بدانیم، دلبستگی ما به مراسمی دیگر با همان شور و شوق دست کم وادارمان می‌کند که آن را درک کنیم. جهان بر علت و معلول استوار است. وقتی علتی بروز می‌کند هیچ‌کس نمی‌تواند در آن دم عواقب آن را مشاهده کند. با این حال، کوته بینی ما مانع از آن نمی‌شود که با تصوراتی مبتنی بر نوع حتمیت بسیار خوش‌بینانه اقدام نکنیم. بنابراین همه‌ی اقدام‌های مبتنی محاسبه اعمالی ایمانی‌اند. (؟ ؟ ؟)

در موردی به نظر می‌رسد که در ابتدا سرجیمز در پی: شکلی ابتدایی از زبان‌شناسی نشانه‌شناختی بوده است. (در پشت کتابنامه‌ی به تعجیل فراهم شده‌ای با عنوان «کتاب‌های خواندنی» با مداد نوشته است «زبان دستگاهی از نشانه هاست»). اما در عید پاک 1883 در گیرودار بیکاری ایام تعطیل، به دعوت "جیمز وارده" روانشناس را به همراهی با او در سفری سیاحتی به اسپانیا پذیرفت و "وارده" در آنجا نسخه‌ای از فرهنگ بدوی تیلور به او هدیه داد. تاثیر این کتاب بر او آنی بود. شرح مضمونی تیلور از خرافات در سرتاسر جهان، اعتقاد به این که غالب رفتارهای امروزین یادگارهایی از دوران‌های گذشته‌اند، گزارش صریح و شکاکانه از الهیات عشای ربانی به منزله‌ی نوعی جادوی متاخر، از همان آغاز فریزر را مجذوب ساخت. (؟ ؟ ؟) به همین خاطر:

فریزر در بازگشت به کمبریج به مطالعه‌ی منظم تر پرداخت و همچنان دنبال همین مضمون بود که دو کتاب توتمیسم و شاخه‌ی زرین را نوشت. (؟ ؟ ؟)

از این دو کتاب، کتاب دوم بود که سِر جیمز نگارش آن را در 1889 شروع کرد. اما پیش از شروع کار تدارک وسیعی لازم بود.

فریزر قبلا در آثار کلاسیک غور کرده بود و در مبانی تاریخی حقوق تفحص پیدا کرده بود. از همان آغاز به نظر می‌رسید که پژوهشی واحد را در ذهن داشت که به کل فرهنگ و باورهای اولیه‌ی بشر می‌پرداخت. و این پژوهش به صورت روایی نوشته می‌شد. (؟ ؟ ؟) بنابراین در ابتدای کار سِر جیمز به دو چیز نیاز داشت:

نخست به گستره‌ی وسیعی از منابع درباره‌ی فرهنگ‌ها، و شبکه‌ای که در آن جای‌شان دهد. فریزر با مورد اول در ذهن به مطالعه‌ی هرچه بیشتر گزارش‌های مربوط به جوامع غیر غربی، گزارش‌های مندرج در نشریات تخصصی قوم نگاری، یادداشت‌های مقامات مستعمرات و مشاهدات میسیونرها همت گماشت؛ و دوم با ارسال پرسشنامه‌های مختلفی به کارورزان این حوزه افزایش می‌داد و درباره‌ی موضوعات خاصی نظیر مراسم ازدواج، قواعد جانشینی، اساطیر و آیین‌ها اطلاعات می‌خواست. پاسخ‌ها آموزنده بودند و فریزر با این روش ارتباط حرفه‌ای نزدیکی با بسیاری از پژوهشگران این حوزه همچون "کانن روسکو" در "اوگاندا" و "بالدوین اسپنسر" در "استرالیا" بر قرار کرد. (؟ ؟ ؟)

عناصر گوناگونی گرد هم آمدند تا نطفه اثر شکل بگیرد. در کتاب ششم "انئید" اثر "ویرژیل"، "اینیاس" پس از فرار از تروا در سر راهش به ایتالیا رسید و قرار شد در آنجا پادشاهانی را که در در شهر رم فرمانروایی خواهند کرد بیابند. با این حال در سر راه پدرش "انکیسس" می‌میرد و "اینیاس" از غار "سی‌بل" در کومه، جایی که امروز خلیج ناپل است، دیدار می کند؛ تا از او اجازه‌ی ورود به جهان زیرین را بگیرد و پدرش را ببیند. "سی‌بل" تردید دارد، می‌گوید اندک کسانی به این کار توفیق یافته‌اند و زنده مانده‌اند تا حال را بازگو کنند، اما اگر او مصمم است، در این صورت باید محافظی با خود ببرد. سپس عباراتی می‌آید که بر مبنای ترجمه 1743 "ویلیام پیت" چنین است:

اما چون عزم رفتن به جهان زیرین داری،

پانهادن به ورطه‌ی هول انگیز ظلمت و مرگ می‌خواهی

و گذشتن از رود نحس دوزخی

و پیمودن تالاب قیرگون تاتاری:

پس نخست رهنمودم شنو و ایمن رو.

درختی گشن،  منزل شاخه‌ی زرین،

رسته در بیشه‌زار انبوهی در میان آن دره

که حریم ژو زن خدای دوزخ است.

آدمی را نیست یارای گذر بر جهان مردگان قلمرو او،

مگر آن کس که "شاخه‌ی زرین" را از آن درخت تواند کند. (انئید، شش: 9-133)

این سطرها بود که در 1834 توجه "ترنر" را جلب کرده و وی بر اساس آن تابلویی کشیده بود که تصویر اصلی کتاب فریزر شده است. (؟ ؟ ؟)

این تابلو دریاچه‌ی افسانه‌ای آورنوس در دهانه‌ی جهان زیرین را نشان می‌دهد. در مرکز تصویر اشباحی اساطیری دایره‌وار می‌رقصند. در دوردست‌ها درختان کاج در منظره‌ی ایتالیای باستان قرار دارند. "ترنر" آخر سرِخود "سی‌بل" را در جلوی تابلو نقاشی کرده است که "شاخه‌ی زرین" را در دست دارد. ظاهرا تصویر او بعدا به فکر نقاش رسیده است زیرا چندسال بعد از به فروش رسیدن تابلو صاحبش ناامیدانه متوجه شد که تصویر سی بل از روی کرباس زدوده می‌شود. این تصویر با عجله روی کاغذ کشیده و سپس روی تابلو چسبانده شده بود. وقتی ترنر ماجرا را شنید شتابان خودش را به تابلو رساند و مجدد "شاخه‌ی زرین" را نقاشی کرد. (؟؟؟)

کسانی که در مورد رازهای پروسپرین مطلب می‌نویسند معتقدند که این شاخه جنبه‌ی رمز و راز دارد، اما شایعات به گونه‌ی دیگری است: می‌گویند پس از کشته شدن "شاه توآس" در "نوریکا" "اورستس" با خواهرش "ایفی‌ژنی" فرار کرد و در نزدیکی "آریسیا" تمثال دایانا را بازسازی کرد که در معبدش آیینی دگرگونه وجود داشت. در آنجا درختی بود که نمی بایست به شاخه‌اش آسیبی رسد، جز آن که هر برده‌ی فراری حق داشت در صورت شکستن شاخه‌ی آن با کاهن موقت معبد به مبارزه‌ی تن به تن بپردازد و خود به یادبود فرار نخستین کاهن معبد آزاد گردد. (؟ ؟ ؟)

همه‌ی این‌ها ممکن است پانویسی جزئی بر ادبیات کلاسیک به نظر آید و به نظر می‌رسد تنها شروعی بر تفکرات سِر جیمز باشد.

 در مارس 1889 فریزر در جلدهای قطور "کلیات بهترین و جالبترین سفرها و سیاحت‌ها" (1808-1814) اثر "جان پینگرتون" غور می‌کرد و در آنجا اشاره‌ای به پادشاهی "مالابار" در جنوب هندوستان یافت. آنجا به گفته‌ی "الکساندر همیلتن" که در قرن هجدهم به "مالابار" رفته بود؛ گویا در قدیم راجه یا شاه پس از هر دوازده سال عزل می‌شد. تا آنکه آیین جانشینی به صورت مبارزه‌ای مسلحانه درآمده بود و شاه در پناه محافظانش می‌بایست به صورت تشریفاتی از سلطنت خود در برابر همه‌ی مدعیان دفاع می‌کرد. (؟ ؟ ؟)

این آیین بیشتر به مراسم "آریسیا" شباهت داشت اما خیلی جدیدتر از آن بود. پس بر اساس این آیین کهن پایه‌ی طرح "شاخه‌ی زرین" را بنیان گذاشت. اگر چنین بود پس پایه‌ای پیدا شده بود که فریزر شناخت خود را درباره جوامع کهن، نحوه‌ی سامان دادن‌شان به امور، و فلسفه‌های زندگانی آنها که زنده‌شان می‌دانست، بر آن بنا نهاد.

با این حال باید توجه داشت که جهان جغرافیایی موضوع "سِر جیمز جرج فریزر" همان‌قدر جنوب هندوستان است که رم باستان. این‌ها هر دو به نظر او صرفا نمونه‌های امری وسیع‌تر و ژرف‌تر، یعنی اصول فکری و نحوه‌ی زندگی جمعی مردمان قدیم هستند. در واقع کار او کتابی است در مورد ذهنیت بشر و روابطی که عادتا از آن حاصل شده است و همچون موج پروانه‌ای در میان نسل‌ها و نژادهای مختلف گسترش یافته است. علت هم این بود که به نظر می‌رسد ذهن بشر در متن فرهنگ‌ها و اعصار مختلف و به ویژه وقتی با مذهب و جادو آموخته شده بود، ثبات و تداومی نشان می داد که در طول تاریخ مدام خود را تکرار کرده است.


  


نمایشنامه‌ی سلطان‌مار نوشته‌ی بهرام بیضایی.

اونچه در اینجا می‌خونید، قسمتی از نمایشنامه‌ی سلطان‌مار نوشته‌ی بهرام بیضایی...با این‌که این نمایشنامه در سال ۱۳۴۴ نوشته شده، ولی این دیالوگ‌ها و بازی‌ها چقدر تصویر حال‌وروز همین روزهای ماست. 




سفیر جابلصا: [خندان] و - اگر مملکت شما توفانی شد ما آن‌را از افراد آشوب‌طلب پاک می‌کنیم. 

داروغه: آفرین، آفرین! تعداد اراذلِ آشوب‌طلب مملکت ما چیست؟ 

سفیر جابلصا: چهل کرور قربان. 

داروغه: تعداد همه‌ی جمعیت چقدر است؟ 

سفیر جابلصا: همان چهل کرور قربان.

داروغه: عجب؛ گفتید به همان اندازه؟ یعنی همه را از زمین برمی‌دارید؟

[گریان] ولی سلطان بی‌ملّت که نمی‌شود.

سفیر جابلقا: نگران نباشید؛ ما برای شما ملّت دیگری وارد می‌کنیم بسیار از قبلی بهتر. سبزه‌رو دوست دارید یا گندُمگون؟

داروغه: چهل کرور؟

سفیر جابلصا: که در سراسر مملکت پخش شوند و جای خالی ملّت را پُر کنند.

...

داروغه: افسوس که تاریخ افتخارات دوران ما را هنوز ننوشته‌اند. کاش عاقبت باشکوه حکمرانی ما کتابی شده بود و من آن را می‌خواندم.

سفیر جابلصا: آینده هم از راه دور چشم به شما دوخته است!

داروغه: دلم می‌خواست بهترین داستان‌ها را درباره‌ی ما بگویند. درباره‌ی دلاوری‌ها، بخشش‌ها، کشورگشایی‌ها، و رعیّت‌پروری‌های ما. اصلاً چطور است اول تاریخ دورانِ ما را بنویسند و بعد ما آن را سر فرصت مثلِ نمایشی اجرا کنیم؟ 

سفیر جابلصا: احسنت! 

سفیر جابلقا: چه نبوغی! 

سفیر جابلصا: قربان چه‌جور نمایشی دوست دارید؛ طرب‌نامه یا تعب‌نامه؟ مضحکه یا اشک‌انگیز؟

سفیر جابلقا: ولی قربان؛ اگر تاریخ مثل نمایشنامه‌ای نوشته شود، آن وقت شاید بازیگرانی هم پیدا بشوند که آن را بهتر از شما بازی کنند. 

داروغه: آه بله؛ این خطرناک است. 

سفیر جابلصا: پس بهتر است زودتر قراردادها را امضا کنیم.

سفیر جابلقا: بله‌ بله؛ برویم اسناد را حاضر کنیم. 

[دو سفیر تعظیم‌کنان خارج می‌شوند. داروغه خوشحال –]

داروغه: واقعاً چقدر حکومت کردن به ما برازنده است. کاش می‌شد نسخه‌هایی از خودمان تکثیر کنیم و به سراسر جهان بفرستیم تا همه‌جا حکومت کنند. دیروز خودمان را در آینه می‌دیدیم؛ از جبروت خودمان خوشمان آمد.


نمایشنامه‌ی  #سلطان_مار / ۱۳۴۴



روی جلدِ چاپِ یکُمِ سلطان مار، نشر کتاب به سال ۱۳۴۵