قسمت نخست:
چند روز پیش داشتم مقالهای میخوندم که در اون هرجا میخواست در مورد نگارگریایرانی حرف بزنه به جای واژهی نگارگری از مینیاتور استفاده میکرد. از اونجایی که مقالهرو یه دکترای پژوهش هنر نوشته بود، خیلی برام سنگین اومد که این سونامی بیسوادی از کجا ریشه میگیره. به خاطر همین هم به خودم گفتم حتما باید یه مقاله در مورد نگارگری بنویسم. قبل از این که مقاله رو شروع کنم، قبل از هرچیز در مقدمه باید بگم که مینیاتور با نگارگری از زمین تا آسمون فرقشه.! به طور کلی به نقاشیهای مینیمالیستی که اروپاییهای مسیحی در کتابهای دورهی قرونوسطی ترسیم میکردن مینیاتور میگن، «و بعضی معتقدن که این واژه از واژهی "مینینیچر" به معنی طبیعت کوچک شده اومده.» این نقاشیکتابها که مخصوص دورهای خاص «قرون وسطی و رنسانس» و کتابهایی خاص «معمولا کتابهای ادبی و مذهبی این دوره» هستن به این خاطر به مینیاتور معروفن که حداقل در طرحهای اولیه نقاش دورهی قرون وسطی به نوعی یک طبیعت خلاصه شده رو میکشیده. بعدا در دورانی که اروپاییها شروع به مسافرت رفتن کردن، و چه از جادهی ابریشم و چه از دریا به ایران رسیدن، وقتی کتابهای ایرانی «مخصوصا کتابهای ادبی» رو مطالعه کردن با نگارگری در این کتابها روبرو شدن؛ پس درنتیجه از روی عادت به نگارگریهای اینکتابها، به اشتباه گفتن مینیاتور.! از اونجایی که ما ایرانیها کاملا کورکورانه، بدون مطالعه و پژوهش و معمولا از روی جهل از روی کارهای فرنگیها تقلید میکنیم این شد که از این یکی هم تقلید کردیم و به نگارگری گفتیم مینیاتور.! به هرحال این شما و این هم مقدمهای بر نگارگری ایران:
نگارگری ایرانی که به اشتباه مینیاتور هم خوانده میشود، شامل آثاری از دورههای مختلف تاریخ ایران است که بیشتر به صورت مصورسازی کتب ادبی (همچون شاهنامهها، ورقهوگلشاه، کلیلهودمنه، سمکعیار، و...) علمیوفنی (التریاق، الادویهالمفرده، الاغانی و...)، تاریخی (جامعالتواریخ و...) و همچنین، برخی کتب مذهبی همچون، خاوراننامه میباشد. نگارگری ایرانی عموما از قرن 3 هـ. ش به بعد ظاهر شناخته شدهی خودش را یافت و دارای شاعرانگی خاص خود در تصویر است. مکاتب نگارگری ایران بر اساس تاریخ به وجود آمدنشان به این دستهها تقسیم میشوند: 1- مکتب سلجوقی «قرن چهارم خورشیدی». 2- مکتب بغداد (عباسی) «از قرن دوم تا هفتم خورشیدی». 3- مکتب تبریزِ اول (مغول) «قرن هفت و هشت خورشیدی». 4-مکتب شیرازِ اول «قرن هشتم خورشیدی». 5- مکتب جلایری «قرن هشتم و نهم خورشیدی». 6- مکتب شیرازِ دوم «قرن نهم خورشیدی». 7- مکتب هرات «قرن نهم و دهم خورشیدی». 8- مکتب بخارا «قرن دهم خورشیدی». 9- مکتب قزوین «قرن دهم خورشیدی». 10- مکتب تبریز دوم «نیمهی اول قرن دهم خورشیدی». 11- مکتب اصفهان «نیمهی دوم قرن دهم و یازدهم خورشیدی». 12- مکتب زند و قاجار «قرن دوازده خورشیدی» (طاووسی، 1390، 17)
در امتداد تاریخ هنر ایران جای هنر نقاشی به طور بیسابقه ای خالی است. برعکس بقیهی کشورها – چه در منطقهی اروپا و چه در آسیای شرقی – در ایران پژوهشگر تاریخ هنر به ندرت با هنر نقاشی روبرو میشود و آنچه که از هنر نقاشی با آن برخورد میکند، ناپیوسته و در دورههای تاریخی مختلف مقطع مقطع است. این جای خالی در ایران با هنر نگارگری جایگزین شده و اگر چه شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه رشد نقاشی را نداده، ولی هنر نگارگری به جای آن پیوسته رشد داشته و به غیر از مواردی چند که به خاطر حمله های ویران کننده نیروهای خارجی هنر ایرانی با وقفه روبرو شده، نگارگری به رشد خود ادامه داده است.
نخستین آثار نقاشی ایران، به حدود هشت تا ده هزار سال قبل از میلاد مسیح در غار دوشه لرستان برمیگردد، و بعدتر از آن در دورههای تاریخی قبل از اسلام آنچه را که بتوان نقاشی نامید در دیوارنگاریهای کاخهای اشکانی و ساسانی یافت میشود. با ورود اسلام به ایران، در دو قرن نخست با سکوت فرهنگی و سیاسی از سوی ایرانیان روبرو هستیم و کمتر اثر هنری از این دوره دو قرنی یافت میشود. (زرین کوب، 1384، 3)
از آن پس، با روی کار آمدن سلسلههای ایرانی سامانیان، غزنویان، و آلبویه استقلال از دست رفتهی ایرانیان تا حدودی به آنها باز میگردد و زمینه برای احیای هنر و فرهنگ ایرانی فراهم میشود. عمده آثار به دست آمده در این دوران شامل مصورسازی کتب میباشد و کمتر به نقاشی دیواری کاخها میپردازد. (دلیلش هم دشمنی اسلام در اوندورهی تاریخی با هنر نقاشی بوده، چرا که بسیاری از عالمان دین در اون دوران معتقد بودن که نقاشی و ترسیم چهرهها جایز نیست. شما در بیشتر آثار هنری بعد از اسلام که نگاه کنی نقوش هندسی جای ترسیم سوژههای انسانی رو گرفتن. حتی مثلا در نقوش سفالگری هم در دوران ساسانی سوژههای انسانی بسیار زیبایی بر روی سفالها ترسیم شدن، ولی بعد از اسلام و مخصوصا بعد از دوقرن سکوت، دیگه خبری از اون چهرههای زیبا و فیگورهای درحال رقص یا شکار نیست و شکلهای هندسی جای اونها رو گرفتن. اگه دوست داشتید یه سر به موزهی رضا عباسی بزنید، از این کارهای قشنگ اونجا زیاد میبینید.!) همچنین، عنوان میشود که ایرانیان در دوران نخستین بعد از اسلام، در حین ترجمه آثار یونان و بیزانس تصاویر این کتب را نیز کپی برداری کردهاند. بر اساس اسناد سه دوره متمایز ولی پیوسته برای تاریخ نگارگری قدیم ایرانی در نظر گرفته میشود: دوره سنتهای کهن، فاصله از طبیعتگرایی یونان-رومی، و بازگشت به سنتهای پیشین را نشان میدهند. دورهی شکوفایی نگارگری و دورهی تکوین شیوههای التقاطی. (پاکباز، 1390، 575) پس از اسلام دو عامل بسیار مهم در جهتگیری هنر نقاشی و نگارگری ایرانی نقش بسیار مهمی داشتهاند. نخست مذهب حاکم بر جامعه، و دوم حکومتها بودهاند.
از آنجا که بعد از حمله ی اعراب به ایران عموم مردم در فلات ایران به دین اسلام روی آوردند و به خاطر آن که دین اسلام در اصول فقه هر گونه ترسیم و تصویر موجودات را حرام اعلام کرده است، به این خاطر سنتهای کلاسیک نقاشی غربی نتوانست میان مردم جایی داشته باشد. ولی جای خالی نقاشی در این منطقهی جغرافیایی با تصویرگری و نگارگری برای کتابهای علمی، فلسفی و هنری پر شد. عامل دوم که به همین اندازه نقش مهم داشت، شکلگیری حکومتهای سیاسی منطقه بود. (پاکباز، 1390، 580)
در این شکلگیری سیاسی با گذشت زمان دستهبندی تاریخی سبکها و شیوههای نگارگری بر اساس مکاتب آنها شناخته میشود و مکاتب نگارگری رابطهی مستقیمی با حکومتهای مرکزی خود دارند. به همین خاطر هم در دورههای گوناگون حکومت سلسلههای ایرانی نام مکاتب نگارگری یا بر اساس نام پایتخت و یا نام همین حکومتها انتخاب میشود. مکاتبی همچون سلجوقی، عباسی، شیراز، تبریز، هرات و... (طاووسی، 1390، 16)
البته باید به این نکته توجه کرد که با توجه به پراکندگی حکومتها در قلمروی فرهنگی ایران بعضی از مکاتب به خاطر قدرت فرهنگی و داشتن آرامش نسبی در آن شهر به وجود آمدند. از جمله این مکتبها میتوان به مکتب شیراز اشاره کرد. مکاتب نگارگری ایران بر اساس تاریخ به وجود آمدنشان به این دستهها تقسیم میشوند:
1- مکتب سلجوقی «قرن چهارم خورشیدی»
2- مکتب بغداد (عباسی) «از قرن دوم تا هفتم خورشیدی»
3- مکتب تبریز اول (مغول) «قرن هفت و هشت خورشیدی»
4- مکتب شیراز اول «قرن هشتم خورشیدی»
5- مکتب جلایری «قرن هشتم و نهم خورشیدی»
6- مکتب شیراز دوم «قرن نهم خورشیدی»
7- مکتب هرات «قرن نهم و دهم خورشیدی»
8- مکتب بخارا «قرن دهم خورشیدی»
9- مکتب قزوین «قرن دهم خورشیدی»
10- مکتب تبریز دوم «نیمه ی اول قرن دهم خورشیدی»
11- مکتب اصفهان «نیمه ی دوم قرن دهم و قرن یازدهم خورشیدی»
12- مکتب زند و قاجار «قرن دوازده خورشیدی» (طاووسی، 1390، 17)
با توجه به جایگاه جغرافیایی مرکز مکاتب، به نظر میرسد که شرق ایران در حفظ مواریث کهن هنر ایرانی، به ویژه سنت تصویرگری سهمی اساسی داشته است. پیوندهای هنری شرق ایران با استقرار حکومتهای محلی بهویژه سامانیان (495-204ه.ق) و غزنویان (582-367 ه.ق) قوام بیشتری پیدا کرد و این سلسهها به تقویت سنتهای محلی پرداختند. کوشندگیهای هنری شرق ایران ویژگیهایی پدید آورد که سلیقه هنری مرکز ایران را تحت تاثیر قرار داد و با مولفهها و نمودهای هنری، محلی جدید فراز آورد؛ چنانکه نمونههای از آن را بعدها در مکتب نگارگری شیراز میتوان مشاهده کرد.
درست است که در این مرحله جز اشاراتی چند در متون باقی نمانده است، اما رد پای آن را میتوان در سفالینهها، فلزها، و کاشیکاریهای این دوره بازیافت. نگارگری به منزله هنری کاربردی در آثار علمی چون {صور الکواکب الثابته عبدالرحمان صوفی} در سده 4 و 5 هـ.ق راه خود را باز کرده بود و به تدریج به ادبیات حماسی ایران متمایل شد و همگامی با شعر و ادب فارسی را آغاز کرد. قصهخوانی در دربار حکومتهای مختلف طرفدارانی زیاد داشت. قصهخوانی، نقالی و خنیاگری با تصویرپردازی بیش از همه در مجموعه داستانهای افسانهای و اخلاقی چون کلیلهودمنه و داستانهای حماسی چون شاهنامه پی گرفته شد. شاهنامه فردوسی از معدود کتابهایی است که در همه دورانها و مکاتب، مورد نگارگری قرار گرفته است. با بررسی این کتاب به نظر میرسد فردوسی با نقاشی و فیگوراتیو آشنا بوده و بارها در مجالس شاهنامه از نقش و نقاشی صحبت کرده است (آژند،1387 :47-46). با نگاهی اجمالی به تاریخ هنر ایران همانطور که از سیر تاریخی مکاتب نگارگری بر میآید، این هنر از قرن چهارم تا اوایل قرن دوازدم خورشیدی بدون وقفه به زندگی و رشد خود ادامه داده است. درست مثل گیاهی که رشد میکند و سر به آسمان میرساند. این هنر هم در طول تاریخ رشد کرده و با قویتر شدن تکنیکها، و با تجربهتر شدن هنرمندان زمان، در قرن نهم و دهم به اوج خود رسیده است. اگر هدف بررسی این هنر را بررسی سوژههای انسانی و تبدیل آن به نقاشیهای تک موضوع در نظر گرفته شود. اگر موضوع بررسی این آثار جایگاه انسان در نظر گرفته شود، یکی از بهترین دوران نگارگری را می توان مکتب اصفهان و با هنرمندی رضا عباسی در نظر گرفت. ولی اگر نگاهی داستانگو و روایتگر به آن انداخته شود، اوج نگارگری ایران در قرن نهم و دهم، در دو مکتب هرات و تبریز دو خواهد بود. بررسی اجمالی سیر تغییرات هنر نگارگری در طول تاریخ نشان خواهد داد، که چگونه تکامل هنری – فرهنگی به راه خود ادامه داده است. ابتدا با بررسی مکتب سلجوقی و بر اساس استدلال استقرایی پژوهشگر به این نتیجه میرسد، این مکتب بر اساس طرح نگاریها و سنتهای نقاشی قبل از اسلام در ایران به وجود آمده است. از آثار قبل از اسلام که بر این مکتب تاثیر فراوان داشته میتوان به کتاب ارژنگ منصوب به مانی پیامبر اشاره کرد. (پوپ، 1369، 59) با این که نسخه ارژنگ تا قرن ۱۱ میلادی در کتابخانه غزنی وجود داشت، ولی تنها نقاشیهایی که امروز از پیروان مانی باقی مانده، دیوارنگارهها و تصویرهایی است که بیشترشان در بین سدههای ۹ تا ۱۲ میلادی و در درخشانترین دوره شهریاری اویغورهای مانوی خلق شدهاند و از تورفان ناحیهای در آسیای مرکزی واقع در غرب چین بهدست آمدهاند. (کلیمکایت، 1384، 22) بررسی رنگ، فرم و شکلِ قرارگیری سوژهها در آثار مانوی نشان میدهد که تا چه اندازه نگارگران مکتب سلجوقی از آنها تاثیر گرفتهاند.
(تصویر1) روایت آزاده و بهرام گور، ورقه و گلشاه، مکتب سلجوقی. هنرمند ناشناس.
(تصویر 2) برگی از ارژنگ، ترکستان چین، منصوب به مانی.