باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

زندگی‌نامه‌ی دیوید لینچ: فیلمساز و هنرمند سورئالیست

زندگی‌نامه‌ی دیوید لینچ: فیلمساز و هنرمند سورئالیست

دیوید لینچ یکی از کارسازترین و نوآورترین فیلمسازان زمان ماست؛ فیلم‌های او به خاطر تصاویر سورئال، روایت‌های رویایی و طراحی دقیق صدا شناخته می‌شوند. او همچنین فیلم‌نامه‌نویس، نقاش، هنرمند تجسمی، موسیقی‌دان، بازیگر و نویسنده است که در طول زندگی حرفه‌ای خود، گونه‌های گوناگون بیان را بررسی کرده است.

سنین جوانی و تحصیل

لینچ در 20 ژانویه 1946 در میسولا، مونتانا، از پدری دانشمند پژوهشگر و مادری معلم (زبان) به‌دنیا آمد. او در یک خانواده‌ی کوچنشین بزرگ شد که بیشتر در سراسر ایالات متحده در حال سفر بودند. او از دوران جوانی به نقاشی و هنر علاقه داشت و پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در سال 1964 در مدرسه هنرهای زیبای بوستون ثبت‌نام کرد. دیوید لینچ سپس به آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا در فیلادلفیا جابه‌جا شد و در آنجا   شروع به تجربه ساخت فیلم و انیمیشن کرد. اولین فیلم او یک لوپ 60 ثانیه‌ای به نام شش مرد که بیمار می شوند (1967) بود که برای مسابقه نقاشی و مجسمه‌سازی تجربی ساخت.

در سال 1970، لینچ به لس‌آنجلس رفت تا در مرکز مطالعات فیلم پیشرفته‌ی انستیتوی فیلم آمریکا (بعدها هنرستان AFI) شرکت کند. در آنجا او روی اولین فیلم بلند خود، Eraserhead 1977 کار کرد، داستانی تاریک و نگران‌کننده از مبارزه مردی با پدر شدن و از خود بیگانگی صنعتی. ساخت این فیلم چندین سال به درازا کشید و در ابتدا منتقدان و تماشاگران آن را رد کردند، اما بعداً درجایگاه یک شاهکار سینمای آمریکا در ژانر فیلم مستقل شناخته شد.

پیشه و دستاوردها

موفقیت لینچ در کارگردانی و سینما با The Elephant Man 1980، یک درام زندگینامه‌ای درباره زندگی جوزف مریک، مردی به شدت بد شکل در انگلستان ویکتوریایی، آغاز شد. این فیلم یک پیروزی تجاری و انتقادی بود و اولین نامزدی اسکار را برای لینچ برای بهترین کارگردانی و فیلمنامه اقتباسی به ارمغان آورد. او سپس توسط تهیه‌کننده دینو. دی. لورنتیس برای کارگردانی فیلم Dune 1984، یک حماسه علمی-تخیلی بر اساس رمانی از فرانک هربرت، استخدام شد. این فیلم در باکس آفیس شکست خورد و نقدهای منفی دریافت کرد، اما لینچ را به برخی از همکاران آینده‌اش مانند کایل مک لاکلان، فردی جونز و استینگ نیز معرفی کرد. لینچ با Blue Velvet 1986 به‌ ریشه‌های مستقل خود بازگشت، یک معمای نئو نوآر که تاریک و پیچ خورده بود و زیر شکم یک شهر کوچک به ظاهر ایده‌آل می‌گذشت. در این فیلم مک لاکلان، ایزابلا روسلینی، دنیس هاپر و لورا درن بازی کردند و به‌دلیل تبارمندی، سبک و نمادگرایی آن مورد ستایش قرار گرفت. لینچ دومین نامزدی اسکار بهترین کارگردانی خود را برای مخمل آبی دریافت کرد که اکنون یکی از بهترین و تاثیرگذارترین آثار او محسوب می شود.

در سال 1990، لینچ و مارک فراست مجموعه تلویزیونی Twin Peaks را ساختند؛ یک درام سورئالیستی شگفت‌انگیز که در پی پژوهش برای یافتن جواب، پیرامون قتل یک دختر نوجوان در یک شهر دورافتاده روی می‌داد. این نمایش پدیده‌ای بود که میلیون‌ها بیننده را با ترکیبی از رمز و راز، کمدی، ترسناک و عاشقانه مجذوب خود می‌کرد. لینچ همچنین چندین قسمت از سریال، از جمله قسمت‌های پایلت و پایانی را کارگردانی کرد و در نقش مامور اف‌بی‌آی، گوردون کول، نیز بازی کرد. این سریال (تویین پیکس) پس از دو فصل لغو شد، اما لینچ بعداً یک فیلم پیش درآمد، به نام Twin Peaks Fire Walk with Me 1992 ساخت که بر آخرین روزهای قربانی، لورا پالمر متمرکز بود.

لینچ پس از آن نیز به ساختن فیلم‌های گوناگون ادامه داد که عادت‌ها و انتظارهای مردم را به‌چالش می‌کشید و تغییر می‌داد.

فیلم‌هایی مانند:

·                Wild at Heart 1990، یک فیلم جاده‌ای خشن و عاشقانه که برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن شد.

·                بزرگراه گمشده 1997، یک تریلر روانشناختی که روایتی پیچیده و غیرخطی را به نمایش می‌گذارد.

·                Mulholland Drive 2001، معمایی نئو نوآر که جنبه تاریک هالیوود و ماهیت هویت را بررسی می‌کند. Mulholland Drive ابتدا به‌عنوان پایلت یک سریال تلویزیونی در نظر گرفته‌شد، اما سپس توسط شبکه رد شد و بعداً به عنوان یک فیلم دوباره بازتدوین شد. این یک موفقیت تجاری و انتقادی بود و سومین نامزدی اسکار بهترین کارگردانی را برای لینچ به ارمغان آورد.

·                Inland Empire 2006 نیز جدیدترین فیلم بلند لینچ بود؛ یک حماسه تجربی سه ساعته که درن در نقش بازیگری در آن بازی می‌کرد که در حین فیلمبرداری یک فیلم نفرین‌شده، کنترل خود را بر واقعیت از دست می‌دهد. این فیلم بر روی ویدئوی دیجیتال فیلمبرداری شد و ساختاری آزاد و بداهه داشت، که نشان دهنده رویکرد شهودی و خودانگیخته لینچ در ساخت فیلم‌سازی بود.

لینچ از آن زمان تاکنون فیلم بلند دیگری نساخته است، اما در پروژه های گوناگونی، مانند فیلم کوتاه، سریال‌های اینترنتی، مستند، موزیک ویدئو و تبلیغات شرکت داشته است. او همچنین در جایگاه بازیگر، در نقش گوردون کول در احیای Twin Peaks که در سال 2017 نویسنده و کارگردانی آن بود، تکرار کرد.

دیگر تلاش‌های هنری دیوید لینچ

لینچ علاوه بر فیلمسازی، اشتیاق خود به نقاشی و هنرهای تجسمی را نیز در طول زندگی حرفه‌ای خود دنبال کرده است. او نقاشی‌ها، طراحی‌ها، عکس‌ها، مجسمه‌ها و اینستالیشن‌های خود را در گالری‌ها و موزه‌های مختلف جهان به نمایش گذاشته است. هنر او بیشتر تاریک، گروتسک و سورئال است و بازتاب‌دهنده‌ی شیفتگی او به ناخودآگاه و ناشناخته‌هاست.

او همچنین چند جلد کتاب نوشته است، مانند:

·                تصاویر 1994 یا Images 1994، مجموعه ای از عکس‌ها و آثار هنری او.

·                گرفتن ماهی بزرگ 2006، یا Catching the Big Fish 2006، خاطرات و آموزش ژرف‌پویی (مدیتیشن) در مورد رسیدن به نوآوری و سفر به ژرف‌ترین بخش‌های انسان.

·                اتاق برای رویا 2018 یا Room to Dream 2018، بیوگرافی ترکیبی و زندگینامه‌ای که با همکاری روزنامه‌نگار «کریستین مک کنا» نوشته‌شده است.

لینچ همچنین موسیقی‌دانی است که برای برخی از فیلم‌ها و پروژه‌های خود مانند Eraserhead، Twin Peaks و The Air Is on Fire 2007، موسیقی ساخته و تولید کرده است؛ همچنین به اینستالیشن صوتی که همراه با نمایشگاه او در Fondation Cartier در پاریس بود، نیز می‌توان اشاره کرد.

او (دیوید لینچ) همچنین سه آلبوم تک‌نفره منتشر کرده است که دارای آوازهای متمایز و نوازندگی گیتار اوست؛ آلبوم‌هایی به‌نام‌های:

·                BlueBOB 2001

·                Crazy Clown Time 2011

·                The Big Dream 2013

او با نوازندگان دیگری مانند «آنجلو بادالامنتی»، «جولی کروز»، «کریستا بل» و «کارن او» همکاری داشته است و برای هنرمندانی مانند «کریس آیزاک»، «ایکس ژاپن»، «موبی»، «اینترپل»، «ناین اینچ نیلز» و «دونوان» نماهنگ کارگردانی کرده است.

زندگی شخصی و کارهای انسان‌دوستانه‌ی دیوید لینچ

دیوید لینچ تاکنون چهار بار ازدواج کرده و چهار فرزند دارد. همسر اول او «پگی ریوی» بود که در سال 1967 با او ازدواج کرد و در سال 1974 طلاق گرفت؛ آنها یک دختر به نام «جنیفر لینچ» دارند که او نیز فیلمساز است. همسر دوم او «مری فیسک» بود که در سال 1977 با او ازدواج کرد و در سال 1987 طلاق گرفت؛ آنها یک پسر به نام «آستین لینچ» دارند که کارگردان و تهیه کننده سینما است. همسر سوم او «مری سوینی» بود که در سال 2006 با او ازدواج کرد و در همان سال طلاق گرفت؛ آنها یک پسر به‌نام «رایلی لینچ» دارند که موسیقی‌دان و بازیگر است. همسر چهارم او که اکنون نیز با او زندگی می‌کند، «امیلی استوفل» است که در سال 2009 با او ازدواج کرد؛ آنها یک دختر به‌نام «لولا بوگینیا لینچ» دارند که در سال 2012 به‌دنیا آمد.

لینچ یک تمرین‌کننده مشتاق و مدافع ژرف‌پویی (مدیتیشن) است؛ تکنیکی برای آرامش ذهنی و آگاهی که در سال 1973 آموخت. او این تمرین را برای افزایش نوآوری، شادی و آرامش خاطر خود می‌داند. او بنیاد دیوید لینچ را در سال 2005 تأسیس کرد، یک سازمان غیرانتفاعی که استفاده از مراقبه را برای کاهش استرس، بهبود تندرستی و دگرگشت اجتماعی، گسترش می‌دهد. این بنیاد از برنامه‌ها و ابتکارات مختلفی پشتیبانی کرده است؛ مانند آموزش مراقبه به دانش‌آموزان در خطر، جانبازان، زندانیان، پناهندگان و بازماندگان خشونت خانگی. لینچ همچنین کنسرت‌ها و رویدادهای فراوانی را برای جمع‌آوری بودجه و آگاهی‌سازی برای بنیادش سازماندهی کرده و در آن شرکت کرده است؛ مانند «پل مک کارتنی»، «رینگو استار»، «ادی ودر»، «شریل کرو»، «کیتی پری» و «هیو جکمن».

دیوید لینچ همچنین پشتیبان کوششگران زیست محیطی، مانند کشاورزی ارگانیک، انرژی‌های تجدیدپذیر و آگاهی از تغییرات آب‌وهوایی است. او چندین سازمان و کمپین را تأییدکرده و به‌آنها کمک مالی‌کرده است؛ مانند حزب قانون طبیعی، دانشگاه مدیریت ماهاریشی، کشور جهانیِ صلح جهانی و بنیاد دیوید سوزوکی. او همچنین علیه حیوان‌آزاری، سلاح‌های هسته‌ای و جنگ صحبت کرده و در مصاحبه‌ها و نشریات مختلفی دیدگاه‌های خود را در زمینه معنویت، سیاست و فرهنگ بیان کرده است.

درنهایت نتیجه این‌که... دیوید لینچ یک هنرمند رویاگرا است و آثاری بی‌همتا و کنشگر را خلق کرده که در رسانه‌ها و ژانرهای گوناگون گسترده‌اند. او با سبک و دستمایه‌های نامرسوم، شگفت‌انگیز و نامعمول خود مرزهای سینما و هنر را به‌چالش کشیده است. او همچنین با نوآوری و بینش خود، بر فیلمسازان، هنرمندان و طرفداران بی‌شماری در سراسر جهان الهام بخشیده و آن‌ها را دگرگون کرده است. او یک اسطوره زنده است که به‌کشف و بیان دیدگاه هنری خود ادامه می‌دهد و آن را با جهان به‌اشتراک می‌گذارد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد