ادامه مطلب ...
این مقالهایه که در مورد جایگاه کلاغ در اسطوره و فرهنگ عوام ایران نوشتم، منابع رو به خاطر این که مقاله به راحتی دزدیده و کپی نشه اینجا نمیگذارم. ولی اگه برای مطالعهی بیشتر علاقه داشتید بهم پیام بدین تا منابع بیشتری بهتون معرفی کنم.
*****************************
همیشه در طول تاریخ زمانی که یک نیروی خارجی به کشوری چیره میشود، نخستین کاری که میکند این است که نمادها و نشانههای ملی آن کشور و مردمان آن کشور را نابود میکند. برای این که مردمی که هویت نداشته باشند تلاشی هم برای آزاد کردن خود از بند و زنجیر نیروی اشغالگر انجام نخواهند داد. به همین دلیل هم زمانی که شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد، نیروهای ویرانگر خارجی تلاش کردند تا نمادها و نشانههای هویت ملی ایران را نابود کنند. یکی از نشانههای ملی هر کشوری از جمله ایران توتم و حیوانات مقدس آن کشور است. در ایران باستان، سه حیوان مهم هستند که به عنوان توتم و موجود مقدس شناخته میشوند؛ گاو، سگ و غراب یا «کلاغ». به همینخاطر هم ویرانگران خارجی سگ را نجس دانستند، گاو را احمق دانستند و غراب را نشانهی شوم نامیدند. در صورتی که تا قبل از آن هر سه حیوان نشانههای نیک به حساب میآمدند. سگ «در اوستا» به عنوانی یکی از یاران امشاسپندان حیوان مقدسی شناخته میشود و وظیفهاش آن است که از روان مردگان در برابر نیروهای اهرمینو مراقبت کند؛ همچنین زبان سگ را زبان ایزدان میدانستند و باور داشتند نیروهای اهریمن را دور میکند. از طرفی سگ در فرهنگ عامهی مردم، نشانهی آبادی و آبادانی بود و شنیدن صدایش در شب نشانهی رسیدن به شهر یا آبادی بود. گاو نیز به همینشکل یکی از مهمترین حیوانات اساطیری و توتم مردم ایران به حساب میآید، فریدون پادشاه باستانی ایران خودش را فرزند گاو میدانست و اهورامزدا گاو آسمانی را به عنوان نشانهای از نیکی و پاکی آفرینش بهوجود آورد. در همین راستا در این مقاله به بررسی جایگاه کلاغ یا غراب در اسطوره و فرهنگ عوام ایران پرداختم تا این پرندهی باستانی ایران را بهتر بشناسیم.
ادامه مطلب ...مقدمه
ابتدا قرار بود مقالهای با موضوع "روحهای جاودان در اسطورهشناسی ایران باستان" بنویسم؛ ولی وقتی مطالعات و پژوهشهام رو در این زمینه شروع کردم این موضوع رو با کاستیهای زیادی همراه دیدم و در نتیجه تصمیم گرفتم از خیلی قبلتر یعنی شناخت روح در جهانبینی معاصر شرکت کنم و ریشههای اون رو به صورت اجمالی مورد بررسی قرار بدم. چرا که برای درک موضوعِ "ارواح جاودان" ابتدا باید جهانبینی کهن ایرانی رو درک میکردیم و بعد به اونها میرسیدیم. پس به طور کلی به بررسی «جایگاهِ روحهای سازندهی نظام انسان در ایران باستان» پرداختم و از ابتدای ماجرا شروع کردم و در نهایت به توضیح کارکرد اسطورهشناختی ارواح یا روحهای جاودان رسیدم. در این مقاله جهانبینی روح در دنیای معاصر رو توضیح دادم و بعد به توضیح مقدماتی کیهانشناسی جهان روحانی در ایران باستان پرداختم. بعد انواع روحها رو با ریشهیابی درزمانی، از نظر زبانشناسی مورد بررسی قرار دادم و انواع، جهان و کارکرد فلسفی خاص اونها رو بیان کردم.
این مقاله از اون مقالههاییه که به پرسشهای زیادی در مورد کاربرد بسیاری از واژگان که امروز استفاده میشه پاسخ میده، و چرایی هویت امروز ما رو برامون روشن میکنه. چرا که میفهمیم جهانبینی ایرانیها در ابتدا چی بوده و چگونه به این چیزی که امروز هست رسیده.!
**********************************
روحهای سازندهی نظام انسان در کیهانشناسی ایران باستان.
نویسنده: باربد یحیویزاده
قبل از آنکه در اینجا به اصل موضوع بپردازیم، لازم است به اصل جایگاه روح «یا بهتر بگوییم واژهی روح» در کیهانشناسی و جهانبینی ایرانباستان بپردازیم. به طور کلی آنچه که امروز در چارچوب واژهی روح میشناسیم، بر اساس جهانبینی اسلام و ادیان سامی به وجود آمده است. چرا که آن تصوری که از روح وجود دارد به واسطهی آموزههای اسلام (که آن هم تحت تاثیر اساطیر و ادیان سامی است) به وجود آمده و به طور کلی با جهانبینی ایران کهن فرق دارد.
در اسلام واژهی "روح" از ریشهی "ریح" به وجود آمده، و خود این واژه (ریح) به معنی باد است. در همین راستا ابن کثیر آیه ۸۵ سورهی اسراء را چنین تفسیر کرده: «ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر» که ترجمهی آن میشود: «همچون هوا لطیف است و در تن جریان دارد، همچون آب که در ریشه و رگهای درخت جاری است».
از طرفی فراموش نکنیم که در آیینهای قبل از اسلام و حتی فرهنگ عوام مردمان سامیِ بعد از اسلام، انواع روحهای سرگردانی که گاه و بیگاه جسم مردمان را تسخیر میکنند را "باد" نامیده و تا همین امروز هم آیینهای مختلفی برای آزادسازی این بادهای پلید وجود دارند. برای مثال اگر به کتاب "اهل هوا" نوشتهی غلامحسین ساعدی سر بزنیم، گفته شده که در مناطق ساحل نشین جنوب ایران انواع بادها «یا ارواحی» وجود دارند که به مغز انسان نفوذ کرده و آدمی را بیمار و تسخیر میکنند؛ برای رهایی از این بادها «یا ارواح» باید آیین خاصی به نام "زار" را اجرا کرد؛ که البته آن هم شرح خاص خودش را دارد. هدفم از بیان این مثال این است که بگویم هر منطقه و فرهنگ مردمیاش جهانبینی و کیهانشناسی خاص خودش را دارد و ما برای درک جهانبینی و کیهانشناسی "ایران باستان" باید به شیوهی خاص خودش عمل کنیم. اصولاً درک جهانبینی ارواح برای ما «ایرانیان معاصر» یا از راه اسلام و آموزههای آن، و یا از راه مسیحیت به واسطهی رسانههای غربی و مخصوصاً سینما آمده است. آن تصویر سفید، رنگ پریده، سبک و شناور در هوا که معمولاً هم بر اساس صورت و جسم مادی انسان تصویر میشود، دقیقا بر اساس جهانبینی سامی ترسیم شده است. روح گویی جسمی است که با عنصر باد ترکیب شده و تغییر شکل داده. اصلاً واژهی "شبح" دقیقاً به همین تصویر دلالت دارد؛ روح انسان بعد از مرگ که همچون جسم آدمی در زمان حیات است. در زبان عبری و آیین-اسطورهشناسی قوم یهود از دو واژهی "روح" و "نفیش" استفاده شده؛ واژهی "نفیش" همریشه و هممعنی واژهی "نَفَس" است و در بسیاری از جاها معنی "دم و بازدم" را میدهد. به همین خاطر هم در مذهبشناسی یهود، روح همچون باد و نسیم از راه دهان، ریهها، و تنفس وارد بدن میشود. از طرف دیگر در جهانبینی «پسا اسلامی ایران» تنها یک روح، برای جسم هر فرد وجود دارد و درست برعکس جسم که نابود شدنی است، روح جاودان است و نابود نمیشود. بر اساس آموزههای ملاصدرا در کتاب «الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة» او باور دارد که روح در پیدایش مادی و در ماندگاری فرامادی است: «در آغاز تن پدیدار میشود و سپس روح در آن جای میگیرد، اما به هنگام مرگ روح از تن بیرون رفته و در قالب مثالی به جای میماند (جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا).
ادامه مطلب ...
در همهی اسطورههای جهان، خدایان با ارتفاع، آسمان و اجرام آسمانی پیوند دارن؛ به طوریکه پرواز یا صعود به جهان بالایی در تمام مذاهب انسانی برای همه آشناست. در این مقاله میخوایم که اول به این پدیدهی جادویی در شمنیسم نگاه کنیم (چرا که شمنیسم یکی از اولین مذهبهای تاریخ انسانشناسیه)، و بعد از اون در اساطیر ایرانی این پدیده رو جستجو میکنیم... به طور مثال در گیلگمش «شَمَش» خدای نور و خورشید، مدام از آسمان به انسانها نگاه میکنه و از اون جایگاه شکوهمند خودش در اوج گنبد فیروزهای قهرمانان اساطیری رو در پناه خود نگه میداره (انوناکیها خدایان آسمانی در اسطورههای سومری هم در بالای گنبد آسمانی زندگی میکنن)، یا در اسطورههای ایران (مثل شاهنامه) روایتهایی از «درخشیدن جم در آسمان»، «پرواز جادویی زال»، «آسمانپیمایی کاووس» و «عروج کیخسرو» وجود دارن؛ در اسطورههای یونانی خدایان در بلندای کوه المپ در اوج آسمون جا گرفتن و یا در تفکرات اسکاندیناوی باستان (جهان وایکینگها و نورس باستان) آزگارد در اوج آسمانها قرار داره. در تمام این اساطیر، قهرمان یا قهرمانهایی هستن که برای رسیدن به جهان بالایی سعی در پرواز دارن و سعی میکنن تا اونجا که ممکنه در آسمان اوج بگیرن؛ به احتمال بسیار زیاد تمام این اسطوره و آیینها از یکی از نخستین مذاهب بشری یعنی «شمنیسم» به وجود آمدن. به این معنی که بشر در طول حرکت خطی زمان با رشد ذهنی، تغییرات جغرافی، آبوهوایی باورها و تغییر شرایط زندگی، اندیشههای خودش رو هم رشد و تغییر داده، ولی هر چه که کرده جوهره و ریشهی اصلی اون رو نگه داشته.
***********************
بر اساس شواهد به دست آمده از بسیاری از سنن در گذشتههای دور، نیروی جادویی پرواز در زمان اساطیری، بین همهی انسانها مشترک بوده؛ بهطوری که شکلکلی تصویرهای اسطورهای «تصویر روح به شکل پرنده» و «تصویر پرنده به عنوان هدایتگر روح به دنیای دیگر» تقریباً در سراسر جهان
تصویر زیر بازسازی چهرهی یک شمن باستانی، در اسکاندیناوی باستان یا نروژ امروزی هست. اگر به خیلی عقبتر برگردیم به احتمال بسیار زیاد بقیهی شمنها در دیگر نقاط دنیا هم تصویری مثل همین داشتن. چرا که ریشه و اصالت این آیین کهن یگانه است و به آفریقا برمیگرده.!
از سیبری بگیر تا ایران باستان، یونان و رم باستان، میان رودان، مغولستان، چین، ژاپن، اروپای میانه، اقوام سلت، ساکسونها، اسکاندیناوی، استرالیای کهن، آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی، همه و همه، ریشههای اولیهی نژادی و مذهبیشون (که شمنیسم هم بخشی از اونه) به آفریقا برمیگرده.!
ادامه مطلب ...
اونچه که در مقالهی پیشرو میخونید پژوهشی با موضوع شناخت شمنها و شمنیسم در کشورهای آسیایی هست. در این مقاله از ریشهیابی واژهی شمن در زبانهای اقوام مختلف آسیایی شروع کرده و انواع کارها و وظایف اونها رو بر اساس متون تاریخی و اساطیری شرح داده. در آینده اگه وقت داشته باشم مقالههای دیگهای هم در مورد شمنیسم و جایگاه اسطورهای و آیینی شمنها در ایران میگذارم. فراموش نکنیم که بسیاری از آیینها و مذهبهای کشورهای آسیایی، از جمله ایران بر اساس همین آیینهای کهن و باستانی شمنیسم شکل گرفتن و به وجود اومدن. در این مقاله هم میفهمیم که شمنها چه کسانی بودهاند و هم شمنیسم چجور
یکی از کارهای خیلی خوب گروه واردرونا «با آهنگسازی و خوانندگی اینار سلویک» رو اینجا آپلود میکنم، با نماهنگ بسیار زیبای خودش. اینار سلویک و گروه واردرونا رو بیشتر به خاطر آهنگسازی سریال وایکینگز «وایکینگها» میشناسیم که بیشتر موسیقی و فضای موسیقیایی این سریال رو طراحی کردن. اسم این قطعه هست شفاگر، کوهستان؛ که برگرفته از آیینهای شفابخش شمنی در اسکاندیناوی باستان هست. روی هم رفته اینجوری بگم که هر وقت به خودم میگم دیگه بهتر از این نمیشه "واردرونا" یه کار بهتر میده. با اینکار میشه عمق شفاگری یک شمن در کوهستان رو درک کرد. نگاهی دوباره به آیینهای کهن و پیشاتاریخی پاگانیسم نورس (اسکاندیناوی) باستان.
نکتهی خیلی جالب در مورد اِینار سلویک این هست که این آدم قبل از این که موسیقیدان باشه، پژوهشگره. یعنی به عنوان یه پژوهشگر در مورد موسیقی و آیینهای باستانی اسکاندیناوی برای سالها پژوهش و تحقیق کرده. مثلا در ویدئوی بعدی توضیح میده که چطور موسیقی سریال وایکینگز رو ساخته و با سازهای باستانی اون فضای نورس پاگان و باستان رو دوباره زنده کرده.
ادامه مطلب ...
خیلی اتفاقی، امروز این مقاله رو که چندوقت پیش نوشته بودم پیدا کردم. این مقاله در مورد جایگاه سگ در فرهنگ ایرانی، مخصوصا جایگاه سگ در ایرانباستان هست. جالب اینجاست که بدونیم سگ در فرهنگ کهن ایرانی، نتنها حیوانی محبوب و بهترین دوست ایرانیها بوده، بلکه موجودی مقدس به حساب میاومده.
سگ در دین زرتشتی و میان ایرانیان باستان ارزش و جایگاه ویژهای داشتهاست. به موجب اخبار قدیم و مورخان یونانی چون استرابو و هرودوت و دیگران میان ایرانیها سگ از احترام و تقدس فوقالعادهای برخوردار بوده و مقام حقوقی چون انسان داشتهاست. در نقش برجستههای برجا مانده سگ یار وفادار میتراست که با او به شکار میرود.واژهی «سگ»در بیشتر زبانهای هند-اروپایی و لهجههای ایرانی وجود داشته و هم اکنون نیز برجاست.در بسیاری از لهجههای کنونی ایران، همچون: کاشانی و سمنانی واژهی «سپن» که ریشهی اوستایی کلمهی «سگ» است، باقی است. البته این واژه در زبان تالشی نیز کاربرد دارد. در زبان گیلکی واژه ی "سک" در بعضی مناطق، به ویژه نواحی شرقی گیلان مانند اشکورات، رایج است. حتّا به گفتهی یاقوت حموی، اصفهان(اسپهان) از واژههای «اِسبا» به معنی سپاه و سگ است و این نشان میدهد که در لهجههای قدیم اصفهان «اسباه» به معنی «سگ» بودهاست. واژهٔ«سپک» در اوستا صفت است به معنی سگ مانند.هرودوت در تاریخ خود دربارهی افسانه زایش کوروش بزرگ نوشتهاست که
ادامه مطلب ...این مقاله رو به مناسبت «شب چله» یا «یلدا» نوشتم؛ و در اون سعی کردم تا ریشههای اسطورهشناسی و تاریخی این آیین کهن ایرانی رو بررسی کنم.
*******
قبل از آن که شروع کنیم، یاد بگیریم به جای واژهی «یلدا» از واژهی «چله»، یا شب چله استفاده کنیم؛ چرا که یلدا واژهای ایرانی نیست. در حقیقت یلدا واژهای سریانی و به معنای تولد است، اما بیشک بر خلاف نام غیر ایرانیاش، از زمان باستان این شب، یعنی درازترین شب سال، به تولد مهر یا همان میترا، خدای پیمان و راستی که از خدایان ایرانی و آریایی است، تعلق داشته. بیرونی در آثار الباقیه آورده که در روز پس از این شب، به تعبیر او «خرم روز» نور از «حد نقصان به حد زیادت» خارج میشود و قدرت آدمیان رو به افزونی مینهد و پریان به فنا میافتند. وی نامی از شب یلدا نمیبرد، اما مینویسد که صبح پس از آن شب (چله) جشن ویژهای برگزار میشده که در آن پادشاهان ایرانی با جامهی سپید، در بیابانها بر فرشهای سپید مینشستند و بدون قراول اجازه میدادند که هریک از مردمان، از دارا و ندار با ایشان گفتگو کنند. در اینروز به گفتهی بیرونی پادشاهان با دهقانان و برزیگران همسفره میشدند و خود را برادر این کسان میشمردند.
اونچه که در پیشرو میخونید بخشی از مقالهی "نزول به جهان زیرین «در اسطورههای ایران»" است که سهند آقایی دانشجوی دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران اون رو نوشته و من بخشهایی ازش رو اینجا نشر میدم تا باهم مطالعه کنیم. به طور کلی مقاله در مورد تاریخ اندیشههای مذهبی و ادیان ابتدایی حرف میزنه؛ و توضیح میده که تفکرات شمنیسم چطور و چگونه پایهی دینهای امروزین، تفکر وجود جهان زیرین و سفر به جهان زیرین رو شکل دادن. (به طور مثال اگه در جهان باستان کرونا همهگیر میشد، شمنها برای درمان کرونا و فرد بیمار به جهان زیرین سفر میکردن.) البته بخشهای دیگهی این مقاله رو در آینده میگذارم، ولی فعلا امیدوارم که از خوندن این قسمت خوشتون بیاد و درموردش در قسمت نظرات با همدیگه گفتگو داشته باشیم.
همیشه وقتی از "گرز گاوسر" صحبت میشه، معمولا تصویری که به ذهنمون میاد، تصویری تقریبا فکاهی و کاریکاتور گونه از گرزی هست که در قسمت انتهایی اون سر آهنین یک گاو «معمولا گاوطلایی» قرار داره. این بینش در مورد "گرز گاوسر" چنان جا افتاده هست که حتی در نگارگریهای حرفهای شاهنامه که به دست بزرگترین استادان تاریخ کشیده شده هم باز ما چنین چیزی میبینیم. همیشه این برام سوال بود که چرا مردم و حتی کارشناسان ادبیات و هنر، درک نمیکنن که این تصور از گرز گاوسر اشتباهه. چرا که وقتی انتهای یک میلهی آهنی سر بدون تعادل از یک گاو باشه، این ساخته کارایی نظامی خودش رو از دست میده، دیگه با اون نمیشه محکم ضربه زد و به درد مبارزه کردن نمیخوره. کار به جایی رسیده بود که وقتی تصاویر نگارگریها رو میدیدم ناخودآگاه به خنده میافتادم و نمیتونستم این تصویرگری رو باور کنم. همیشه استدلالم در معنا کردن ریشهشناختی واژهی مرکبِ "گرز گاوسر" این بود که منظور از این واژه عبارتی مثل "به شکل سر گاو" نیست، بلکه منظور از "گرز گاوسر" استعارهایست همچون "سنگین و مقاوم مثل سر گاو"؛ چرا که همهی ما میدونیم در فرهنگ ایرانی سر گاو «مخصوصا گاو وحشی» نشانهی محکم بودن و قدرت در ضربه زدن هست. به هرحال... چند وقت پیش یک مقالهای پیدا کردم که نتنها این شک من رو تقویت میکرد، بلکه از نظر اسطورهشناسی و ریشهیابی واژگانی در زبان هم، به خوبی توضیح میداد که واژه و تصور "گرز گاوسر" از کجا اومده و در جهان ادبیات چه نمونههای مشابهی داره.نکاتی مثل این که در ابتدا این واژه "گرز گاوسار" بوده و بعدها به "گاوسر" تبدیل شده؛ یا نکتهی خیلی جالب و دوستداشتنی اینکه در جهان اسطورهشناسی "گرز گاوسر" با "میولنیر" پتک معروف ثور خدای آذرخش در اسطورههای اسکاندیناوی برابری میکنه. این مقاله رو "محمود جعفری دهقی" و "مجید پوراحمد" نوشتهاند و من بخشهایی اون رو اینجا با شما به اشتراک میگذارم تا بخونید.
اونچه در اینجا میخونید، قسمتی از نمایشنامهی سلطانمار نوشتهی بهرام بیضایی...با اینکه این نمایشنامه در سال ۱۳۴۴ نوشته شده، ولی این دیالوگها و بازیها چقدر تصویر حالوروز همین روزهای ماست.
سفیر جابلصا: [خندان] و - اگر مملکت شما توفانی شد ما آنرا از افراد آشوبطلب پاک میکنیم.
داروغه: آفرین، آفرین! تعداد اراذلِ آشوبطلب مملکت ما چیست؟
سفیر جابلصا: چهل کرور قربان.
داروغه: تعداد همهی جمعیت چقدر است؟
سفیر جابلصا: همان چهل کرور قربان.
داروغه: عجب؛ گفتید به همان اندازه؟ یعنی همه را از زمین برمیدارید؟
[گریان] ولی سلطان بیملّت که نمیشود.
سفیر جابلقا: نگران نباشید؛ ما برای شما ملّت دیگری وارد میکنیم بسیار از قبلی بهتر. سبزهرو دوست دارید یا گندُمگون؟
داروغه: چهل کرور؟
سفیر جابلصا: که در سراسر مملکت پخش شوند و جای خالی ملّت را پُر کنند.
...
داروغه: افسوس که تاریخ افتخارات دوران ما را هنوز ننوشتهاند. کاش عاقبت باشکوه حکمرانی ما کتابی شده بود و من آن را میخواندم.
سفیر جابلصا: آینده هم از راه دور چشم به شما دوخته است!
داروغه: دلم میخواست بهترین داستانها را دربارهی ما بگویند. دربارهی دلاوریها، بخششها، کشورگشاییها، و رعیّتپروریهای ما. اصلاً چطور است اول تاریخ دورانِ ما را بنویسند و بعد ما آن را سر فرصت مثلِ نمایشی اجرا کنیم؟
سفیر جابلصا: احسنت!
سفیر جابلقا: چه نبوغی!
سفیر جابلصا: قربان چهجور نمایشی دوست دارید؛ طربنامه یا تعبنامه؟ مضحکه یا اشکانگیز؟
سفیر جابلقا: ولی قربان؛ اگر تاریخ مثل نمایشنامهای نوشته شود، آن وقت شاید بازیگرانی هم پیدا بشوند که آن را بهتر از شما بازی کنند.
داروغه: آه بله؛ این خطرناک است.
سفیر جابلصا: پس بهتر است زودتر قراردادها را امضا کنیم.
سفیر جابلقا: بله بله؛ برویم اسناد را حاضر کنیم.
[دو سفیر تعظیمکنان خارج میشوند. داروغه خوشحال –]
داروغه: واقعاً چقدر حکومت کردن به ما برازنده است. کاش میشد نسخههایی از خودمان تکثیر کنیم و به سراسر جهان بفرستیم تا همهجا حکومت کنند. دیروز خودمان را در آینه میدیدیم؛ از جبروت خودمان خوشمان آمد.
نمایشنامهی #سلطان_مار / ۱۳۴۴
روی جلدِ چاپِ یکُمِ سلطان مار، نشر کتاب به سال ۱۳۴۵
اودین (All-Father) یا همان پدر همگان در اسطوره شناسی اسکاندیناوی، آنو (Anu) (Sky Father) یا پدر آسمانی در اسطوره شناسی میانرودان و سومری، زروان (Zurvan) (Time father) یا پدر زمان در اسطوره شناسی ایرانی، ایزاناگی (イザナギ) (Izanagi) یا پدر نخستین، که نخستین کامی بود در اسطوره شناسی ژاپن، برهما یا آفرینشگر نخستین که خردمند بود (Brahma) (father of the wisdom) در فرهنگ هندوئیسم و سانسکریت کهن، و در نهایت زئوس هم هست پدر و خدای خدایان در یونان باستان که او را دیگر همه میشناسید و من حال و حوصله گفتنش را ندارم. (اگر جایی پدری آسمانی را مثلا در فرهنگ اینکاها یا چین باستان در اسطورهشناسی جا انداختهام به بزرگی خودتان مرا ببخشید.)
اینها همه پدرهای آسمانی مردمان زمین هستند یا حداقل تا همین هزارسال پیش بودهاند. در طول زمان وحشیها، دیوانگان و احمقها فرهنگهای باستانی را نابود کردند و در طول زمان تنها چند خرابه و چند کتاب اسطورهشناسی و تاریخ بیشتر از آنها باقی نماند و تمامی آن دانشهای باستانی از ریاضی و نجوم گرفته تا ادبیات و هنرهای تجسمی و نمایشی همگی یا نابود شدند و یا به دست فراموشی سپرده شدند، متاسفانه امروز تنها یک درصد آن دانش باستانی را در روبروی خود داریم (جدی میگم، مثلا تنها یک درصد از نمایشنامه های یونان باستان به دست ما رسیده و یا کمتر از یک درصد کتاب های ایران باستان را میتوانیم داسته باشیم، بقیه را سوزاندهاند.) و به خاطر همین مثل همیشه فقط میتوان از گذشتههای دور و باستانی حدس زد.
از هرچیز که مطمئن نباشیم، به یک چیز اطمینان داریم و آن این است که ادیان جدید مثل ادیان ابراهیمی تنها بازنویس ادیان کهن هستند که در طول سالها بر اساس نیاز انسانها در زمان دچار تغییر شدهاند.!
#اسطوره_شناسی
#آیین
#پدر
#پدر_آسمانی
#مذهب
#زروان
#ایران
#اودین