باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

نزول به جهان زیرین «در اسطوره‌های ایران»


اونچه که در پیش‌رو می‌خونید بخشی از مقاله‌ی  "نزول به جهان زیرین «در اسطوره‌های ایران»" است که سهند آقایی دانشجوی دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران اون رو نوشته و من بخش‌هایی ازش رو اینجا نشر می‌دم تا باهم مطالعه کنیم. به طور کلی مقاله در مورد تاریخ اندیشه‌های مذهبی و ادیان ابتدایی حرف می‌زنه؛ و توضیح می‌ده که تفکرات شمنیسم چطور و چگونه پایه‌ی دین‌های امروزین، تفکر وجود جهان زیرین و سفر به جهان زیرین رو شکل دادن. (به طور مثال اگه در جهان باستان کرونا همه‌گیر می‌شد، شمن‌ها برای درمان کرونا و فرد بیمار به جهان زیرین سفر می‌کردن.) البته‌ بخش‌های دیگه‌ی این مقاله رو در آینده می‌گذارم، ولی فعلا امیدوارم که از خوندن این قسمت خوشتون بیاد و درموردش در قسمت نظرات با هم‌دیگه گفتگو داشته باشیم.



شناخت‌نامه‌ی کتاب شاخه‌ی زرین و سِر جیمز فریزر.

در این نوشته می‌خوام به کتاب "شاخه‌ی زرین" و نویسنده‌ی این کتاب "سِر جیمز فریزر" بپردازم. در حقیقت شناخت حرکت و مسیر رشدِ آیین‌های بلاگردان بر اساس نظریات "جیمز فریزر" در کتاب "شاخه‌ی زرین" مورد توجه من قرار گرفته؛ و دیگه این‌که چطور و چگونه "سِر جیمز" در مسیر نوشتن شاهکار شاخه‌ی زرین قرار گرفت، و به حرکت در این مسیر ادامه داد. برای نوشتن این متن تماما از منابع کتابخونه‌ای استفاده کردم؛ تمام نوشته‌ها منبع دارن، ولی مثل همیشه منابع رو نمی‌نویسم تا بعضی برای مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هاشون کپی نکنن. اگه به این موضوع علاقه داشتید و خواستید بیشتر مطالعه کنید، مثل همیشه بهم پیام بدین تا منابعی برای مطالعه بهتون معرفی کنم. در متن جاهایی که این نشانه رو (؟ ؟ ؟) می‌بینید به نشانه‌ی دارای منبع هست؛ یعنی به طور مثال: (فرای 1376، 27) بوده و حالا شده این (؟ ؟ ؟). یعنی نوشته منبع معتبر داره ولی در اینجا اسمی ازش نمی‌برم تا کپی نشه.


 


"جیمز جرج فریزر" در کتاب شاخه‌ی زرین خود یک الگوی کلی را برای آیین‌های بلاگردان در سرتاسر جهان بر می‌شمرد و بر اساس این الگو تمام آیین‌های نمایشی جهان را برگرفته از فرم اجرایی آیین بز بلاگردان می‌داند. (؟ ؟ ؟) بز بلاگردان (بز طلیقه) بزی بود در میان یهودیان باستان که کاهن‌ اعظم‌ در «روز کفاره» گناهان قوم را‌ بر‌ او فرو می‌خواند‌ و از‌ بند‌ رهایش می‌کرد ‌تا گناهان‌ قوم را با خود ببرد و قوم پاک و مطهر شود: «و هیچ کس در خیمه اجتماع نباشد از‌ وقتی‌ که برای دادن کفاره داخل قدس‌ بشود‌ تا‌ وقتی‌که‌ بیرون‌ آید، پس برای‌ خود‌ و برای اهل خانه خود و برای تمامی جماعت اسرائیل کفاره خواهد کرد... و چون از کفاره نمودن برای‌ قدس‌ و برای‌ خیمه اجتماع و برای مذبح فارغ شود آن‌گاه‌ بز‌ زنده‌ را‌ نزدیک‌ بیاورد‌. و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد و همه خطایای بنی اسرائیل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید و آنها را بر‌ سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد. و بز همه‌ی گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد، پس بز را به صحرا رها‌ کند‌.» (سفر لاویان، باب 61، آیات 71-22) از نظر فریزر در کتاب شاخه‌ی زرین این آیین مادر تمامی آیین های بلاگردان در میان نوع بشر است. شاخه زرین اثری دوران ساز است که می‌خواهد به‌ نحو‌ تقریبی‌ وجه مشترک همه ادیان ابتدایی را باهم و با ادیان مدرن (مسیحیت) نشان‌ دهد‌. تز کتاب این است که همه ادیان دراصل، آیین های باروری بوده‌اند، متمرکز بر گِرد پرستش قربانی‌ کردن‌ ادواری‌ فرمان‌روای مقدس، که تجسد خدایی می‌رنده و زنده شونده بود و به وصلتی رمزی با‌ الاهه‌ زمین‌ تن می‌داد و هنگام خرمن می‌مرد و به وقت بهار تجسد دوباره می‌یافت. فریزر مدعی است که‌ این‌ افسانه‌ عصاره همه اساطیر عالم است. (؟ ؟ ؟) به همین خاطر همه‌ی آیین‌های نمایشی عالم را برگرفته از از مفهوم بلاگردان می‌دانست. به طور مثال در سیر تبدیل آیین باکات به تراژدی همین الگوی بز بلاگردان به کار رفته است. چنان که به نظر می‌رسد در یونان باستان 12 نماینده از 12 قبیله در قربانگاه معبد دیونیزوس گرد هم می آمدند تا بزی را به درگاه معبد باکات قربانی کنند. سپس به هر نماینده اندکی از خون قربانی داده می‌شد و آنها با برگرداندن خون قربانی به زمین منطقه سکونت خود زایش زمین و ورود بهار را سرعت می بخشیدند. از دل این آیین نمایشی پس از دوره‌ای جشنواره‌ی تئاتر دیونیزوس و تراژدی بیرون آمد. تراژدی در زبان یونانی به معنی خرخر کردن بز است. زیرا که بز به هنگام قربانی شدن این صدا را از خود تولید می کرد. (؟ ؟ ؟) هرگاه تاریخ و گذشته‌ انسان‌ مورد مشاهده‌ علمی قرار گیرد، دو قانون مهم درباره آیین و اسطوره به وضوح پدیدار می‌شود. اصل اول همان وحدت‌ یا یکسانی روانی در میان نوع بشراست. این اصل‌ این‌ امکان‌ را به پژوهشگر می‌دهد که آیین را در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها علی‌رغم تنوع و گوناگونی آن، پدیده‌ای واحد‌ و ‌‌برخوردار‌ از ماهیت یگانه تلقی کند؛ زیرا وجود تشابهات در انجام اعمال و آداب و رسوم‌ در‌ بین‌ مردم جهان، نشانه هم‌شکلی بنیادی ذهن انسان است. (؟ ؟ ؟) در ایران نیز بلاگردان از مفاهیم اصلی بوده و به شکل های مختلف در مراسمات آیینی و نمایش هایی چون مغ کشی، میرنوروزی، عمرکشان، تعزیه، تعزیه مضحک و غیره... اجرا می‌شده است. (؟ ؟ ؟)

بلاگردان انواع گوناگونی نظیر ادواری، گهگاهی، معصوم و ملعون دارد. بررسی ها حاکی از آن است که در دو گونه‌ی نمایش‌های ایرانی نظیر نمایش‌های شادی‌آور مانند میرنوروزی و نمایش‌های تراژیک مانند تعزیه بلاگردانی نیز به چشم می خورد. به عنوان مثال در تعزیه حسین (ع) به عنوان بلاگردان معصوم و امیر در نمایش کارناوالی میرنوروزی حکم بلاگردان ملعون یا قربانی شاه کشی را دارد. بسیاری از این آیین‌های نمایشی تا به امروز نیز در جوامع مختلف دنیا به کار می‌روند و تاثیرات مهمی بر چگونگی کارکرد فرهنگی کشورها از جمله ایران دارند.

جوهره و ریشه‌ی اصلی آیین‌های بلاگردانی مفهوم قربانی است، قربانی‌ها در ابتدا انسان بوده‌اند، ولی سپس به خاطر سنگینی وجدان آدمی به حیوان «معمولا بز» تبدیل شده‌اند. در طول سال‌ها به طور تدریجی نمایش قربانی کردن حیوان «بز بلاگردان» به آیین های نمایشی تبدیل شده‌اند. سه نوع مفهوم بلاگردان در نمایش های آیینی ایران وجود دارد؛ بلاگردان معصوم، بلاگردان ملعون و بلاگردان شاه یا مجلس شاه کشی. بر اساس این سه دسته، سه نوع از نمایش های آیینی در ایران شکل گرفتند. مفهوم بلاگردان در نمایش‌های آیینی همچون کبد برای جامعه عمل می‌کند. به این معنی که نمایش‌های آیینی پالاینده‌ی روان اجتماع هستند، و با این که در ظاهر کارکردی جادویی دارند، ولی در حقیقت روان انسان را از فشارهای اطرافش تهی می‌کند.

در میان رویکردهایی که درباره تفسیر دین و آیین پدید آمده، گرایش رَشنالیسم یا خرد‌گرایی از آن جهت که در تبیین مذهب و آیین، پیدایش و تحول آن را همچون جلوه‌هایی از تغییر و تکامل فکر، عقل و ژنتیک انسان دانسته و تحول و تکامل دین و آیین را با تحولات ذهنی بشر یکی می‌داند، قابل‌توجه ‌است. این رویکرد، آیین را پاسخی به نیاز شناخت انسان از طبیعت می‌داند. دین در این رویکرد انسان شناسانه، محصول تلاش انسان اولیه برای شناخت محیط و رویدادهای محیط اطراف اوست، در نتیجه هر چه دانش انسان به جهان پیرامونش افزایش پیدا می‌کند، نیاز او به آیین کاهش می‌یابد. انسان‌شناسی چون - سِر جیمز فریزر - از این زاویه به خاستگاه و تکامل دین نگریسته‌ است. او با تاکید بر اصولی مانند وحدت روانی و ذهنی انسان، اصل بقایا و الگوی تکامل فکری و ذهنی انسان، سیر رشد آیین را از مرحله ادیان نخستین همچون (آنیمیسم، توتمیسم و فتشیسم)  و جادو تا مرحله ادیان و آیین های ابراهیمی و توحیدی، تفسیر می‌کند که سرانجام در دوران رشد علم این آیین‌ها به مرحله خاموشی نزدیک می‌شوند. آنچه که از نظر "سِر جیمز فریزر" بررسی می‌شود ماهیت خود آیین و انواع آن است، ولی فارغ از این که آیین‌ها همچون دانه‌های گیاه کار می‌کنند و اگر در خاک خوبی کاشته شوند بعدها و در طول تاریخ به انواع آثار هنری تبدیل خواهند شد.

"سِر جیمز جرج فریزر" در 1854 در گلاسکو به دنیا آمد و در دانشگاه محلی و در ترینیتی کالج کمبریج تحصیل کرد و از 1879 در همانجا به تدریس پرداخت. (؟ ؟ ؟) در ابتدا به فلسفه روی آورد و در اواسط دهه‌ی 1880 یک پروژه مستمر پژوهش درباره تاریخ ابتدایی بشر و درباره‌ی رابطه‌ی فرهنگ‌های باستان و فرهنگ‌های معاصر دنیای غیر غربی را در پیش گرفت. (؟ ؟ ؟) ملاحظات تطبیقی حاصل از این مطالعات به نگارش و انتشار توتمیسم در 1887 انجامید. (؟ ؟ ؟) که بعد ها تاثیر زیادی هم در نگارش شاخه زرین گذاشت. تاجایی که:

به دنبال توتمیسم، چند جلدی از شاخه‌ی زرین انتشار یافت و بلافاصله به متون کلاسیک پیوست. (الیاده، 1375، 134)

در این میان موضوعات دیگری هم از طرف سر جیمز مطرح شد:

توصیف پوزانیاس از یونان در 1897 ثمره دو سفر طاقت فرسا به خاک یونان بود که پای پیاده یا بر پشت اسب صورت گرفت. (همتی، 1379، 84)

از طرف دیگر: توتمیسم مبنایی بر نگارش کتاب توتمیسم و برون همسری در 1910 شد و همچنین آثاری درباره اسطوره‌های آتش و پرستش مردگان نوشت. (الیاده، 1375، 135)

یکی از موضوعات مطرح در این کتاب همان پدیده غریبی است که برای جامعه ی ویکتوریایی شناخته شده بود. اما بر اساس یک رسم غامض تونگالی، تابو نامیده می‌شد. فریزر به این موضوع علاقه داشت و یکی از دلایلش هم این بود که می دانست کتاب‌ها اغلب تابو هستند. همچنان که گاهی حتی کلمات و فکرها هم تابو هستند. همچنین خوب می دانست که در بعضی جوامع مذهب جزو تابوهاست، چه در میان کسانی که به دین‌شان یقین داشته باشند و چه نه. (اردستانی، 1382، 14)

تابو حصاری بر گِرد فرهنگ‌هاست، برج دیده‌بانی تعصب و قبیله گرایی، تعریف تعلق و سرزمین است. همه‌ی ما چنین تابوهایی را محترم می‌داریم زیرا تابوها، چه جذاب و چه با دفع، به ما می‌گویند که کیستیم. از این رو هیچ تابویی با حرمت‌تر از تابویی نیست که بر تفاوت ما تاکید می‌نهد و هیچ فکری مقدس‌تر از منهدم کردن تصور خویشاوندی ما با کسانی نیست که تابوهای دیگری دارند. (اردستانی، 1382، 25) فریزر این را می‌دانست و از قدرت تجاوز و تخطی اطلاع داشت. جامعه ویکتوریایی پر از تابوهایی بود که به مردم می گفت کیستند.

مسیحیان ویکتوریایی خوش نداشتند که بشنوند تقدس در اسطوره‌شناسی با جادو یکی است و از این رو تقدس آیین‌ها همیشه در گرو جادو است. با این که جادو ممکن است از ریشه‌ی همان مقدساتی باشد که خود محترم می‌دارند. (؟ ؟ ؟)  فریزر همه‌ی این‌ها را تلویحا گفت. یکسان دانستن چیزهایی که به ظاهر چنین ناهمسان بودند و تابو خوانده می شد. و این شروعی بر طرح فرضیات شاخه زرین بود.

شاخه زرین یک پژوهش فرهنگی تطبیقی وسیع در اسطوره و دین است. مولف آن سِر جیمز فریزر، اگر چه وابسته و معتقد به ارزش‌های سنتی جامعه ی بریتانیاست و تربیت و تحصیلات عمیق کلاسیک دارد، آنجا که خودسرانه دین را چون پدیده‌ای فرهنگی و نه در متن الهیات بررسی می‌کند؛ یک متفکر مدرنیست به حساب می‌آید. (؟ ؟ ؟) انتشار کتاب شاخه‌ی‌زرین تحولی در نگرش مطلق بینانه‌ی جامعه‌ی ویکتوریایی انگلستان پدید آورد که شرح آن بعدتر گفته خواهد شد.

ارزش نهایی سهم تفکرات سِرجیمز و کتابش در زمینه‌ی اسطوره و مردم‌ شناسی انقلابی بزرگ به وجود آورد که ادبیات و هنر معاصر اروپا را دگرگون کرد. (؟ ؟ ؟)

شاخه‌ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان مدرن چون مسحیت نشان دهد. تز این کتاب این است که همه‌ی ادیان در اصل، آیین‌های باروری بوده‌اند متمرکز  بر گِرد پرستش و قربانی کردن ادواری فرمانروای مقدس که تجسد خدایی میرنده و زنده شونده، الوهیتی خورشیدی بود و به وصلتی رمزی با الهه‌ی زمین تن در می‌داد و هنگام خرمن می‌مرد و به وقت بهار تجسد دوباره میافت. فریزر مدعی است که این افسانه عصاره‌ی تقریبا همه‌ی اساطیر عالم است. (؟ ؟ ؟)

این کتاب «شاخه‌ی زرین» از همان دم که نخستین نسخه‌هایش به فروش رفت در میان گستره‌ی خوانندگان در آن جامعه‌ی سنت‌گرای ویکتوریایی جنجال برانگیخت، که عمدتا بر خاسته از نحوه‌ی نگرش فریزر به ماجرای مصلوب شدن مسیح بود و جامعه‌ی آن روزگار آن را توهین به «بره خداوند» تلقی می کرد. فریزر مجبور شد این فصل را در ویرایش سوم کتاب به بخش ضمائم انتقال دهد تا محتوای آن را نظری و حدسی بنمایاند و در ویرایش تک جلدی اثر در سال 1922 نیز یکسره آن را حذف کرد. (؟ ؟ ؟)

اگر آزمون حقیقت با نمایش دست‌ها و یا سرشماری صورت می‌گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود. (الیاده، 1380، 181)

شاخه‌ی زرین چون هر اثر بزرگی ستایش‌گران و نکوهش‌گران فراوان داشته است. مجله‌ی تایم آن را «یکی از موثرترین کتاب‌های تاریخ» نامیده است. پروفسور "اشلی مونتاگ" آن را «یکی از بزرگترین آثار فرهنگی عصر ما» و خواندن آن را «شرکت در ماجرای اودیسه‌ی فرهنگی بشر و رسیدن به وسعتی عظیم در همدلی و تفاهم با همنوعان خود» دانسته است و سرانجام نشریه‌ی نیچر آن را «یکی از بزرگترین آثار» شناخت. (؟ ؟ ؟) از سوی دیگر مثلا یکی از منتقدان سرشناس غرب در مخالفت با آرای فریزر مقاله‌ای با عنوان «چوب آب طلا خورده» نوشته است و در طول سال‌ها مقاله‌های بسیار دیگری در رد یا تایید شاخه‌ی زرین نوشته شده است. البته همه ی این جریانات طبیعی است و کسی نمی‌تواند انتظار داشته باشد که در جهان متغیر و متحول کنونی و در عرصه متلاطم و شگفت‌انگیز اسطوره‌شناسی متنی بتواند به متن مقدس تبدیل شود.

در منصفانه ترین نگاه فارغ از پیشداوری، شاخه‌ی زرین اثری است که شیوه‌های ابتدایی پرسش، اعمال زناشویی، آیین‌ها، مراسم و جشن‌های باروری نیاکان ما را گزارش می‌کند و با رد این باور عمومی که زندگی ابتدایی ساده بوده است نشان می دهد که انسان بدوی در بند جادو، تابوها، و خرافات اسیر بود. در این اثر شاهد تحول انسان از وحشیت به تمدن، از دگرگون شدن رسوم و آداب عجیب و غریب و اغلب خونین‌اش به ارزش‌های پایدار اخلاقی، عقلی و معنوی هستیم. (پالس، 1389، 102)

آنچه در شاخه‌ی زرین پیرامون بحث جادو «جادوهای همدلانه‌ی سمپاتیک» و توضیحاتش گفته می‌شود هنوز در محافل پژوهشی کاملا مورد قبول است. تِز مربوط به خدایان می‌رنده و زنده شونده، در عرصه‌ی مردم‌شناسی و حوزه تطبیق ادیان و آیین‌های باروری همچنان دوام اورده است و اغلب اسطوره‌شناسان معاصر بر آن‌اند که فریزر در تفسیر خود راه درستی را رفته است. (؟ ؟ ؟)

موضوع کار سِرجیمز بررسی تطبیقی فرهنگ‌ها در اسطوره است. موضوعی که به خوبی با آن آشنایی داشت زیرا ریشه‌ی فرهنگی خودش عمیق بود و در زمینه‌های فرهنگی دیگران نیز پژوهش وسیعی کرده بود. بدین سان، به ایده‌ی انتقال تجربه و تحقیق، زیستن و خواندن، و به قلمرو استدلالی واحدی توجه داشت. (؟ ؟ ؟) برای دانستن این که این مهم چگونه ممکن باشد، باید چیزی از زندگی‌اش دانست.

در تحویل سال 1854 جیمز جرج فریزر در آپارتمان کوچکی در برندن پلیس گلاسکو، به دنیا آمد. بدین‌سان عید سال نو همیشه زادروز او می‌شد. نکته‌ای که شاید بعدها در تعمق مجدانه وی در خصوص مراسم سال نو در بسیاری از سرزمین ها تاثیر گذاشت. و از جمله در مورد اسکاتلند معتقد بود که روز عید می‌بایست با اول نوامبر، آغاز سال نو سلتی، مصادف بوده باشد و به این ترتیب روز هالوین عید سال نو اولیه است که از ارواح و پریان خواسته می شد خیر و برکت را در بقیه‌ی ماه‌های سال به مردمان ارزانی دارند. (؟ ؟ ؟) که شاید بر این اساس بتوان مراسم هالوین را نوعی آیین برگرفته از بلاگردان‌های کهن دانست. هر چند که در خانواده‌ی پارسا و کلاسیک فریزر این‌گونه مراسم کهن بسیار بعید به نظر می‌رسد.

مادر سِرجیمز، کاترین فریزر یا با نام خانوادگی باگل، رمانتیک، افراطی و دلبسته‌ی رساله‌های فراوان درباره تاریخچه خانواده‌اش بود. او معتقد بود که باگل‌ها با دربار استوارت بده بستان داشته‌اند. نام باگل همچنین به دفعات در تاریخ کارائیب ظاهر می‌شود؛ زیرا "رابین باگل" در قرن هجدهم به جزایر هند غربی مهاجرت کرده و در آنجا کشت نیشکر راه انداخته بود. یکی از هم اسم‌های او "موسی باگل" در خیزش خلیج مورانت در جامائیکا در 1865 مطرح می شود. (؟ ؟ ؟) بنابر این باگل‌ها جهانگرد بوده‌اند:

یکی از برادران رابین، جرج باگل، به هندوستان رسید و چنان مورد علاقه‌ی "وارن هستینگز" قرار گرفت که در منطقه ی هیمالیا سفیر شد و با تشولاما دیدار کرد. او یکی از نخستین انگلیسی‌هایی است که به خاک تبت پا گذاشت. گزارش وی از این ماجرا که در زمان حیات فریزر تجدید چاپ شد، منبعی برای نظریه‌ی بلاگردان فریزر بود؛ و گردنبندی زینتی، هدیه ی تشولاما به جد وی در قرن هجدهم همچون میراث خانوادگی در خانه‌ی یکی از خاله‌های متعدد سِرجیمز نگهداری می شد. (؟ ؟ ؟) به این ترتیب، شایعات و داستان‌های زمان‌ها و مکان‌های دور در سرتاسر کودکی فریزر، همراه با یادهای بسیار نزدیکی از نقشی که خانواده در تاریخ روحانیت اسکاتلند ایفا کرده بود، در محیط خانوادگی وی رواج داشت و تاثیر فراوان روی او گذاشته بود.

سرجیمز مردی بود که مقررات را درک می‌کرد و به نظر می‌رسید که این جانبداری از قراردادها و از آنچه با احساساتی‌گری شاید بتوان سنت‌اش نامید، او را آماده ساخت که قراردادهای سایر جوامع را درک کند. اما او می‌دانست که قوانین جامعه ریشه در آیین‌ها و مناسک دارند که آن‌ها نیز به نوبه‌ی خود باورهای سحرآمیز را تقدیس می‌کند. قواعد به وجود می‌آیند تا تقدیس شوند، نه برای آنکه مردم جاهل‌اند، بلکه تجسم باورهایی هستند که برای درک جامعه، جهان و جایگاه انسان در آن ضروری‌اند. فریزر، در دوره‌ای به شدت معتقد بود که هر عمل پیامدی دارد و موضوعات کارش سایه‌های همین اعتقادند. (؟ ؟ ؟)

اگر آن بومی استرالیایی بر سر کوه می‌رفت و با شمعی در دست روشن به طلوع خورشید سلام می‌داد، برای آن بود که یقین داشت خورشید در نتیجه آن، با شدت بیشتری خواهد تابید. و با آن که ممکن است ما این کار را ساده لوحانه یا عبث بدانیم، دلبستگی ما به مراسمی دیگر با همان شور و شوق دست کم وادارمان می‌کند که آن را درک کنیم. جهان بر علت و معلول استوار است. وقتی علتی بروز می‌کند هیچ‌کس نمی‌تواند در آن دم عواقب آن را مشاهده کند. با این حال، کوته بینی ما مانع از آن نمی‌شود که با تصوراتی مبتنی بر نوع حتمیت بسیار خوش‌بینانه اقدام نکنیم. بنابراین همه‌ی اقدام‌های مبتنی محاسبه اعمالی ایمانی‌اند. (؟ ؟ ؟)

در موردی به نظر می‌رسد که در ابتدا سرجیمز در پی: شکلی ابتدایی از زبان‌شناسی نشانه‌شناختی بوده است. (در پشت کتابنامه‌ی به تعجیل فراهم شده‌ای با عنوان «کتاب‌های خواندنی» با مداد نوشته است «زبان دستگاهی از نشانه هاست»). اما در عید پاک 1883 در گیرودار بیکاری ایام تعطیل، به دعوت "جیمز وارده" روانشناس را به همراهی با او در سفری سیاحتی به اسپانیا پذیرفت و "وارده" در آنجا نسخه‌ای از فرهنگ بدوی تیلور به او هدیه داد. تاثیر این کتاب بر او آنی بود. شرح مضمونی تیلور از خرافات در سرتاسر جهان، اعتقاد به این که غالب رفتارهای امروزین یادگارهایی از دوران‌های گذشته‌اند، گزارش صریح و شکاکانه از الهیات عشای ربانی به منزله‌ی نوعی جادوی متاخر، از همان آغاز فریزر را مجذوب ساخت. (؟ ؟ ؟) به همین خاطر:

فریزر در بازگشت به کمبریج به مطالعه‌ی منظم تر پرداخت و همچنان دنبال همین مضمون بود که دو کتاب توتمیسم و شاخه‌ی زرین را نوشت. (؟ ؟ ؟)

از این دو کتاب، کتاب دوم بود که سِر جیمز نگارش آن را در 1889 شروع کرد. اما پیش از شروع کار تدارک وسیعی لازم بود.

فریزر قبلا در آثار کلاسیک غور کرده بود و در مبانی تاریخی حقوق تفحص پیدا کرده بود. از همان آغاز به نظر می‌رسید که پژوهشی واحد را در ذهن داشت که به کل فرهنگ و باورهای اولیه‌ی بشر می‌پرداخت. و این پژوهش به صورت روایی نوشته می‌شد. (؟ ؟ ؟) بنابراین در ابتدای کار سِر جیمز به دو چیز نیاز داشت:

نخست به گستره‌ی وسیعی از منابع درباره‌ی فرهنگ‌ها، و شبکه‌ای که در آن جای‌شان دهد. فریزر با مورد اول در ذهن به مطالعه‌ی هرچه بیشتر گزارش‌های مربوط به جوامع غیر غربی، گزارش‌های مندرج در نشریات تخصصی قوم نگاری، یادداشت‌های مقامات مستعمرات و مشاهدات میسیونرها همت گماشت؛ و دوم با ارسال پرسشنامه‌های مختلفی به کارورزان این حوزه افزایش می‌داد و درباره‌ی موضوعات خاصی نظیر مراسم ازدواج، قواعد جانشینی، اساطیر و آیین‌ها اطلاعات می‌خواست. پاسخ‌ها آموزنده بودند و فریزر با این روش ارتباط حرفه‌ای نزدیکی با بسیاری از پژوهشگران این حوزه همچون "کانن روسکو" در "اوگاندا" و "بالدوین اسپنسر" در "استرالیا" بر قرار کرد. (؟ ؟ ؟)

عناصر گوناگونی گرد هم آمدند تا نطفه اثر شکل بگیرد. در کتاب ششم "انئید" اثر "ویرژیل"، "اینیاس" پس از فرار از تروا در سر راهش به ایتالیا رسید و قرار شد در آنجا پادشاهانی را که در در شهر رم فرمانروایی خواهند کرد بیابند. با این حال در سر راه پدرش "انکیسس" می‌میرد و "اینیاس" از غار "سی‌بل" در کومه، جایی که امروز خلیج ناپل است، دیدار می کند؛ تا از او اجازه‌ی ورود به جهان زیرین را بگیرد و پدرش را ببیند. "سی‌بل" تردید دارد، می‌گوید اندک کسانی به این کار توفیق یافته‌اند و زنده مانده‌اند تا حال را بازگو کنند، اما اگر او مصمم است، در این صورت باید محافظی با خود ببرد. سپس عباراتی می‌آید که بر مبنای ترجمه 1743 "ویلیام پیت" چنین است:

اما چون عزم رفتن به جهان زیرین داری،

پانهادن به ورطه‌ی هول انگیز ظلمت و مرگ می‌خواهی

و گذشتن از رود نحس دوزخی

و پیمودن تالاب قیرگون تاتاری:

پس نخست رهنمودم شنو و ایمن رو.

درختی گشن،  منزل شاخه‌ی زرین،

رسته در بیشه‌زار انبوهی در میان آن دره

که حریم ژو زن خدای دوزخ است.

آدمی را نیست یارای گذر بر جهان مردگان قلمرو او،

مگر آن کس که "شاخه‌ی زرین" را از آن درخت تواند کند. (انئید، شش: 9-133)

این سطرها بود که در 1834 توجه "ترنر" را جلب کرده و وی بر اساس آن تابلویی کشیده بود که تصویر اصلی کتاب فریزر شده است. (؟ ؟ ؟)

این تابلو دریاچه‌ی افسانه‌ای آورنوس در دهانه‌ی جهان زیرین را نشان می‌دهد. در مرکز تصویر اشباحی اساطیری دایره‌وار می‌رقصند. در دوردست‌ها درختان کاج در منظره‌ی ایتالیای باستان قرار دارند. "ترنر" آخر سرِخود "سی‌بل" را در جلوی تابلو نقاشی کرده است که "شاخه‌ی زرین" را در دست دارد. ظاهرا تصویر او بعدا به فکر نقاش رسیده است زیرا چندسال بعد از به فروش رسیدن تابلو صاحبش ناامیدانه متوجه شد که تصویر سی بل از روی کرباس زدوده می‌شود. این تصویر با عجله روی کاغذ کشیده و سپس روی تابلو چسبانده شده بود. وقتی ترنر ماجرا را شنید شتابان خودش را به تابلو رساند و مجدد "شاخه‌ی زرین" را نقاشی کرد. (؟؟؟)

کسانی که در مورد رازهای پروسپرین مطلب می‌نویسند معتقدند که این شاخه جنبه‌ی رمز و راز دارد، اما شایعات به گونه‌ی دیگری است: می‌گویند پس از کشته شدن "شاه توآس" در "نوریکا" "اورستس" با خواهرش "ایفی‌ژنی" فرار کرد و در نزدیکی "آریسیا" تمثال دایانا را بازسازی کرد که در معبدش آیینی دگرگونه وجود داشت. در آنجا درختی بود که نمی بایست به شاخه‌اش آسیبی رسد، جز آن که هر برده‌ی فراری حق داشت در صورت شکستن شاخه‌ی آن با کاهن موقت معبد به مبارزه‌ی تن به تن بپردازد و خود به یادبود فرار نخستین کاهن معبد آزاد گردد. (؟ ؟ ؟)

همه‌ی این‌ها ممکن است پانویسی جزئی بر ادبیات کلاسیک به نظر آید و به نظر می‌رسد تنها شروعی بر تفکرات سِر جیمز باشد.

 در مارس 1889 فریزر در جلدهای قطور "کلیات بهترین و جالبترین سفرها و سیاحت‌ها" (1808-1814) اثر "جان پینگرتون" غور می‌کرد و در آنجا اشاره‌ای به پادشاهی "مالابار" در جنوب هندوستان یافت. آنجا به گفته‌ی "الکساندر همیلتن" که در قرن هجدهم به "مالابار" رفته بود؛ گویا در قدیم راجه یا شاه پس از هر دوازده سال عزل می‌شد. تا آنکه آیین جانشینی به صورت مبارزه‌ای مسلحانه درآمده بود و شاه در پناه محافظانش می‌بایست به صورت تشریفاتی از سلطنت خود در برابر همه‌ی مدعیان دفاع می‌کرد. (؟ ؟ ؟)

این آیین بیشتر به مراسم "آریسیا" شباهت داشت اما خیلی جدیدتر از آن بود. پس بر اساس این آیین کهن پایه‌ی طرح "شاخه‌ی زرین" را بنیان گذاشت. اگر چنین بود پس پایه‌ای پیدا شده بود که فریزر شناخت خود را درباره جوامع کهن، نحوه‌ی سامان دادن‌شان به امور، و فلسفه‌های زندگانی آنها که زنده‌شان می‌دانست، بر آن بنا نهاد.

با این حال باید توجه داشت که جهان جغرافیایی موضوع "سِر جیمز جرج فریزر" همان‌قدر جنوب هندوستان است که رم باستان. این‌ها هر دو به نظر او صرفا نمونه‌های امری وسیع‌تر و ژرف‌تر، یعنی اصول فکری و نحوه‌ی زندگی جمعی مردمان قدیم هستند. در واقع کار او کتابی است در مورد ذهنیت بشر و روابطی که عادتا از آن حاصل شده است و همچون موج پروانه‌ای در میان نسل‌ها و نژادهای مختلف گسترش یافته است. علت هم این بود که به نظر می‌رسد ذهن بشر در متن فرهنگ‌ها و اعصار مختلف و به ویژه وقتی با مذهب و جادو آموخته شده بود، ثبات و تداومی نشان می داد که در طول تاریخ مدام خود را تکرار کرده است.


  


نمایشنامه‌ی سلطان‌مار نوشته‌ی بهرام بیضایی.

اونچه در اینجا می‌خونید، قسمتی از نمایشنامه‌ی سلطان‌مار نوشته‌ی بهرام بیضایی...با این‌که این نمایشنامه در سال ۱۳۴۴ نوشته شده، ولی این دیالوگ‌ها و بازی‌ها چقدر تصویر حال‌وروز همین روزهای ماست. 




سفیر جابلصا: [خندان] و - اگر مملکت شما توفانی شد ما آن‌را از افراد آشوب‌طلب پاک می‌کنیم. 

داروغه: آفرین، آفرین! تعداد اراذلِ آشوب‌طلب مملکت ما چیست؟ 

سفیر جابلصا: چهل کرور قربان. 

داروغه: تعداد همه‌ی جمعیت چقدر است؟ 

سفیر جابلصا: همان چهل کرور قربان.

داروغه: عجب؛ گفتید به همان اندازه؟ یعنی همه را از زمین برمی‌دارید؟

[گریان] ولی سلطان بی‌ملّت که نمی‌شود.

سفیر جابلقا: نگران نباشید؛ ما برای شما ملّت دیگری وارد می‌کنیم بسیار از قبلی بهتر. سبزه‌رو دوست دارید یا گندُمگون؟

داروغه: چهل کرور؟

سفیر جابلصا: که در سراسر مملکت پخش شوند و جای خالی ملّت را پُر کنند.

...

داروغه: افسوس که تاریخ افتخارات دوران ما را هنوز ننوشته‌اند. کاش عاقبت باشکوه حکمرانی ما کتابی شده بود و من آن را می‌خواندم.

سفیر جابلصا: آینده هم از راه دور چشم به شما دوخته است!

داروغه: دلم می‌خواست بهترین داستان‌ها را درباره‌ی ما بگویند. درباره‌ی دلاوری‌ها، بخشش‌ها، کشورگشایی‌ها، و رعیّت‌پروری‌های ما. اصلاً چطور است اول تاریخ دورانِ ما را بنویسند و بعد ما آن را سر فرصت مثلِ نمایشی اجرا کنیم؟ 

سفیر جابلصا: احسنت! 

سفیر جابلقا: چه نبوغی! 

سفیر جابلصا: قربان چه‌جور نمایشی دوست دارید؛ طرب‌نامه یا تعب‌نامه؟ مضحکه یا اشک‌انگیز؟

سفیر جابلقا: ولی قربان؛ اگر تاریخ مثل نمایشنامه‌ای نوشته شود، آن وقت شاید بازیگرانی هم پیدا بشوند که آن را بهتر از شما بازی کنند. 

داروغه: آه بله؛ این خطرناک است. 

سفیر جابلصا: پس بهتر است زودتر قراردادها را امضا کنیم.

سفیر جابلقا: بله‌ بله؛ برویم اسناد را حاضر کنیم. 

[دو سفیر تعظیم‌کنان خارج می‌شوند. داروغه خوشحال –]

داروغه: واقعاً چقدر حکومت کردن به ما برازنده است. کاش می‌شد نسخه‌هایی از خودمان تکثیر کنیم و به سراسر جهان بفرستیم تا همه‌جا حکومت کنند. دیروز خودمان را در آینه می‌دیدیم؛ از جبروت خودمان خوشمان آمد.


نمایشنامه‌ی  #سلطان_مار / ۱۳۴۴



روی جلدِ چاپِ یکُمِ سلطان مار، نشر کتاب به سال ۱۳۴۵