باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

جای‌گاه کلاغ یا غراب در اسطوره و فرهنگ عوام ایران


این مقاله‌ایه که در مورد جایگاه کلاغ در اسطوره و فرهنگ عوام ایران نوشتم، منابع رو به خاطر این که مقاله به راحتی دزدیده و کپی نشه اینجا نمی‌گذارم. ولی اگه برای مطالعه‌ی بیشتر علاقه داشتید بهم پیام بدین تا منابع بیشتری بهتون معرفی کنم.

 

*****************************

همیشه در طول تاریخ زمانی که یک نیروی خارجی به کشوری چیره می‌شود، نخستین کاری که می‌کند این است که نمادها و نشانه‌های ملی آن کشور و مردمان آن کشور را نابود می‌کند. برای این که مردمی که هویت نداشته باشند تلاشی هم برای آزاد کردن خود از بند و زنجیر نیروی اشغال‌گر انجام نخواهند داد. به همین دلیل هم زمانی که شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد، نیروهای ویرانگر خارجی تلاش کردند تا نمادها و نشانه‌های هویت ملی ایران را نابود کنند. یکی از نشانه‌های ملی هر کشوری از جمله ایران توتم و حیوانات مقدس آن کشور است. در ایران باستان، سه حیوان مهم هستند که به عنوان توتم و موجود مقدس شناخته می‌شوند؛ گاو، سگ و غراب یا «کلاغ». به همین‌خاطر هم ویرانگران خارجی سگ را نجس دانستند، گاو را احمق دانستند و غراب را نشانه‌ی شوم نامیدند. در صورتی که تا قبل از آن هر سه حیوان نشانه‌های نیک به حساب می‌آمدند. سگ «در اوستا» به عنوانی یکی از یاران امشاسپندان حیوان مقدسی شناخته می‌شود و وظیفه‌اش آن است که از روان مردگان در برابر نیروهای اهرمینو مراقبت کند؛ همچنین زبان سگ را زبان ایزدان می‌دانستند و باور داشتند نیروهای اهریمن را دور می‌کند. از طرفی سگ در فرهنگ عامه‌ی مردم، نشانه‌ی آبادی و آبادانی بود و شنیدن صدایش در شب نشانه‌ی رسیدن به شهر یا آبادی بود. گاو نیز به همین‌شکل یکی از مهم‌ترین حیوانات اساطیری و توتم مردم ایران به حساب می‌آید، فریدون پادشاه باستانی ایران خودش را فرزند گاو می‌دانست و اهورامزدا گاو آسمانی را به عنوان نشانه‌ای از نیکی و پاکی آفرینش به‌وجود آورد. در همین راستا در این مقاله به بررسی جایگاه کلاغ یا غراب در اسطوره و فرهنگ عوام ایران پرداختم تا این پرنده‌ی باستانی ایران را بهتر بشناسیم.   

پژوهش درباره‌ی کلاغ یا غراب، به عنوان یکی از مهم‌ترین نشانه‌های اساطیری و ادبی فرهنگ مردم ایران‌زمین و به دلیل نقش‌های فراوان و گوناگونش در روایت‌های کهن اساطیری و فرهنگ عامه، بسیار مهم است. جایگاه این پرنده‌ی اساطیری نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های مهم باور مردم ایران و نقشه‌ی حرکت و دگرگشت فرهنگی آن‌ها در گذر زمان است. هدف اصلی این مقاله، این است که نشان دهد، نقش کلاغ در اساطیر و ادیان باستانی ایران، همراه با فرهنگ بومی مردمان چه بوده است و چطور در طول‌ سال‌ها نیروهای خارجی سعی کرده‌اند هویت ایران را نابود کنند. به راستی نقش کلاغ در سیر تاریخی‌اش از روایت‌های اساطیری به روایت‌های عامیانه، چه تغییراتی کرده است؟

کلاغ، زاغ یا غراب پرنده‌ای سیاه و مردارخوار است که عمری بسیار طولانی دارد. این پرنده از راسته‌ی سبک بالان بزرگ با منقاری بلند و قوی است و از حشرات و جوندگان تغذیه می‌کند. کلاغ به دلیل تکرار کارکرد و نقشی که به عنوان کاراکتر یا نشانه در داستان‌های اساطیری و افسانه‌های ایرانی برعهده دارد، از بن‌مایه‌های شدیداً تکرار شونده به حساب می‌آید. معمولاً هر پرنده‌ای با صفتی خاص توصیف   می‌شود؛ ولی کلاغ پرنده‌ای است چندوجهی، که با صفاتی زیاد و متفاوت توصیف شده؛ از جمله در فرهنگ اساطیری، عوام و بومی مناطق مختلف ایران با صفت‌هایی مانند خبررسان، خجسته‌نشان، آسمان شب، خوش‌خبری، خردمندی و دانایی، پاکیزگی و پاک‌کننده‌ی آلودگی، پشتکار و شناخته و توصیف شده. البته غراب با محوریت هر کدام از این صفت‌ها، با نقش‌های متفاوتی در فرهنگ ایرانی خود را نشان می‌دهد.

در اسطوره‌شناسی: در کارکردهای روایی کلاغ، رنگ سیاه او از عناصر مهم و اثرگذار است؛ زیرا در تأویل‌های اسطوره‌شناختی، رنگ سیاه، معنای نمادین رمز و راز، ناشناخته‌ها، جهان مردگان، خرد، نیروی‌ شب و تاریکی را می‌رساند. با توجه به این ویژگی‌ها نقش‌های متفاوت کلاغ را در روایت‌های گوناگون اساطیری می‌توان درک کرد. در آیین‌ها و اسطوره‌های ملت‌های مختلف ردپای کلاغ مشاهده می‌شود. در اسطوره‌های بسیاری از مردمان آریایی و ایرانی، پرنده‌ای پیام‌آور است و نقش مثبت دارد؛ چنان که مطالعات تطبیقی مراسم و باورهای اقوام گوناگون نیز نشان می‌دهد، در نمادگرایی کلاغ جنبه‌ی منفی وجود ندارد. برای مثال در اساطیر ایران، هنگامی که حیوان، پرنده، گیاه یا هر عنصر دیگر نماد یکی از خدایان می‌شود؛ مقام، منصب، صفات یا وظایف آن خدا را نیز نشان می‌دهد. گاه نیز حیوان یا پرنده‌ای به دلیل دارا بودن ویژگی‌ها یا وظایفی که  خاص اوست، در شمار همراهان یک خدا و مورد توجه او قرار می‌گیرد و به دلیل این همراهی و پیوستگی، به تدریج به عنوان نماد، نشانه یا خود آن ایزد پذیرفته می‌شود. بنابر این ارتباط کلاغ با ورونا، پیوند او با خورشید و روز مسلم است.  

کلاغ در میترائیسم یا مهرپرستی، پیام‌آور برگزیده‌ی اهورامزداست. آسمان در این آیین، به‌صورت غاری فرض شده و میترا که مظهر خورشید و روشنایی است، باید با کشتن گاوی که در آن غار مسکن دارد، ستارگان، اشجار و حیوانات و پدیده‌های دیگر جهان را از آن بیرون کشد. اهورامزدا کلاغ را می‌فرستد که راه کشتن گاو را به مهر (میترا) آموخته و در این کار یاری‌اش دهد. به همین سبب از هفت مرحله‌ی مهرپرستی، مرحله‌ی اول را که تمام پیروان این دین می‌بایست داشته‌باشند، مرحله‌ی کلاغ نام گذاشته‌اند. برای همین هم، کسانی که می‌خواستند به آیین مهرپرستی (میترائیسم) بپیوندند، در مهرابه‌ها در شکل و پوشش کلاغ در می‌آمدند و در برخی تشریفات، از صدا و حرکات کلاغ نیز تقلید می‌کردند. ایرانیان کهن به پر کلاغ  با  احساس ترسی آمیخته به احترام می‌نگریستند و می‌پنداشتند که پر این پرنده انسان را از خطر حفظ می‌کند و برای او نیک‌بختی و فرَه به همراه می‌آورد. احتمالاً کلاغی که در تصاویر مهری بناهای تاریخی رومی همراه مهر (میترا) است، در اصل نمادی از خدای پیروزی و برای همراهی یا یاری این خداست. در آیین مهرپرستی، در ایران باستان، کلاغ بدین سبب که پیام‌آور و نماد خورشید است، پرنده‌ای مقدس به شمار می‌آید. در بندهش نیز در دسته‌ی مرغان نیک جای داده شده و به دلیل مردارخواری و گندزدا بودن مورد پسند قرار گرفته است. کلاغ از معدود جانورانی است که نوع خوراکش در کارکردهای روایی و باورهای مردمان بسیار تأثیر گذاشته است: چون مردارخوار است، پیوندی میان مرگ و زندگی به حساب می‌آید؛ یعنی جانوری‌ست که میان جانوران گیاه‌خوار (وابسته به کشاورزی و بنابراین به زندگی ازدیدگاه رمز) و جانوران درنده و خون‌خوار (وابسته به جنگ و بنابراین به مرگ) جای دارد و به عبارت دیگر از گوشت حیوانات تغذیه می‌کند؛ ولی آن‌ها را نمی‌کشد. به همین‌خاطر در باورهای کهن ایرانی-شمنی او را پیام‌آور جهان مردگان و پیک ارواح نیاکان می‌دانند.

نزد سرخ پوستان آمریکای شمالی، اسطوره‌هایی رواج دارد که کاراکتر اصلی‌شان خدایی بزرگ نیست؛ بلکه حیوانی (غراب) است که گاه خدایان را به خشم می‌آورد و با نیرنگ‌بازی با آنان، به انسان خدمت می‌کند و فنون، آیین‌ها و قواعد اجتماعی را به انسان می‌آموزد. در  قبایل آمریکای مرکزی و شمالی، این پرنده ظاهر کلاغ دارد و شخصیتی است که قوم شناسان آمریکایی او را به نام عمومی trickster (حقه‌باز، نیرنگ‌ساز) می‌خوانند. سرخ‌پوستان ساکن کرانه‌های شمالی اقیانوس آرام حکایت می‌کنند که هنگام آفرینش جهان، نور به خانواده‌ای تعلق داشت که از آن به دقت محافظت می‌کردند تا کسی به آن دست نیابد. کلاغ خود را به صورت غباری درآورد و توانست درون خانه راه یابد، سپس دعوی کرد که فرزند دختر جوان خانواده است؛ به این ترتیب توفیق یافت از پدر خانواده پرتوهای فروزان روشنی بخش را بستاند. آن‌گاه دوباره  به شکل پرنده درآمد و همراه با غنیمتش پروازکنان بیرون رفت و نور را  به انسان‌ها هدیه داد. لوی اشتراوس این قهرمان کلاغ شکل بومیان آمریکا را رمزی می‌داند که تضاد میان مفاهیم زندگی و مرگ را کاهش می‌دهد. همچنین در سنت‌های شمنی بومیان آمریکا یکی از تمرین‌های جادویی تبدیل شدن به کلاغ است و شمن‌جادوگر یا مرد و زن دانش‌پژوه باید یاد بگیرند به کلاغ تبدیل شوند و همچون او پرواز کنند. این شمن‌جادوگران کهن آیین پرواز جادویی را با تقلید پرواز غراب اجرا می‌کنند. 

در فولکلور و اسطوره‌های بومیان آمریکا، کلاغ استاد دگردیسی و تغییر شکل است و بسته به هدفی که دارد، قادر است خود را به هر شکلی (انواع جاندار یا بی‌جان) درآورد.

همچنین، کلاغ نزد یونانیان، بدین سبب که او را قادر به پیشگویی می‌دانستند،  مورد پرستش بود و برای آپولو و هرا مقدس به شمار می‌رفت.   

در اسطوره‌های اسکاندیناوی و شمال اروپا (که از نظر ژنتیکی و زبان‌شناسی پسرعموهای کهن ایرانیان به حساب می‌آیند) این پرنده در رأس هرم خلقت و بلافاصله پس از اودین بزرگ، پدر همگان قرار دارد. اودین خدای مقتدر و توانایی است که یک چشمش را به خاطر نوشیدن از چشمه‌ی دانش از دست داده، در اکثر آثار  با دو کلاغ که بر شانه‌اش نشسته‌اند، تصویر شده است. این دو کلاغ که هوش و حافظه نام دارند، در طول روز گرد جهان می‌گردند و غروب نزد اودین بازگشته و مشاهدات خود را گزارش می‌دهند.    

در چین، کلاغ نماد حق‌شناسی از والدین و در ژاپن، نشانه‌ی عشق خانوادگی است و به پیک الهی نیز معروف است. او پیام‌های کامی‌ها (خدایان ژاپنی) را برای دیگر کامی‌ها و انسان‌ها می‌برد. کلاغ در افسانه‌های ژاپنی و روایت‌های تائویی، به رنگ قرمز یا طلایی است، سه پا دارد و در خورشید ساکن است و نماد آن به شمار می‌رود. پیوستگی این پرنده با خورشید در فرهنگ عامه‌ی ژاپن، آن را به نماد یانگ تبدیل کرده و تصویری نیک به آن بخشیده است. سرانجام، تعداد پاهای کلاغ در آیین تائو، با توجه به این نکته توجیه می‌شود که عدد سه نماد نور، آگاهی روحانی و وحدت است. هم‌چنین در آیین مهرپرستی، ایزد مهر (میترا) هم‌چون غراب بر گردونه‌ی نورانی خورشید سوار است و بر آسمان فرمانروایی می‌کند. در بسیاری از سنت‌های شمنی جهان (در آمریکا، اسکاندیناوی، آسیا و ژاپن) تصویر کلاغ یا غراب روی خورشید کشیده شده است و او را توتم قبیله می‌دانند. همچنین در بسیاری از آیین‌های شمنی کلاغ دلیل بیماری افراد را برای شمن‌درمانگر می‌آورد و برای درمان از او کمک می‌خواهند.   

پیشینه‌ی مردارخواری کلاغ که در روایت‌ها و باورهای مردمان بارها تکرار شده، به  نخستین حضورش در انجیل بازبسته است و با داستان نوح ارتباط دارد: هنگام طوفان نوح، زمانی که آب کم شد و کشتی نوح بر کوه فرودآمد، نوح زاغ را فرستاد که برود و ببیند چقدر آب در زمین مانده است. زاغ رفت و چون مرداری یافت، به خوردن آن مشغول شد و بازنگشت. هم‌چنین در اسطوره‌ی اتراهاسیس که روایت کهن توفان بزرگ در آکد باستان است اتراهاسیس کلاغ را برای یافتن خشکی می‌فرستد و این کلاغ است که خبر از خشکی می‌دهد. در اسطوره‌ی کهن سومری، گیلگمش داستان توفان بزرگ را از اوتنپیشتیم می‌شنود و او راز پیدا کردن خشکی را به گیلگمش چنین می‌گوید: «پس از ۱۲ روز من (اوتنپیشتیم) پنجره‌ی کشتی را گشودم تا نگاهی به دریاها بیندازم و چشمم به بلندی کوه نیسیر افتاد. کشتی را ۷ روز نگه داشتم و پس از این مدت، روزی کبوتری را به پرواز درآوردم. کبوتر رفت و جز آب چیزی ندید و برگشت. بار دوم پرستویی فرستادم، اما او نیز چیزی نیافت و برگشت. سرانجام کلاغی را فرستاد اما کلاغ برنگشت و من فهمیدم که او خشکی را یافته است».

در روایت‌های مرتبط با عمر طولانی کلاغ آمده است: خضر و الیاس مشکی از آب حیات به شاخه‌ای از "خرگ" آویخته بوده، می‌آوردند. کلاغی تشنه بر مشک نوک زد؛ مشک سـوراخ شد و آب بر شاخه‌ی "خرگ" ریخت. ازاین رو، درخت "خرگ" همیشه سبز و عمر کلاغ طولانی است.

کلاغ در داستان قرآنی «ابراهیم و مرغان» نیز حضور دارد و یکی از چهار پرنده (کرکس، طاووس، کلاغ و کبوتر) است که ابراهیم آن‌ها را تکه تکه می‌کند تا بازآفرینی و رستاخیزشان را ببیند.

کلاغ در بندهش پرنده‌ی نیکی است و در اوستا آمده است: گوشت کلاغ را به سبب آن‌که برای جسد خوردن و از بین بردن آلودگی آفریده شده، نباید خورد. در کتاب عهد عتیق ذکر شده که کلاغ به فرمان خداوند برای ایلیا در بیابان نان و گوشت می‌آورد و مانند نمادی از نجات خداوندی، او را از مرگ می‌رهاند؛ چنان که در سفر آفرینش نیز نماد هوشیاری است. کلاغ در این نقش بعدها به متون صوفیه نیز راه یافت؛ برای نمونه در حکایت دیدار ابراهیم خواص با اعرابی و اصلی که خداوند هر روز به واسطه‌ی کلاغی قرصی نان برای او می‌فرستد، یا در قصه‌ای دیگر مالک دینار زاغی را می‌بیند که از سوی غیب، مأمور نجات جان مسافر گرفتاری است، یا روایت ابن بزار از قصه‌ی کلاغی که به امر الهی، برای شیخ صفی و مهمانان او خرگوشی شکار می‌کند. نجات بخشی از نقش‌های استثنایی کلاغ است که در متون صوفیه برای نخستین بار ظاهر می‌شود.

حضور و نقش کلاغ در فرهنگ عامه و ادبیات شفاهی نیز بسیار چشم‌گیر است. به گفته‌ی فولکلورشناسان، قصه‌های مردمی اغلب بی‌نویسنده‌اند و به مکان و زمان مشخصی تعلق ندارند. خالق این قصه‌ها روح جمعی مردمان است و این قصه‌ها به قصه‌های مکتوب و قصه‌های شفاهی و ملفوظ طبقه‌بندی می‌شوند. در فرهنگ و ادب عامه، کلاغ بیشتر در قالب باورها، کنایه‌ها و ضرب المثل‌ها نقش آفرینی کرده و به صورت شفاهی سینه به سینه منتقل شده است. ضرب‌المثل‌ها اعتقادات و باورهای جمعی مردمان یک قوم و فرهنگ را بیان می‌کند که اغلب برای هدایت افراد به سوی کارهای نیک و بر حذر داشتن آن‌ها از امور نکوهیده شکل گرفته‌اند. هر چند در ادبیات عامیانه‌ی ایران کلاغ اغلب به خبرآوری شهره است و ضرب‌المثل یک کلاغ چهل کلاغ کردن ناظر بر همین صفت او است، مردم بر این باورند که قارقار کلاغ از چیزی خبر می‌دهد؛ بنابراین به امید آنکه خبری خوش به آن ها برسد، مقداری گندم یا جو جلوی کلاغ می‌ریزند و این شعر را زمزمه می‌کنند: «خوش خبری یه بار دیگه ... بدخبری جایی دیگه» و باور دارند اگر کلاغ روی دیوار کسی آواز بخواند، به صاحب‌خانه خبری خوش می‌رسد. همچنین، مردم نواحی مختلف ایران قارقار کلاغ را نشانه‌ی رسیدن باران و رحمت آسمانی و آمدن کلاغ به خانه و نشستنش بر حیاط را نشانه‌ی برکت و فراوانی و نعمت می‌دانند. در ضرب المثل‌های فارسی، خصلت پیش‌گویی و غیب‌دانی کلاغ نیز برجسته است؛ برای مثال کلاغ که صبح زود غارغار کند، خبر از راه دور می‌رسد و یا مسافر می‌آید. در این هنگام باید بگویند: خوش خبر باشی. براساس همین ویژگی غیب‌گویی و پیش‌گویی، کلاغ در داستان‌ها نقش قصه‌گویی را بر عهده دارد و در پایان داستان‌های کودکانه گفته می‌شود: «قصه‌ی ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید». در آیین‌ها و باورهای گیلکی، شنیدن صدای کلاغ روی درخت خانه را برای صاحب خانه خوش یمن می‌دانند و مردم سیرجان خطاب به کلاغ می‌گویند: «خیره خبر، بالت رنگین، چنگت شیرین.» عبارت «ریخته شدن فضله‌ی کلاغ روی دست کسی» هم کنایه از به دست افتادن زر سفید و دسترسی آسان به پول و ثروت است. در باور عامه، اگر بر سر راه شکارچی کلاغی بخواند، اعتقاد بر این است که شکارچی با دست پر از شکار بر می‌گردد. از طرفی کلاغ خبرآور شاه نیز هست و گفته می‌شود: اگر کلاغ‌ها در شب به صورت دسته  جمعی قارقار کنند‌، برای شاه خوب نیست و شاه می‌میرد.

با این همه، هرچند روایت‌ها و آموزه‌های اسلامی‌عربی بعد از اسلام، در فرهنگ عامه و باورهای مردمی نفوذ کرده و تمام تلاشش را کرده که از کلاغ چهره‌ی بد و شومی بسازد، ولی باز هم، بیشتر ضرب‌المثل‌ها، قصه‌های کهن و کنایه‌هایی که درباره‌ی کلاغ شکل گرفته، با خصیصه‌ی پیشگویی و غیب‌دانی این پرنده ارتباط دارد که به او چهره‌ای روشن و مثبت داده و یادآور نقش مثبتش در اساطیر ایرانی است.  

به هرحال این که کلاغ در میان پرندگان به سبب داشتن ویژگی‌های گوناگون و گاه متضاد، پرنده‌ای چندوجهی است. در اساطیر، پرنده‌ی نیک و مقدسی است و نقش یاریگر خدایان و گاه پیام‌آور آنان را بر عهده دارد و واسطه‌ای میان خدایان و انسان است. در روایت‌های دینی، از جهان خدایان جدا شده. در متن‌ها و روایت‌ها این پرنده دو خاستگاه مهم دارد: یکی خاستگاه اساطیری و دیگری شفاهی. در خاستگاه اساطیری، این پرنده با خورشید و روشنایی پیوند دارد و پیام‌آور خدای خورشید، خجسته و نماد عقلانیت و دوراندیشی است؛ او همچنین در دین زرتشتی نشانه‌ی پاکی، از بین‌برنده‌ی آلودگی و پلشتی و دشمن اهریمن است.

در فرهنگ شفاهی مردمی، ضرب المثل‌ها، کنایه‌ها، قصه‌ها و باورهای مردمی، کلاغ اغلب نقشی مثبت دارد که یادآور خجستگی، خوش‌خبری، بلندی عمر و غیب‌دانی اوست. به نظر می‌رسد با وجود تأثیرپذیری زیاد فرهنگ عامه از متون اسلامی‌عربی هم باز این پرنده که در تاریخ نقش‌های متغیری داشته در باور مردمان همچنان خاستگاه اساطیری‌اش را حفظ کرده او را نشانه‌ای نیک و خجسته می‌دانند.  


تصویری از کلاغ یا غراب ایرانی.

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد شاهسوند چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 09:46 ب.ظ

درود به شما .از انسان فرهیخته ای چون شما این مطلب که منابع رو معرفی نمی کنید چون ممکنه دزدی بشه بعید هست! منابع رو معرفی بفرمائید تا اگر نیاز به مطالعه بیشتر بود مراجعه کنند و در مورد دزدی هم اشکال نداره چون دزد دنبال چیزهای ارزشمند میاد !!!اگر دزدیدن نشان از ارزشمندی و فاخر بودن مقاله شماست

دوست من بعضی یا بسیاری از دانشجویان هستن که اون‌وقت مقاله‌ها رو کپی پیست می‌کنن برای ارائه های کلاس‌های دانشگاه و این اصلا خوب نیست. منابع جهت مطالعه بیشتر رو از خودم بخواید می‌گم.

امین یکشنبه 5 شهریور 1402 ساعت 03:33 ب.ظ

ممنون بابت مقاله
من به زودی یک نمایشگاه نقاشی با موضوع کلاغ برپا میکنم
میخواستم ازتون مشورت بگیرم اگه ممکنه

بهار چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 ساعت 06:32 ق.ظ

به امید تاثیر بالنده و روزافزون فرهنگ عامه از فرهنگ درخشان اسلامی که درهای درخشانی چون حافظ و سعدی و مولوی و سلمان و عین القضات و رازی و ابن هیثم و..... را پرورش داد

اناهیتا اندیشمند دوشنبه 8 فروردین 1401 ساعت 03:57 ب.ظ

بسیار زیبا ...

Mina جمعه 29 بهمن 1400 ساعت 11:21 ق.ظ

ممنونم. فوق العاده ست مقاله تون.

Lisa جمعه 29 بهمن 1400 ساعت 08:53 ق.ظ

لذت بردم. کامل بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد