باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

بررسی نگارگری ایران در تاریخ «قسمت سوم».

قسمت سوم:

یک سوال، فکر می‌کنید چند درصد از سینماگران ایران، سینماگرانی که در این زمان ما به فیلم ساختن مشغول هستن؛ فکر می‌کنید چند درصد از این‌ها هویت ایرانی دارن.؟ هویت ایرانی به این معنی نیست که اسم و فامیل ایرانی داشته باشن، یا این که ایران بزرگ شده باشن؛ بلکه به این معنیه که اثری که خلق می‌کنن، این اثر اندیشه و چارچوب هنر ایرانی رو داشته باشه.؟ به غیر از بهرام بیضایی کدوم کارگردان ایرانی (مخصوصا در سینما) هست که تاریخ و ادبیات کهن ایران رو به خوبی بشناسه و مثلا چارچوب‌ها، ویژگی‌ها و تاریخ نگارگری ایران رو بدونه.؟ کدوم کارگردان ایرانی هست که اسطوره‌شناسی ایران رو خونده باشه و با اون آشنایی داشته باشه.؟ کدوم نویسنده، یا عکاس.؟ حتی در رشته‌های معماری، گرافیک، نقاشی و تئاتر هم کمتر پیدا می‌شن هنرمندانی که با اندیشه و هنر ایرانی آشنایی داشته باشن. برای مثال: این بت بزرگ سینمای ایران، اصغر فرهادی رو مثال بزنیم؛ در کدوم اثر از اصغر فرهادی ما با یک سینمای ایرانی که هویت ایرانی داشه باشه روبرو می‌شیم.؟ کدام کادر یا قاب‌بندی سینمای فرهادی هست که بر اساس قوانین نگارگری بسته شده باشه، یا کدام فیلم‌نامه‌ی این آدم هست که بر اساس چارچوب‌های اسطوره‌ها و ادبیات ایران نوشته شده باشه.؟ چطور میشه که سینمای ژاپن اینقدر درگیر سنت، هنر و اندیشه‌ی ژاپنی میشه، ولی سینمای ایران «مخصوصا این سینمای سی سال گذشته» اینقدر بی‌هویت شده.؟ 

به هرحال، بریم سروقت ادامه‌ی مقاله...




شاهنامه در نگارگری: شاهنامه‌نگاری بنابر دلایل تاریخی خاص خود از اوایل قرن هشتم آغاز‌ می‌شود. در قرن هفتم، مغولان به ایران وارد می‌شوند و در این‌جا حکومت‌هایی را ایجاد می‌کنند. آنان برای شناساندن هویت خود به ایرانیان سعی در به کارگیری برخی مسائل‌ فرهنگی از طریق‌ دیوان‌ سالاری کردند. و در این میان، ایرانیان متوجه شدند که مغول چیزی از فرهنگ ایرانی نمی‌داند، پس آنها شروع به شناساندن فرهنگ و هویت خود به قوم مغول کردند. (آژند، 1387، 6) طبیعتا در این‌ زمان‌ یکی از عناصر مهم و ابزارهای اصلی‌ در هویت ایرانی شاهنامه بود. شاهنامه هویت دیرینی بود که در قرن چهارم سروده شده بود و یکی از بزرگ‌ترین عوامل‌ تکامل موقعیت ایرانی‌ در‌ منطقه بود. نگارگری با جوهره و هویت مستقل ایرانی‌اش از قرن ششم شروع شد و برخی‌ نقاشان‌ از‌ آن سود می‌جستند، همچون هنرمندانی که کتابی مانند   «جامع‌التواریخ» را نگارگری کردند. اما در اصل شاهنامه‌نگاری از زمانی که غازان خان اسلام آورد و عناصر‌ ایرانی‌ در‌ دستگاه حکومتی‌ ایلخانان قدرت بیشتری گرفت، رشد کرد‌ و در‌ واقع از این زمان است که تاریخ هنر ایران با توجه به نگارگری در شاهنامه روبرو می‌شود. در ابتدا نیز‌ شاهنامه‌های‌ خیلی‌ کوچک با نگاره‌های ریز نقش کار می‌شد و بعد در سال‌ 537 شاهنامه‌ی بزرگ ایلخانی را هنرمندان به وجود آوردند. در مکتب شیراز چهار شاهنامه قطع کوچک وجود دارد‌: یکی‌ به‌ سال 137، دومی در337، سومی در 147 و چهارمی در 357‌ و بعد‌ از اینان که هر چهار تا در دوره آل‌اینجو پدید آمدند، دو شاهنامه هستند، که‌ در‌ سال‌های 177 و و 697 در دوره آل‌مظفر نگارگری شده‌اند. (هیلن برند، 1388، 32) از این سال به بعد نگارگری ایران با‌ رشد‌ تصویرگری‌ شاهنامه مواجه است و بعد از این که تیموریان سر‌ کار‌ می‌آیند، در شیراز و هرات نیز با رشد شاهنامه‌نگاری روبه‌روست. در سه شاهنامه: یکی‌ شاهنامه‌ ابراهیم سلطان است که پیش از این در گلچین حماسه‌ها تولید شده‌ بود،‌ اما‌ این‌ شاهنامه به صورت مستقل در منطقه‌ی شیراز کار می‌شده است. دیگری شاهنامه‌ی بایسنقری است‌ در‌ هرات، که‌ یکی از شاهکارهای هنر نگارگری در ایران است. و دیگر شاهنامه محمد‌ جوکی‌ است‌. این سه برادر که فرزندان شاهرخ بودند، در رقابت با یکدیگر این سه شاهنامه را‌ ایجاد‌ کردند. (هیلن برند، 1388، 42) آنها بر سر تولید شاهنامه‌های نگارگری با یکدیگر رقابت داشتند، زیرا برای فرهنگ و تمدن ایرانی ارزش بسیاری قائل بودند و سنت‌ شاهنامه‌نگاری‌ از‌ این‌ زمان به بعد است که به پیشرفت چشمگیر دست پیدا می‌کند و در زمان صفویان به‌ اوج‌ خود‌ می‌رسد، و بارزترین‌ شاهنامه‌های آن دوره، مانند: شاهنامه‌ی شاه‌طهماسبی، شاه‌اسماعیل‌ دوم‌، شاه‌عباس، شاه‌عباس دوم و شاه‌سلیمان، تولید می‌شوند. (هیلن برند، 1388، 67) و اگرچه این سنت با پایان صفویه آرام آرام رو به ضعف می گذارد، ولی تا‌ دوران قاجار ادامه میابد و بعد از آن به‌ صورت‌ شاهنامه‌های چاپ‌ سنگی جلوه پیدا می‌کند. در تاریخ نگارگری سه دوره‌ی اوج شاهنامه‌نگاری ایران است که، در هر دوره آثاری نفیس و ارزشمندی خلق شده‌اند؛ و هر کدام از این دوره‌ها نزدیک به صد سال با یکدیگر فاصله دارند. نخست شاهنامه‌ی بزرگ‌ ایلخانی‌ است، که در سال 537 ه‍. ق توسط هنرمندانی چون احمد موسی، شمس‌الدین، عبدالحی، جنید و میر‌دولت‌ یار که روی آن کار کردند، تولید می‌شود و آن‌ها شاهنامه‌ای‌ ایجاد کردند که سنت‌ شاهنامه‌نگاری را ماندگار کرده است؛ و بعد در ادامه‌ی راه آن‌ها‌ این سنت نزد شاگردان آنها ادامه پیدا می‌کند. دوم در دوره‌ی تیموری و مکتب هرات است، که اوج شاهنامه‌نگاری این دوره در شاهنامه بایسنقری که در سال 338 ه‍. ق تولید شد؛ مشاهده می‌شود و یکی از شاهنامه‌نگاری‌های ماندگار این دوره است‌. و سومین اوج در‌ دوره صفویه با شاهنامه‌ی شاه‌طهماسبی است، در سال 829 ه‍. ق تولید می‌شود‌ و همه‌ی ویژگی‌ها را به اوج خود می‌رساند. همه‌ی این ویژگی‌ها هم از نظر طراحی، ترکیب‌بندی، رنگ‌بندی و هم‌ از‌ لحاظ تعامل متن و تصویر در یک نسبیت درست به اوج خود می‌رسد. (آژند، 1387، 6) در تمامی این شاهنامه‌نگاری‌ها یک عنصر بیش از هر چیز دیگر خود را نمایان می‌کند و آن عنصر روایت است. عنصر روایت چنان در شاهنامه‌نگاری اهمیت دارد که اگر آن را حذف کنیم، شاید دیگر با شاهنامه‌نگاری روبرو نباشیم. دلیل این امر شاید این است که اصولا شاهنامه‌ی فردوسی خود مجموعه‌ای از روایت‌های اساطیری ایران است، که به‌ صورت‌ کنش‌های داستانی پی‌درپی آمده‌اند. این مفاهیم اساطیری و نمادین در قالب روایت، موجب‌ برجسته شدن نقش زبان در بیان هنری و تاریخی شده‌اند. اصولا در شاهنامه، تاریخ و زبان‌، باهم و درهم، ساخت و سازمان می‌یابند. هم طرح هر دو افکنده می‌شود‌ و هم‌ مرز و میزانشان مشخص می‌شود. منابع شاهنامه، داستان‌های پراکنده از‌ اسطوره‌ها‌ و حماسه‌های ایرانی است که فردوسی آن ها را جمع آوری‌ کرده‌ و آن‌ها را در ساختاری منسجم، گرد هم آورده است. آنچه منابع فردوسی‌ را‌ تشکیل‌ می‌داده اصل و چارچوب داستان بوده؛ یعنی رشته‌ی رخداد و عمل که به صورت متوالی و بدون‌ طرح‌ دقیق‌ یا مجموعه روابط علت و معلولی میان رخدادها به دنبال هم ردیف شده‌اند. 

این متون که در خاطره‌ی ایرانیان از خدای‌نامه‌ها تا شاهنامه‌های کهن‌تری‌ چون دقیقی و منصوری وجود داشته، فاقد عمق روایی مناسب بوده و هنر داستان‌ پردازی‌ و نوع روایت فردوسی است که شخصیت‌ها‌، رویدادها‌ و روابط‌ انسانی را در قالب روابط علت و معلولی‌ و گستره‌ای عظیم از نمادها و استعاره‌ها به متنی منسجم بدل می‌کند. با تکیه بر تکنیک روایت و داستان‌سرایی است که فردوسی این چنین زبان فارسی را زنده نگه می دارد، و هویت یک کشور را از گزند محافظت می‌کند. شاهنامه زبان فارسی و هویت ملی ایرانیان را زنده کرد و یکی از ستون‌های هویت‌ ایرانیان به حساب می‌آید. به همین خاطر طبیعی است که برای ایرانیان همواره گرامی‌ باشد و ایشان مایل باشند‌ که‌ همیشه از شاهنامه برای آثار هنری خود بهره ببرند. (حمیدیان، 1387، ١٣٧) به همین دلیل هم هست که شاهنامه در نگارگری‌های ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. ایرانیان برای این کتاب زیباترین وجه را انتخاب و اختیار می‌کردند و هنرمندان تمام‌ تلاش‌ خود‌ را برای هرچه بهتر مصور کردن شاهنامه می‌کرده‌اند.

فردوسی در بوستان، مکتب تبریز دو، شاهنامه طهماسبی. هنرمند: آقا میرک. کتابخانه شاهنشاهی بریتانیا.


مکتب هرات: امیر تیمور پس از فتح مناطق زیادی از ایران بسیاری از ارباب فن را به پایتخت خود در ماوراءالنهر منتقل نمود. او که بصورت خانه کوچ – یعنی با تمام خانواده و کسان و خواسته –  این کار را کرده بود، پس از او فرزندانش از روش او در این زمینه پیروی کردند و در مراکز حکومت خود به گردآوری هنرمندان پرداختند. شاهرخ پسر تیمور در هنگامی که هنوز پدرش زنده بود، در خراسان حکمرانی می‌کرد و در همان زمان با تشویق از صنعتگران و دانشمندان در حوزه‌ی فرمانروایی خویش مرکز فرهنگی مهمی بوجود آورد، به طوری که شهر مشهد در آن روزگار یکی از مراکز معتبر هنری به شمار می‌آمد و در حقیقت می‌توان با توجه بدان که مکتب هرات از یکسو دنباله شیوه‌ای است که در مشهد بنیان گذاشته شد، بدین ترتیب به آن هنر نام مکتب خراسان را داد؛ ولی از آنجا که پس از انتقال پایتخت شاهرخ به هرات این شهر به مرکز بزرگی در زمینه هنرهای گوناگون از جمله در خوشنویسی و نگارگری تبدیل شد، و به ویژه در زمان سلطنت پسر وی بایسنقرمیرزا راه و روش خاص خود را پیدا کرد، به همین خاطر پژوهشگران تاریخ هنر ایران به این جلوه از  نگارگری نام مکتب هرات را دادند. (تجویدی، 1386، 97)

در کارگاه‌های درباری شاهرخ تیموری و بایسنقر میرزا، دستاوردهای پیشین نگارگران شیراز و بغداد و تبریز به کار گرفته شدند و با تاثیر از آثار نقاشان چینی مکتب رسمی هرات به وجود آمد. تصاویر شاهنامه بایسنقری از نخستین نمونه های شاخص این سبک به شمار می‌آیند. مولانا خلیل و غیاث‌الدین از جمله نمایندگان مکتب هرات بودند، و میراث ایشان از طریق هنرمندانی چون استاد منصور و روح الله میرک به کمال‌الدین بهزاد رسید. نگارگری هرات در روش مرسوم فضاسازی و صحنه پردازی، طراحی و ترکیب بندی پیکرها، کاربست رنگ‌های پاک درخشان، و استفاده از نقش‌های تزیینی متنوع، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای کردند. از جمله نتایج کوشش آنها تکمیل الگویی بود که قبلا توسط هنرمندانی چون جنید برای بازنمایی دو بعدی محیط معماری تفکیک اندرونی و بیرونی پیشنهاد شده بود. (پاکباز، 1385 ،644)

یکی از شاهکارهای هنر این دوران شاهنامه بایسانقری است که به کتابخانه سلطنتی موزه گلستان تعلق دارد و به این خاطر که به دستور و با تشویق شاهزاده بایسنقر نگاشته و مصور شده به نام وی شهرت یافته است. نقاشی‌های این کتاب از نظر رنگ آمیزی و تناسب اجزا گوناگون در نهایت استحکام و زیبایی رقم گردیده اند. بر روی دو صفحه اول کتاب، بایسنقرمیرزا چنان نشان داده شده است که سوار اسب، جامی بدست دارد و مشغول تماشای یک صحنه شکار می باشد. (تجویدی، 1386 ،100)

بایسنقرمیرزا به تماشای صحنه شکار، شاهنامه بایسنقری، مکتب هرات، هنرمند نامعلوم.


زمانی نگذشت که هرات‌ به‌ دلیل گردهمایی هنرمندان با ذوق و پرآوازه‌ در دوران فرمانروایی بایسنقرمیرزا، مرکزی‌ معتبر‌ در نشر و توسعه‌ی هنر نگارگری‌ شد‌، چنان‌که پس از این تحول یکباره جان‌ تازه‌ای‌ در کالبد این هنر دمیده شد. احساسات شاعرانه هنرمند ایرانی‌ که‌ در انتظار تبلور و تجلی بود‌ فرصت‌ و مجالی یافت‌ تا‌ پس‌ از گذشت ایامی پر آشوب و فتنه‌ بر‌ برگه‌های کتب نگارگری خود را نشان دهند و از منابع کهن ادبیات ایران بهره گیرند. (اولگ، 1389، 86) رنگ‌های‌ دور‌ نماها آرام‌آرام از سرخی به آبی وسوسه‌انگیزی مبدل می‌شوند و رنگ طلا جایگاه مهمی در آثار نگارگری‌ این‌ دوران‌ می‌یابد‌. در همین حال نگارگر‌ ایرانی به‌ ستایش‌ گل وگیاه و سبزه و نمایش زیبایی‌های طبیعت می‌نشیند. او تپه و ماهورهای پر گل و درختان سر‌ به‌ فلک کشیده و جویبارهای زلال و چشمه‌های جوشان‌ را‌ به شکلی رؤیایی‌ و خیال‌انگیز‌ به‌ تصویر می‌کشد که این از ویژگی‌های مهم نگارگری این دوره و دوره های بعد است. البته با وجود هویت هنری مستقل نگارگران‌ ایرانی‌ می‌توان تأثیراتی از نقاشی چینی‌، مانند ابرهای پیچان در آسمان، را‌ نیز‌ در‌ نقاشی و رنگ‌آمیزی‌ هنرمند‌ این زمان مشاهده کرد. این تأثیرات ریشه در ارتباط هـنری و فـرهنگی میان هنرمندان چینی‌ و ایرانی در این زمان‌ دارد‌. (اولگ، 1389، 90) با این که اثر با ارزشی مانند کلیله‌ودمنه‌ در‌ آغاز‌ مکتب‌ هرات وجود دارد و الگوی مناسبی برای بررسی شروع و آغاز به کار این مکتب است، و باوجود آنکه نگارگران مکتب هرات در بیشتر نقش‌های کتاب کلیله‌ودمنه میل و گرایش خود را در‌ ترمیم هر چه دقیق‌تر و ماهرانه‌تر گل وگیاه و اندام حیوانات می‌کنند. ولی آنچه شناسه‌ی اصلی مکتب هرات می‌شود، تاثیر از شعر فارسی، تاکید بر اهمیت خوشنویسی و نقاشی ابیات و داستان‌های شاهنامه فردوسی است‌ و به همین خاطر بهترین نمونه برای شرح و مثال از مکتب هرات شاهنامه‌ بایسنقری است؛ که میر‌جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری این کتاب را با خط نستعلیق کتابت کرده است. (اولگ، 1389، 92)


هنرمندان مکتب هرات: تا قبل از سال ۸۰۷ ه‍. ق ایران درگیر آشوب بود و تیمور که همیشه در حال سرکوب اعتراض‌های منطقه‌ای ایران بود، وقت کمتری را در صلح می‌گذراند. برای همین هم وضع رفاهی و فرهنگی کشور که در رابطه‌ی مستقیم با آرامش و صلح است خراب شده بود و آثار قدرتمندی هم تولید نمی‌شد. بعد از مرگ تیمور و با به قدرت رسیدن پسرش شاهرخ آرامش باز به ایران برگشت و وضعیت رفاهی جامعه رو به بهبود گذاشت و مردمی که تا قبل از آن درگیر آشوب بودند، برای بازسازی فرهنگ جامعه خویش اقدام کردند.

بعد از آن که شاهرخ قدرت خود را در هرات ثابت کرد، از آن جا که می‌دانست نشانه اصلی اقتدار و قدرت هر پادشاهی آثار فرهنگی و هنری آن پادشاهی است، پس به جمع‌آوری هنرمندان، شاعران، دانشمندان و عالمان عصر خود در هرات پرداخت. در دوران پادشاهی او هنرمندانی چون جعفر بایسنقری (خوشنویس)، قوام‌الدین (مجلد)، پیراحمد باغشمالی، میر خلیل، خواجه غیاث الدین و امیر شاهی سبزواری به این شهر دعوت شدند و در کتابخانه‌ی سلطنتی هرات به فعالیت مشغول گردیدند. شاهرخ باوجود همه‌ی دلایل تبلیغاتی که برای بها دادن به هنرمندان عصر خود داشت، ولی با این همه از فرهنگ ایرانی تاثیرات فراوانی گرفت و شیفته‌ی فرهنگ و هنر ایرانی شد. و تا آنجا پیش رفت که فرزند و جانشینش سلطان حسین بایقرا را در مکاتب خوشنویسی و نگارگری هرات گذاشت، تا زیر نظر استادان بزرگ عصر خود آموزش ببیند. به همین خاطر هم بعد از مرگ شاهرخ و با به سلطنت رسیدن سلطان حسین بایقرا، هنرمندانی چون سلطان‌علی مشهدی (خوشنویس)، کمال‌الدین بهزاد، یاری (مذهب)، روح‌الله میرک خراسانی، حاجی‌محمد هروی (محمد سیاه قلم)، منصور و شاه مظفر از نقاط مختلف ایران به هرات آورده شدند، تا در کتابخانه‌ی شاهی به تولید نسخ خطی نفیس مشغول شوند. (طاووسی، 1390، 53) تقریبا نامدارترین هنرمند مکتب هرات جعفر بایسنقری «تبریزی» است. او که نامدارترین خوش‌نویس سده‌ی 9 ه‍. ق به شمار می‌آید، بنا به گفته‌ی خودش: فریدالدین جعفر، فرزند علی و زادۀ تبریز بوده است. وی در نوشتن اقلام مختلف از جمله اقلام سته مهارت داشت، اما شهرت او بیشتر به خاطر نستعلیق‌نویسی بود، که در زمان جوانی او به اوج رسید. او که از کهن خوشنویسان این خط به شمار می‌آید، درباره‌ی زندگی شخصی او اطلاع چندانی در دست نیست، اما بر اساس متون هم عصر جعفر، رسالات خوش‌نویسی نزدیک به عصر او، و آثار رقم زده‌اش، می‌توان از سیر تحول زندگانی وی اطلاعاتی به دست آورد. در رساله خطوط اصول، از شمس‌الدین مشرقی قطابی به عنوان استاد جعفر تبریزی نام برده شده، و او را استاد خطاطان خراسان برشمرده‌اند. (ابن کربلایی، 1344، 37). در قلم نستعلیق، استاد او عبیدالله – پسر میرعلی تبریزی بود. (بیانی، 1345، 42) و برخی از تذکره‌نویسان، جعفر را شاگرد بلافصل میرعلی تبریزی دانسته‌اند. (ابن کربلایی، 1344، 38) وجود قطعه‌ای که احتمالاً جعفر برای جلال‌الدین میران‌شاه، حاکم تبریز 807 -810 ه‍. ق نوشته، محتمل می‌سازد که او در آن زمان در تبریز می‌زیسته است و  براساس نسخه‌ی دیوان همام و مثنوی ده‌نامه یا محبوب‌القلوب (موجود در کتابخانۀ ملی پاریس، Persan، شم‍1533) که منسوب به بغداد بوده و در 816 ق برای شخصی به نام سیدی بن میری جان کتابت شده و رقم او را دارد، احتمالاً وی به بغداد سفر کرده است. اثری دیگر که جعفر آن را در 820 ق/ 1417م در یزد کتابت کرده، گویای مهاجرت او به این شهر است. جعفر از یزد به هرات رفته، و به دربار بایسنقر میرزا پیوسته، و از آن پس در کنار بایسنقری رقم‌زده است. وجود نسخه‌های مثنوی خسرو و شیرین در 824 ق و دیوان امیرحسن دهلوی در 825 ق که در هرات و با رقم جعفر بایسنقری کتابت شده‌اند، این نکته را مسلم می‌سازد. (بیانی، 1345، 104) جعفر در هرات ریاست کارگاه‌های هنری را به عهده داشته است، و شمار بسیاری هنرمند زیر دست او به کار مشغول بوده‌اند. از جمله‌ی این کارگاه‌ها، کتابخانه سلطنتی بوده که به گزارش دولتشاه سمرقندی تنها در کتابخانه، 40 کاتب به کتابت مشغول بوده‌اند؛ و اگرچه شمار این خوشنویسان اغراق‌آمیز است، اما کثرت آنان را نشان می‌دهد (بیانی، 1345، 117). پس از مرگ بایسنقر، جعفر به دستگاه میرزا علاء‌الدوله، فرزند بایسنقر پیوست. آخرین اثر تاریخ‌دار او قطعه‌ای است در خزانۀ اوقاف استانبول، که تاریخ 859 ه‍. ق را دارد و پیداست که جعفر تا این زمان زنده بوده است. وی حافظ قرآن بود و در دو قطعه از آثارش، خود را «حافظ» نامیده است. جعفر فرزندی به نام جلال‌الدین محمد داشته که از او نیز آثاری به خط ثلث باقی است. او اقلام ستّه را خوش می‌نوشت و خطوط گذشتگان را نیک می‌شناخت. نویسندۀ کتاب فرائد غیاثی، داستانی در این باره نقل کرده است: مجادله‌ای میان جعفر و شمس حسام هروی (بایسنقری) بر سر کاتب قطعه‌ای روی داد. شمس حسام قطعه را نوشتۀ خود، و جعفر آن را نگاشتۀ یاقوت مستعصمی می‌دانست. کار این جدال به محضر بایسنقر میرزا کشید و پس از آنکه بقیۀ قطعات آن خط با رقم یاقوت را نزد بایسنقر بردند، صحت نظرات جعفر مسلم شد. (قصه‌خوان، 1346، 7) چنان که پیش‌تر یاد شد، جعفر اقلام سته را خوش می‌نوشت، اما شهرت او در نستعلیق‌نویسی، خوش‌نویسی او را در دیگر اقلام تحت الشعاع قرار داده است. این بدان سبب است که قلم نستعلیق در سده‌ی 9 خورشیدی / 15 میلادی رو به پیشرفت و تکامل داشت، و جعفر بیش از هر خوش‌نویس دیگر در کتابت آن کوشیده است؛ نیز با آنکه قلم نستعلیق او در برابر نستعلیق تکامل‌یافتۀ سده‌های بعد ناشیانه به نظر می‌رسد، اما خوش‌نویسی جعفر و رواج نستعلیق‌نویسی در نسخه به کوشش او، سبب شهرتش در این قلم شده است، چنان که او را واضع مفردات قلم نستعلیق می‌دانند، از این‌رو، جعفر را می‌توان استاد رواج دهنده و آموزش دهند‌ی خوش‌نویسان قلم نستعلیق به ویژه در خراسان قلمداد کرد. (بیانی، 1345، 119).

برگی از شاهنامه‌ی بایسنقری، مکتب هرات. قلم جعفر تبریزی. صفحه 25


از دیگر هنرمندان مهم این عصر می توان به مولانا غیاث الدین جلد ساز معروف به استاد قوام الدین مجلد تبریزی اشاره کرد. او که معروف ترین مجلد تاریخ ایران است در هرات تکنیک جلد سوخته را بنیاد نهاد و در کتابخانه سلطنتی این شهر بود که شاهنامه بایسنقری را مجلد کرد. قوام الدین مجلد تبریزی که اثر انگشتان او بر پشت جلد شاهنامه بایسنقری تا به امروز مانده، ابداع کننده‌‌ طرح‌ منبت‌کاری‌ بر روی جلد می‌باشد، او که‌ در‌ تبریز‌ به دنیا آمده بود هنر تجلید را در روزگار خودش پیشرفت داد و به همین خاطر نامش در آن دوران در سرتاسر کشور گسترش یافت. بعد از فتح تبریز‌ و تشکیل‌ کتابخانه‌ هرات و سرپرستی‌ جعفر بایسنقری، به اشاره وی و امر‌ بایسنقر‌، قوام الدیـن از تبریز به هرات آمد و به حلقه هنری هرات که با ورود اظهر تبریزی‌ و سیدی احمد‌ نقاش‌ و خواجه‌ علی مصّور و به ریاست جعفر بایسنقری در اوج رونق بود‌ پیوست. کوشش سه نفره جعفر بایسنقری و امیر خلیل مصور و قوام الدین مجلّد، شاهنامه بایسنقری را به‌ وجود‌ آورد‌ که اوج هنر کتابسازی آن دوره است. جلد معرق یا منبت‌کاری را نخستین بار‌‌ قوام الدین در هرات‌ خلق کرد. جلد این کتاب چرمی ضربی زر پوش با دو حاشیه روغنی در بیرون و سوخت معرق زرین بر زمینه لاجوردی در داخل است. (رستمی، 1392، 61)  از ابتکارات مهم این دوره استفاده از تصویر حیوانات‌‌ بر‌ روی‌ جلد است، زمانی که غیاث الدین نقاش از سفر چین‌ مراجعت نمود‌ و تصاویر‌ حیوانات‌ افسانه‌ای از جمله اژدها – نشان‌ سنتی مردم چین – را در نقاشی به کار گرفت‌، تصاویر‌ موجودات‌‌ اساطیری نیز در روی جلد به کار گرفته شد و این امر با روح‌ اساطیری‌ شاهنامه‌ نیز مطابقت داشت. مجلدان صحنه‌هایی از جنگ انسان با حیوانات واقعی و یا افسانه‌ای‌ را‌ روی جلد نقش می‌کردند. تصویرسازی بر روی جلد با استفاده از قطعات کوچک و بزرگ‌ فلزی و مهره‌های‌ متعدد‌ و با استفاده از روش کوبیدن و منبت‌کاری، ابداع قوام الدین بود. از این دوره‌ استفاده‌ تزیینی‌ از تصویر انسان برای آرایش و زیباسازی جلدهای رنگ و روغنی اشاعه یافت و در عهد صفویه به‌‌ اوج‌ خود رسید. نقوش اسلیمی که با استفاده از خطوط هندسی‌ صورت می‌گرفت‌ نیز‌ در‌ این دوره به شدت رواج داشت و به وسیله‌ طرح ترنج و با تکنیک کوبیدن‌ مهرهای‌ مختلف‌ تهیه‌ می‌گردید. رنگ و روغن برای تزیین پشت جلد نیز توسط قوام الدین‌‌ شیوع‌ یافت، و این تکنیک‌ها جلدسازی ایران در مکتب هرات را میان دیگر کشورها نیز معروف کرد. (رستمی، 1392، 62)

جلد شاهنامه بایسنقری، مکتب هرات، هنرمند قوام الدین.


پایان قسمت سوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد