باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...
باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

باربدنامه (پژوهش و یادداشت)

پژوهش‌ها و یادداشت‌های من در زمینه‌های فرهنگ (هنر و ادبیات)، هنر و ادبیاتِ دراماتیک، انسان‌شناسی و اسطوره...

جای‌گاه کلاغ یا غراب در اسطوره و فرهنگ عوام ایران


این مقاله‌ایه که در مورد جایگاه کلاغ در اسطوره و فرهنگ عوام ایران نوشتم، منابع رو به خاطر این که مقاله به راحتی دزدیده و کپی نشه اینجا نمی‌گذارم. ولی اگه برای مطالعه‌ی بیشتر علاقه داشتید بهم پیام بدین تا منابع بیشتری بهتون معرفی کنم.

 

*****************************

همیشه در طول تاریخ زمانی که یک نیروی خارجی به کشوری چیره می‌شود، نخستین کاری که می‌کند این است که نمادها و نشانه‌های ملی آن کشور و مردمان آن کشور را نابود می‌کند. برای این که مردمی که هویت نداشته باشند تلاشی هم برای آزاد کردن خود از بند و زنجیر نیروی اشغال‌گر انجام نخواهند داد. به همین دلیل هم زمانی که شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد، نیروهای ویرانگر خارجی تلاش کردند تا نمادها و نشانه‌های هویت ملی ایران را نابود کنند. یکی از نشانه‌های ملی هر کشوری از جمله ایران توتم و حیوانات مقدس آن کشور است. در ایران باستان، سه حیوان مهم هستند که به عنوان توتم و موجود مقدس شناخته می‌شوند؛ گاو، سگ و غراب یا «کلاغ». به همین‌خاطر هم ویرانگران خارجی سگ را نجس دانستند، گاو را احمق دانستند و غراب را نشانه‌ی شوم نامیدند. در صورتی که تا قبل از آن هر سه حیوان نشانه‌های نیک به حساب می‌آمدند. سگ «در اوستا» به عنوانی یکی از یاران امشاسپندان حیوان مقدسی شناخته می‌شود و وظیفه‌اش آن است که از روان مردگان در برابر نیروهای اهرمینو مراقبت کند؛ همچنین زبان سگ را زبان ایزدان می‌دانستند و باور داشتند نیروهای اهریمن را دور می‌کند. از طرفی سگ در فرهنگ عامه‌ی مردم، نشانه‌ی آبادی و آبادانی بود و شنیدن صدایش در شب نشانه‌ی رسیدن به شهر یا آبادی بود. گاو نیز به همین‌شکل یکی از مهم‌ترین حیوانات اساطیری و توتم مردم ایران به حساب می‌آید، فریدون پادشاه باستانی ایران خودش را فرزند گاو می‌دانست و اهورامزدا گاو آسمانی را به عنوان نشانه‌ای از نیکی و پاکی آفرینش به‌وجود آورد. در همین راستا در این مقاله به بررسی جایگاه کلاغ یا غراب در اسطوره و فرهنگ عوام ایران پرداختم تا این پرنده‌ی باستانی ایران را بهتر بشناسیم.  

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه نامه‌ها.

    
داستان کوتاهی نوشتم به نام "نامه‌ها" که بی‌شباهت به داستان‌های مکتب سورئال نیست. اگر ایزد هنر و خلاقیت اجازه بده در آینده و به زودی دنباله‌ی این داستان رو هم می‌نویسم. ولی فعلا به این داستان به دیده‌ی یک اثر مستقل نگاه کنید. بخونید و امیدوارم که ازش لذت ببرید.

********************************

از خواب پریدم. همین حالا... تاریکی تقریبا از بین رفته و صدای گند گنجشک‌ها را می‌شود شنید. مهم از خواب پریدن نیست. مهم این است که داشتم خواب می‌دیدم و در آن لحظات لذت بخش خواب و رویا شناور بودم. حتما تو هم حس کرده‌ای، وقتی که آدم از خواب می‌پرد، زمانی که رویای لذت بخشی ببیند تا چند دقیقه بعد از آن، آن حس عجیب رویایی را با خود به همراه خواهد داشت. دلیل این که این نامه را برای تو می‌نویسم این است که تو هم در خوابم بودی. مشکل من این است که رویاهایی که می‌بینم اصلا مثل رویاهای بقیه‌ی آدم‌ها نیست. رویاهای من مثل اسطوره، افسانه، فیلم، داستان یا تئاتر هستند. رویای امشب من هم فضایی مثل یک فیلم پیشرو داشت. فضایی سایبر پانک. فضایی مثل فیلم‌های نئو نوار. در خوابم من 50 سال دیگر، در ژاپن بودم؛ در یک برج بلند؛ در طبقه‌ی پانزدهم یا شاید بیشتر. آن برج برای یک شرکت تحقیقاتی - پژوهشی بود که کاراگاه استخدام می‌کرد. آن شرکت کارش همین بود... پژوهش روی سوژه‌های مختلف و آن سوژه‌ها، دیگر انسان‌ها بودند. درست به خاطر ندارم، ولی فکر کنم قرار بود یک سونامی بزرگ در حد آسمانی بیاید و همه چیز را نابود کند. 
ظاهرا کسی باعث به وجود آمدن این سونامی می‌شد و شرکت باید آن را زودتر از فاجعه پیدا می کرد. 
ادامه مطلب ...